پایگاه جریان شناسی اسباط



مخالفت با قانون، مخالفت با اسلام است

ما امروز مواجه هستیم با مشکلاتی که از خارج برای ما تهیه می‌کنند و صادر می‌کنند و در داخل هم بعضی عناصر وابسته به خارج، تهیه می‌کنند و ما را در مشکلات می‌گذارند. من در اول این سال اعلام کردم که این سال را باید ما سال اجرای قانون بدانیم و با قانون طوری عمل کنیم که هم اسلام و هم دنیا، کارهای ما را یک رفتار صحیح بداند. در کشوری که قانون حکومت نکند، خصوصا، قانونی که قانون اسلام است، این کشور را نمی‌توانیم اسلامی حساب کنیم. کسانی که با قانون مخالفت می‌کنند این‌ها با اسلام مخالفت می‌کنند. کسانی که با مصوبات مجلس بعد از اینکه شورای نگهبان نظر خودش را داد باز مخالفت می‌کنند، این‌ها دانسته یا ندانسته با اسلام مخالفت می‌کنند.

اگر همه اشخاصی که در کشورمان هستند و همه گروه‌هایی که در کشور هستند و همه نهادهایی که در سرتاسر کشور هستند به قانون خاضع بشویم و قانون را محترم بشمریم، هیچ اختلافی پیش نخواهد آمد. اختلافات از راه قانون شکنی‌ها پیش می‌آید. اگر قانون حکومت کند در یک کشوری [اختلافی دیگر نخواهد بود]. چنانچه از صدر عالم تاکنون تمام انبیا برای برقرار کردن قانون آمده‌اند و اسلام برای برقراری قانون آمده است و پیغمبر اسلام و ائمه اسلام و خلفای اسلام تمام برای قانون خاضع بوده‌اند و تسلیم قانون بوده‌اند. ما هم باید تبعیت از پیغمبر اسلام بکنیم و از ائمه هدی بکنیم و به قانون هم عمل کنیم و هم خاضع باشیم در مقابل قانون. قانون برای همه است. البته چنانچه به قانون بخواهند عمل کنند و یک ی را به جای خودش بنشانند، آن صدایش در می آید، لکن باید به آن ی که مقابل قانون می خواهد عرض اندام کند، توجه داد که این قانون است.

شما ها باید خودتان را تطبیق بدهید با قانون، نه قانون با شما

اگر پسر رسول اکرم، دختر رسول اکرم، هم – خدای نکرده – ی کند، رسول اکرم دست او را می‌برد، قانون است. قانون برای نفع ملت است، برای نفع جامعه است، برای نفع بعضی اشخاص و بعضی گروه‌ها نیست. قانون توجه به تمام جامعه کرده است. قانون برای تهذیب تمام جامعه است. البته ‌ها از قانون بدشان می‌آید و دیکتاتور‌ها هم از قانون بدشان می‌آید و کسانی که مخالفت‌ها می‌خواهند بکنند از قانون بدشان می‌آید، لکن قانونی که مال همه ملت است و برای تهذیب همه ملت است و برای آرامش خاطر همه ملت است و برای مصالح همه ملت است، باید محترم شمرده بشود.

نباید چنانچه یک قانونی بر خلاف نظر من بود، من بیایم بیرون و هیاهو کنم که من این قانون را قبول ندارم، این قانون خوب قانونی نیست. قانون خوب است، شما ها باید خودتان را تطبیق بدهید با قانون، نه قانون [خودش را] با شما تطبیق بدهد. اگر قانون بنا باشد که خودش را تطبیق بدهد با یک گروه، تطبیق بدهد با یک جمعیت، تطبیق بدهد با یک شخص، این قانون نیست. قانون در راس واقع شده است و همه افراد هر کشوری باید خودشان را با آن تطبیق بدهند. اگر قانون بر خلاف خودشان هم حکمی کرد، باید خودشان را در مقابل قانون تسلیم کنند، آن وقت است که کشور، کشور قانون می‌شود.

اگر عمل به قانون نشود دیکتاتوری می‌شود

اگر یک جایی عمل به قانون شد و یک گروهی در خیابان‌ها بر ضد این عمل بخواهند عرض اندام کنند، این   همان معنای دیکتاتوری است که مکرر گفته ام که قدم بقدم پیش می‌رود، این همان دیکتاتوری است که به هیتلر مبدل می‌شود انسان، این  همان دیکتاتوری است که به استالین، انسان را مبدل می‌کند.

اگر قانون در یک کشوری عمل نشود، کسانی که می خواهند قانون را بشکنند این‌ها دیکتاتورانی هستند که به صورت اسلامی پیش آمده‌اند یا به صورت آزادی و امثال این حرف‌ها. اگر همه این آقایان که ادعای این را می‌کنند که ما طرفدار قوانین هستیم، این‌ها باهم بنشینند و قانون را باز کنند و تکلیف را از روی قانون همه شان معین کنند و بعد هم ملتزم باشند که اگر قانون بر خلاف رای من هم بود من خاضعم، اگر بر وفاق هم بود من خاضعم، دیگر دعوایی پیش نمی‌آید؛ هیاهو پیش نمی‌آید.

اگر بنا باشد که یک جایی دادستان بخواهد روی قوانین عمل بکند، ما بخواهیم بگوییم که خیر، ما دادستان را قبول نداریم، این معنای دیکتاتوری است. دیکتاتوری همان است که نه به مجلس سر فرود می‌آورد، نه به قوانین مجلس و نه به شورای نگهبان و نه به تایید شورای نگهبان و نه به قوه قضائیه و نه به دادستانی و نه به شوراهای دادستانی و همین طور به همه ارگان‌ها.

قانون معنایش این است که [همه] چیز ها [را] به حسب قانون اسلامی، به حسب قانون کشوری که منطبق با قوانین اسلام است، همه را، وظیفه‌شان را قانون معین کرده. بعد از آنکه قانون وظیفه را معین کرد، هر کس بخواهد که برخلاف او عمل بکند، این یک دیکتاتوری است که حالا به صورت مظلومانه پیش آمده است و بعد به صورت قاهرانه پیش خواهد آمد و بعد این کشور را به تباهی خواهد کشید و این کشور وقتی به تباهی کشیده شد و این مردم متفرق و مختلف با هم شدند، این همان وظیفه‌ای که برای ابرقدرت‌ها باید انجام بدهد، این آدم انجام داده، ولو خودش نمی‌فهمد. اگر بفهمد که دیگر مصیبت بالاتر است، لکن خودشان ملتفت نیستند.

اگر من این نصیحت‌ها را می‌کنم که شما همه به قانون عمل کنید، از هیاهو و جنجال دست بردارید، رومه‌ها از هیاهو و جنجال دست بردارند، قلم‌دار‌ها از هیاهو و جنجال دست بردارند، نویسنده‌ها دست بردارند، گوینده‌ها دست بردارند، اگراین طور بشود، یک کشور قانونی ما پیدا می‌کنیم که   همان کشور اسلامی است و دیکتاتوری از این کشور بیرون می‌رود.

 

 

 صحیفه امام؛ ج ۱۴، صص ۴۱۳ – ۴۱۸

 


جریان شناسی حوزه‌های علمیه لبنان|بخش اول

حجت‌الاسلام دکتر مجید شاکر سلماسی دانش‌آموخته دانشگاه ادیان و مذاهب در مصاحبه با پایگاه جریان‌شناسی اسباط به جریانات موجود در لبنان اشاره کرده  که در ذیل می‌خوانید:

 

اسباط: ورود اسلام و تشیع به لبنان با حضور ابوذر غفاری اتفاق افتاد

ریشه ورود اسلام و تشیع در لبنان همانگونه که در تاریخ هم گزارش شده، به حضور ابوذر غفاری در آن منطقه برمی‌گردد و بعداز آن علمای بزرگ و تأثیرگذاری در لبنان پرورش یافتند مرحوم محقق کرکی که در دوره صفویه با دعوت شاهاهان وقت به ایران آمد از جمله این علماست، در عین حال به جرأت می‌توان گفت تعداد زیادی از علمای بزرگ این دوره از جبل عامل و لبنان برخاسته بودند.

اولین حوزه علمیه لبنان حدود قرن هفتم ه.ق توسط شیخ اسماعیل جزینی در منطقه جزین که در مناطق جنوب لبنان واقع شده بنا گردیده است.

بسیاری از تاریخ پژوهان مسلمان جنوب لبنان علی‌الخصوص استان جبل عامل را یادآور دوره تاریخی ریشه داری از اسلام و تشیع می‌دانند ضمن اینکه مسأله ریشه‌دار بودن تشیع به صورت اجتهادی و کاملاً علمی مورد بحث قرار گرفته است.

اسباط: در دوره معاصر شیعه در لبنان چگونه بوده است؟

در دوره معاصر و صدسال اخیر با توجه به جریانات ی پیش آمده از جمله فروپاشی حکومت و سلطنت عثمانی و پیمان سایکس پیکو که از طرف غربی‌ها در منطقه عثمانی اعمال گردید، در لبنان قدرت به‌صورت طایفه‌ای و فرقه‌ای که عمدتاً تحت سلطه و استعمار بیگانگان بودند تقسیم شد؛ به‌عنوان مثال زبان دوم لبنان فرانسوی است، چراکه بعد از پیمان سایکس پیکو لبنان را به فرانسوی‌ها دادند، حتی قانون کنونی لبنان با دیکته و املای فرانسوی‌ نوشته شده، پراکندگی قدرتی که امروز در لبنان شاهد آن هستیم؛ مثلاً رییس جمهور مسیحی مارونی باشد یا رییس مجلس فقط از شیعیان باشد و نخست وزیر هم سنی باشد، این امر با دخالت فرانسوی‌ها بوده و مردم لبنان در نوع چینش قدرت دخالتی نداشته‌اند، شاید امروز احساس شود کشور لبنان یک کشور دموکراتیکی است؛ اما اساس این کار و شروع آن با رأی مردم نبوده است.

اسباط: جایگاه شیعیان در لبنان چگونه است؟

در صد ساله اخیر شیعیان شهروند درجه دو لبنان بودند، آن‌طور که در گزارشات تاریخ معاصر وارد شده، قبل از انقلاب یا قبل از امام موسی صدر، شیعیانی که برای کار یا هر چیز دیگری وارد بیروت می‌شدند به عنوان شهروند درجه دو می‌آمدند، و به چشم یک کارگر یا کسی که کارهای سخت را به آنها می‌سپردند با آنها رفتار می‌شده است.

امام موسی صدر محرک اصلی پویایی تشیع در لبنان

اولین حرکتی که تشیع در لبنان را به سمت پویایی هدایت کرد توسط امام موسی صدر شکل گرفت و این نیز مقدمه‌ای برای ارائه یک ایده منطقی و امروزی در دنیا شد.

در این راه و حرکت بزرگ شهید چمران»، بزرگترین قوّت قلب و کمک کار امام موسی صدر بود به‌گونه‌ای که هیچ منطقه یا روستایی در لبنان یافت نمی‌کنید که نام شهید چمران در آن نباشد چراکه شیعیان لبنان بسیاری از دستاوردهایشان را مدیون و مرهون شهید چمران هستند.

امام موسی صدر در لبنان مراکز زیادی در قالب‌های متفاوت اعم از مراکز نظامی، علمی و حتی مدارس فنی و حرفه‌ای ایجاد کرد معمولاً علما نهایتاً حوزه علمیه‌ای را تأسیس می‌کنند؛ اما شما ببینید افق دید امام موسی صدر در چه حدی بوده که در بعلبک یک هنرستان فنی تأسیس کرده است که شامل رشته‌های مهندسی، حسابداری، پرستاری و رشته‌های فنی و هم اکنون هم مشغول به فعالیت هستند.

این حرکت یا به اصطلاح شروع تغییر جایگاه اجتماعی شیعیان لبنان به دست امام موسی صدر صورت گرفت، یعنی اگر شهروندی از شیعیان به عنوان یک کارگر سطح پایین وارد بیروت می‌شد اکنون جایگاه اجتماعی او افزایش یافته و کسی به چشم شیعیان دون شأن آنها نگاه نمی کند.

بزرگترین قدرت تأثیرگذار در خاورمیانه

این حرکت باعث شد که در حال حاضر شما بزرگترین قدرت تأثیر‌گذار در خاورمیانه باشید، وقتی از قدرت شیعه و حزب‌الله صحبت می‌کنیم، فقط بحث لبنان نیست، کل معادلات دنیا دچار تغییر شده  و جرقه این جریان در ابتدا به‌وسیله امام موسی صدر و با کمک شهید چمران زده شد، و نهایتاً این فعالیت‌ها منجر به تشکیل حزب امل در لبنان گشت.

اسباط: توضیحاتی درباره حزب امل ارائه بفرمایید.

مؤسسان اصلی حزب امل و همچنین مجلس اعلای لبنان، امام موسی صدر، مرحوم علامه محمد مهدی شمس الدین و شهید مصطفی چمران بودند. بعد از اختفای امام موسی صدر تا سالیان سال که علامه محمد‌مهدی شمس‌الدین ریاست مجلس اعلا لبنان را بر عهده داشت، به احترام امام موسی صدر و به عنوان معاون و از طرف ایشان مکاتبات اداری را امضا می‌کرد.

تا اینکه اخیراً بعد از رحلت علامه محمد‌مهدی شمس‌الدین، برادر ایشان به نام علامه عبدالامیر شمس الدین، ریاست مجلس را نمی‌پذیرند و در حال حاضر رئیس مجلس، آقای عبدالامیر قبلان هستند، اوهم به همین ترتیب به عنوان معاونت امام موسی صدر فعالیت می‌کند.

بعد از پیروزی انقلاب اسلامی تحولات مهمی در جهان اسلام رخ داد به عنوان مثال در سال‌های قبل در ترکیه به عنوان یک کشور مسلمان  حتی یک مسجد برای شیعیان وجود نداشت اما در حال حاضر با گذشت چهاردهه پیروزی انقلاب اسلامی چهل مسجد در  ما حتی تحولات بزرگی در شیعیان اتفاق می افتد مثلاً چهل سال پیش در استانبول هیچ مسجد و یا اثری از شیعه نداشتیم اما الان بعد از چهل سال بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، در استانبول چهل مسجد شیعه فعال است و آن هم مساجدی که در درازمدت یک تمدن شیعی را رقم می زند.

به‌طور کلی فقط بحث لبنان نیست، پیروزی انقلاب اسلامی یک نقطه عطفی در تمام دنیا و به نفع مکتب اهل بیت علیهم السلام در سراسر جهان شده است، و من معتقدم که جمهوری اسلامی ایران در صدور انقلاب، در بحث حوزه بین‌الملل در زمینه فعالیت‌های فرهنگی و دینی قطعاً موفق بوده و اثرات مثبتی داشته است.

میل به انقلاب و علاقه به رهبر معظم انقلاب در ترکیه

در استانبول، شیعیان و جوان‌ها بسیار انقلابی‎تر و متدینی هستند مثلاً هر چند عشق و ارادت ما به حضرت آقا کم نیست؛ اما عید فطر به دلایل مختلف به فکرمان خطور نمی‌کند از شهرهای مختلف برویم نماز رهبر معظم انقلاب لیکن برخی از استانبول می‌آیند تهران که در نماز حضرت آقا شرکت کنند، یک انسان چقدر باید یک فرد را دوست داشته باشد که چنین کاری انجام دهد؟

بر‌گردیم به بحث لبنان؛ پیروزی جمهوری اسلامی ایران به رهبری امام خمینی(ره) نقطه عطفی برای شیعیان لبنان شد، یعنی بعد از حرکت امام موسی صدر که یک تکانی به شیعیان منطقه داد، انقلاب اسلامی ایران تأثیر خیلی زیادی بر آنها گذاشت و اساساً آنها را متحول کرد، به عنوان مثال به‌وجود آمدن حزب‌الله مرهون پیروزی انقلابی اسلامی در ایران است.

پیروزی انقلاب اسلامی آنقدر برای بزرگان لبنان قابل اهمیت بود که قبل از اینکه اصلاً پیش نویس قانون اساسی در ایران مطرح شود، به مجرّد اینکه شاه از ایران می‌رود و امام تشریف می‌آورند و هنوز مشخص نیست آینده انقلاب چه خواهد شد، یک عده‌ای از علمای لبنان جمع می‌شوند یک استفتائی از شهید محمدباقر صدر در عراق، انجام می‌دهند که الان که یک حکومت شیعی در ایران می خواهد تشکیل شود با چه پشتوانه فقهی؟ و با چه پشتوانه کلامی؟

این سوال از طرف علمای لبنان بوده و شهید محمدباقر صدر(ره) فقط به یک جواب مختصر بسنده نمی‌کند بلکه کاملاً احصا می‌کند به اصطلاح قوانین کشور شیعی را که منطبق بر فقه و کلام شیعه باشد.

انقلاب اسلامی برای لبنانی‌ها مهم بوده و به عنوان یک ملجأ و به عنوان یک منشأ به آن نگاه می کردند و الان هم نگاه آنها به همین نحو است.

در لبنان به محمدباقر صدر پدرخوانده قانون اساسی می‌گویند، چون به هر حال بحث مرزهای ی که مطرح نیست، بحث ایدئولوژی است، ایدئولوژی هم که مرزی نمی‌شناسد که ما بگوییم ایشان ایرانی بود یا نبود، ایدئولوژی ایشان این بود که به هر حال حکومت شیعی این مشخصه‌ها را باید داشته باشد و خیلی جالب است که حتی به استیضاح وزراء و حتی اختلاف بین مجلس و شورای نگهبان، که حل اختلاف آنها الان در قانون پیش‌بینی شده که کار مجمع تشخیص مصلحت نظام است، همه این مبانی را از فقه و کلام شیعی استخراج نموده است اتفاقا در همین زمینه من مقاله‌ای کار کردم که در مورد مقایسه قانون اساسی است.

پس این انقلاب اسلامی برای لبنانی‌ها مهم بوده و به عنوان یک ملجأ و به عنوان یک منشأ به آن نگاه می کردند و الان هم نگاه آنها به همین نحو است. من یک بار از یکی از بچه‌های حزب‌الله به صورت خودمانی پرسیدم اگر زمانی مثلاً به ایران تعرّض کنند واقعاً با دل می آیید جلو؟ چکار می‌کنید؟ ایشان جواب داد که به فرض اگر کسی به واتیکان تعرّض کند، مثلاً یک مسیحی در چین یا ایالات متحده، ساکت می‌نشیند؟ واتیکان برای آنها به منزله دین، مذهب و خدای آنهاست. ایشان می‌گفت همه آمال ما از ایران است و دل ما و همه چیز ما از ایران است.

بحث محوریت ولی فقیه از دل حزب امل بیرون آمد

بعد از پیروزی انقلاب اسلامی بحث محوریت ولی فقیه از دل حزب امل بیرون آمد، من نمی خواهم این را به صورت قطعی بگویم چون حزب امل تا حدودی می‌شود گفت که دو دل بود، یعنی یک دلش قم و دل دیگرش نجف بود. نمی دانم این تعبیر، تعبیر درستی باشد یا نه، اما حزب امل چنین حالتی داشته است.

از درون همین حزب امل گروهی که در راس آنها علامه محمدحسین فضل الله(ره) قرار داشت( البته با قطع نظر از مباحث اعتقادی وجود دارد )، شیخ راغب حرب، به همراه سید عباس و بسیاری از افرادی که از فعالان حزب امل بودند یک حزب جدید به نام حزب‌الله را تشکیل دادند.

البته در ابتدا یک شیطنت‌هایی و ت‌های اشتباهی آنجا اتفاق افتاد که باعث شد بین آن دو حزب، درگیری‌هایی پیش بیاید و حتی در جنگ داخلی ۱۵ ساله حزب‌الله، این دو حزب هم با هم درگیر بودند، و متأسفانه امروز بعضی شهدا را داریم که وقتی سوال می‌شود که این شهید بزرگوار به دست چه کسی شهید شده؟! در جواب گفته می‌شود که به وسیله حزب امل یا بالعکس، خب این هم از نکات منفی بحث بوده و ضروری است که برای جلوگیری از بروز دوباره آن آسیب‌شناسی شود.

به‌هر حال بعد از پیروزی انقلاب اسلامی شاهد یک حرکت های بنیادین در میان شیعیان بودیم، الحمدلله بزرگان دینی ما، در رأس آنها امام راحل، مشکلات را به صورت ریشه‌ای و بنیادین حل می‌کردند، یعنی یک داروی مسکن نمی دادند، بلکه اساسی معالجه می کردند.
 


ادامه دارد .

 


 

امام خمینی(ره):


اگر بنا باشد که شما به جای اینکه اقتصاد مردم را درست کنید، به جای اینکه این کشور را بررسی کنید، ببینید کجاهاست که مخروبه است و مردم از همه چیز ساقط هستند، به جای این اگر بنشینید سر مسند و با حرف و با فحاشی به هم، مسائل را غفلت از آن بکنید، این همان است که قدرت‌های بزرگ می‌خواهند تا این مملکت خرابه بماند و صدای مردم درآید. این همان است. شما هم عمال آمریکایید، منتها ملتفت نیستید!


20 شهریور 59  - صحیفه امام، جلد 13، صفحه 202


 

حوزههای علمیه باید خود را سربازان نظام بدانند

 نظام، مرتبط و متصل و همزاد است نسبت به ت. اگر ت نبود، شما بدانید این نظام تشکیل نمی‌شد؛ این انقلاب پیروز نمی‌شد. بنده از قبل از انقلاب در محافل روشنفکری بودهام، با گروههای ی ارتباط نزدیک داشتهام، همهی آنها را هم می‌شناختم، با خیلیهاشان هم بحث و جدل کرده بودیم. این را من از روی اعتقاد و با استدلال می‌گویم:
 

اگر جامعهی ت نبود، این انقلاب پیروز نمی‌شد؛ تا صد سال دیگر هم پیروز نمی‌شد.

 

روشنفکران ی ما که بعضیشان هم آدم‌های خوبی بودند، دلسوز هم بودند - همه، آدم‌های ناراه و منحرفی نبودند - توانائیاش را نداشتند، مقبولیت نداشتند، در بین مردم نفوذ نداشتند،

نمی‌توانستند بر دل‌های مردم حکومت کنند. آنکه می‌توانست اولاً از حیث سطح، تمام کشور را فرا بگیرد، ثانیاً از حیث عمق و تأثیر، تا اعماق دل‌ها نفوذ کند، ت بود؛ که همه جا بود.

 

هیچ کس در عالم ت، نباید خودش را از نظام اسلامی جدا بگیرد

آنچه که لازم است عرض بکنم - که از همهی این مطالب مهمتر است - نسبت حوزههای علمیه است با انقلاب و نظام اسلامی. هیچ کس در عالم ت، اگر انصاف و خرد را میزان قرار بدهد، نمی‌تواند خودش را از نظام اسلامی جدا بگیرد. نظام اسلامی یک امکان عظیمی را در اختیار داعیان الیاللّه و مبلّغان اسلام قرار داده. کِی چنین چیزی در اختیار شما بود؟ امروز یک طلبهی فاضل در تلویزیون مینشیند نیم ساعت حرف می‌زند، ده میلیون، بیست میلیون مستمع از روی شوق به حرف او گوش می‌دهند. کِی چنین چیزی برای من و شما در طول تاریخ ت، از اول اسلام تا حالا، وجود داشته؟ این اجتماعات بزرگ کِی وجود داشت؟ این نمازجمعهها کِی وجود داشت؟ این همه جوان مشتاق و تشنهی معارف کِی وجود داشت؟ امروز این جوان‌های دانشجو و غیر دانشجو را که مشاهده می‌کنید - حالا من دانشجوها را می‌گویم - همهشان تقریباً و تغلیباً مشتاقند از مفاهیم اسلامی و معارف اسلامی چیزهائی را بشناسند و چیزهائی را بفهمند و سر در بیاورند. من و شما باید زمینه فراهم کنیم که بتوانیم به آنها جواب دهیم. این فرصت تا امروز کِی برای ت وجود داشته؟ علاوه بر این، ابزارهای تسهیلکننده، مثل رایانهها و ارتباطات اینترنتی و فضای مجازی و سایبری هم که الان در اختیار شماست. اگر بتوانید اینها را یاد بگیرید، می‌توانید یک کلمه حرف درستِ خودتان را به هزاران مستمعی که شما آنها را نمی‌شناسید، برسانید؛ این فرصت فوقالعادهای است؛ نبادا این فرصت ضایع شود. اگر ضایع شد، خدای متعال از من و شما روز قیامت سؤال خواهد کرد: از فرصت این همه جوان، این همه استبصار، این همه میل و شوق به دانستن، شما برای ترویج معارف اسلامی چه استفادهای کردید؟ نظام اسلامی یک چنین خدمتی به ما معممین و ون کرده. مگر می‌توانیم خودمان را کنار بگیریم؟

 

 

مراجع تقلید کنونی، تضعیف این نظام را حرام قطعی میدانند

 این که یک آقائی در یک گوشهای عبایش را بکشد به کول خودش، بگوید من به کارهای کشور کار ندارم، من به نظام کار ندارم، افتخار نیست؛ این ننگ است.

باید از وجود یک چنین نظامی که پرچمش اسلام است، قانونش فقه اسلامی است، با همهی وجود استقبال کند. مراجع تقلید کنونی، مکرر متعددیشان به بنده گفتند که ما تضعیف این نظام را به هر کیفیتی حرام قطعی میدانیم. خیلیشان از روی لطف به من پیغام می‌دهند یا می‌گویند که ما تو را مرتباً دعا می‌کنیم. این نشان‌دهندهی قدرشناسی از نظام اسلامی است.

حالا یک معممی یک گوشهای بیاید خودش را از نظام کنار بگیرد؛ بهانه هم این است که ما فلان انتقاد را داریم. خیلی خوب، صد تا انتقاد داشته باش؛ دویست تایش به خود ما عمامهایها وارد است. مگر به ما انتقاد وارد نیست؟ وجود انتقاد و عیب در یک مجموعه مگر موجب می‌شود که انسان این همه محسّنات و نقاط قوت را در آن مجموعه نبیند و ملاحظه نکند؟ در ت هم همین جور است؛ عیوب الی ماشاءاللّه. بنده م، طلبه هستم، از قبل از بلوغ طلبه بودم تا الان؛ بیائید برای شما همین جا یک فهرست از بر بنویسم. صد تا اشکال در ما هست؛ اما این صد تا اشکال موجب می‌شود ما از ت اعراض کنیم؟ ابداً. در مقابل این صد تا اشکال، هزار تا حُسن وجود دارد. در کسر و انکسار مصالح و مفاسد است که انسان میتواند خط مستقیم را پیدا کند.

حوزههای علمیه نمی‌توانند سکولار باشند

  حوزههای علمیه باید خود را سربازان نظام بدانند، برای نظام کار کنند، برای نظام دل بسوزاند، در خدمت تقویت نظام حرکت کنند؛ و این درست عکس آن چیزی است که ت سرویس‌های امنیتی انگلیس و آمریکا و اسرائیل و دیگران و دیگران دنبال می‌کنند. آنها تلاش می‌کنند بلکه بتوانند یک منفذی پیدا کنند. یک ی یک گوشهای حرفی میزند، که علیالظاهر برخلاف خواست و فهم و عقیدهی کلی نظام است، بزرگش می‌کنند؛ آن آدم را اگر کوچک هم باشد، از او یک تصویر بزرگی درست میکنند، برای اینکه فاصلهی بین نظام و ت را برجسته کنند؛ القاء کنند که چنین فاصلهای وجود دارد. بنابراین حوزههای علمیه نمی‌توانند سکولار باشند. اینکه ما به مسائل نظام کار نداریم، به مسائل حکومت کار نداریم، این سکولاریسم است.

 

۱۳۹۱/۰۷/۱۹ -بیانات در دیدار علما و ون خراسان شمالی

 


سلطنت طلبی که حامی امام شد

اشاره: سید محمد کاظم شریعتمداری ۱۵ دی ۱۲۸۴ در تبریز متولد شد. وی موسس حزب جمهوری خلق مسلمان ایران و دارالتبلیغ اسلامی بود. شریعتمداری پس از اتمام دروس سطح، دو سال در درس خارج میرزا صادق تبریزی و میرزا ابوالحسن انگجی که از علمای معروف تبریز بودند، شرکت نمود و در سال ۱۳۰3 شمسی، برای ادامه تحصیل، به حوزه علمیه قم رفت و در درس عبدالکریم حائری یزدی شرکت نمود و دوره خارج فقه و اصول را در نزد عبدالکریم حائری یزدی تا زمان فوتش آموخت و همزمان همان درس را برای همدوره های خود مانند حاج ملا على معصومی ( همدانی)، سید ابوالفضل زنجانی، سید رضا زنجانی و روح الله خمینی درس می داد.

 

آیت الله سید محمد کاظم شریعتمداری

سید کاظم میرفیضی معروف به شریعتمداری، زمانی با برادرش در شهر تبریز، دکان قندفروشی داشت، وی فعالیت‌هایی در زمینه ورود به مجلس شورای ملی شاهنشاهی انجام داد که با موفقیت توام نبود. یکی از برنامه‌های محمدرضای جوان، دیدار با علمای تبریز بود؛ اما جوّ آذربایجان به گونه‌ای بود که علمای متعهد تبریز، ملاقات با شاه را اساسا حرام و فسق می‌دانستند؛

 اما شریعتمداری، موقعیت را مغتنم شمرده و علاوه بر ملاقات با محمدرضا پهلوی، نطق غرایی در روز چهارشنبه ۶ خرداد ۱۳۲۶ در مراسم خوشامدگویی به شاه ایراد می‌کند:

اعلی‌حضرتا! طلاب علوم دینی فقط انتظار و تقاضا دارند که تناسب مقام خدمتشان مورد توجه ملوکانه واقع شوند.» و در مقام پوزش نسبت به بی‌محلی سایر علما به شاه، می‌گوید:

ادامه مطلب


مصاحبه با حجت الاسلام لیالی درباره دانشگاه مفید

اشاره: اسباط » در رابطه با جریان شناسی جریانات موجود در حوزه علمیه و علوم دینی برای آگاهی و بصیرت دهی اجمالی از جریان روشن‌اندیشی دینی و حوزوی در حوزه‌های ایران و کشورهای اسلامی و نقشی که این جریان ها و مراکز مرتبط با این جریان ها در حوزه علوم دینی و بین طلاب دارند و آسیب‌شناسی آن ها، گفت و گویی را در همین زمینه با حجت الاسلام محمد علی لیالی مولف، محقق، پژوهشگر و استاد حوزه و دانشگاه و عضو هیئت علمی پژوهشگاه فرهنگ و معارف انجام دادیم که در ادامه می خوانید.

حجت الاسلام محمدعلی لیالی علاوه بر تحصیل در دروس خارج فقه، اصول، فلسفه حوزه علمیه دارای مدرک لیسانس و فوق لیسانس فلسفه و تاریخ تشیع و مدرک دکترای شیعه نیز می باشند.

 

اسباط- در ابتدا توضیحاتی درباره دانشگاه مفید بفرمایید تا وارد جزئیات شویم.

- دانشگاه دارالعلم مفید یا دانشگاه مفید از موسسات غیر انتفاعی وابسته به وزارت علوم است؛ قبل از اینکه وارد بحث دانشگاه مفید و نحوه سیستم‌های آموزشی، کادر آموزشی و فضای آموزشی دانشگاه شوم، باید تأکید کنم که دانشگاه مفید قرار بود اولین مرکز راه اندازی علوم اسلامی و علوم انسانی در حوزه علمیه قم باشد. پذیرش این دانشگاه از طریق کنکور یا وزارت علوم به صورت اختصاصی از طلبه‌هایی است که سطح یک حوزه را تمام کرده‌اند.

مرحوم آیت‌الله اردبیلی از معدود افرادی بود که قبل از انقلاب مؤسسه داشت

ادامه مطلب


 

ت اسلام تکیه‌گاه محرومان

صدها سال است که ت اسلام تکیه‌گاه محرومان بوده است، همیشه مستضعفان از کوثر زلال معرفت فقهای بزرگوار سیراب شده‌اند. از مجاهدات علمی و فرهنگی آنان که بحق از جهاتی افضل از دماء شهیدان است که بگذریم، آنان در هر عصری از اعصار برای دفاع از مقدسات دینی و میهنی خود مرارتها و تلخیهایی متحمل شده‌اند و همراه با تحمل اسارت‌ها و تبعیدها، زندان‌ها و اذیت و آزارها و زخم زبان‌ها، شهدای گرانقدری را به پیشگاه مقدس حق تقدیم نموده‌اند. شهدای ت منحصر به شهدای مبارزه و جنگ در ایران نیستند، یقیناً رقم شهدای گمنام حوزه‌ها و ت که در مسیر نشر معارف و احکام الهی به دست مزدوران و نامردمان، غریبانه جان باخته‌اند زیاد است.
در هر نهضت و انقلاب الهی و مردمی، علمای اسلام اولین کسانی بوده‌اند که بر تارک جبین‌شان خون و شهادت نقش بسته است. کدام انقلاب مردمی - اسلامی را سراغ کنیم که در آن حوزه و ت پیش کسوت شهادت نبوده‌اند و بر بالای‌دار نرفته‌اند و اجساد مطهرشان بر سنگفرش‌های حوادث خونین به شهادت نایستاده است؟


 

چرا افراد بیکار و مزاحم و علف هرزه در محیط مقدس ت زیاد است

چرا در گذشته حوزه های علمی و ما از لحاظ رشته های مختلف علوم از تفسیر و تاریخ و حدیث و فقه و اصول و فلسفه و کلام و ادبیات و حتی طب و ریاضی، جامع و متنوع بود و در دوره های اخیر تدریجاً به محدودیت گراییده است و به اصطلاح در گذشته به صورت جامع و دانشگاه بود واخیراً به صورت کلّیه و دانشکده ی فقه درآمده و سایر رشته ها از رسمیت افتاده است؟ چرا افراد بیکار و مزاحم و علف هرزه در محیط مقدس ت زیاد است به طوری که یک زعیم مجبور است برای آب دادن یک گل، خارها و علف هرزهایی را هم آب بدهد؟

چرا اساساً در میان ما سکوت و س و تماوت و مرده وشی، بر حرّیت و تحرّک و زنده صفتی ترجیح دارد و هرکس بخواهد مقام و موقع خود را حفظ کند ناچار زبان در کام می کِشد و پای در دامن می پیچد؟

چرا برنامه های تحصیلی ما مطابق احتیاجات تنظیم نمی شود؟

چرا تصنیف و تألیف و نشریه و مجله به قدر کافی نداریم؟

چرا بازار القاب و عناوین و ژست و قیافه و آراستن هیکل در میان ما اینقدر رایج است و روز به روز مع الاسف زیادتر و رایجتر می گردد؟

چه رمزی در کار است که زعمای صالح و روشنفکر ما همین که در رأس کارها قرار می گیرند قدرت اصلاح از آنها سلب می گردد و مثل این است که اندیشه های قبلی خود را فراموش می کنند و. . .

 

 

شهیدمطهری -مجموعه آثار شهید مطهری . ج24، ص: 48

اشاره: طبعا بررسی حقوقی لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی نیازمند بررسی های عمیق و میدانی است؛ اما بازخوانی اهداف و برنامه‌های این لایحه خود گویای زوایای متعددی برنامه‌ها و توطئه‌های آمریکا است.

هدف رژیم از این تغییر و تبدیل قانون چنین بود:

1- زورآزمایی با ت و هواخواهان مذهب و کنار گذاشتن همیشگی آنها از صحنه تا دیگر مجبور به محافظه کاری در برابر مراجع دینی نباشد.

2- با حذف مذهب رسمی و سوگند به قرآن، به گروه‌های صاحب نفوذ غیر مسلمان که در عمل ت کشور را به دست داشتند، فرصت دهد که به طور رسمی اعلام موجودیت کنند.

3- با عنوان کردن آزادی ن، دلیل عقب ماندگی و محرومیت گذشته آنها را به عهده اسلام و قانون اساسی بگذارد.

4- آخرین مانع پیوستگی کامل ایران به غرب را از میان بردارد.

نکته بحث برانگیز این لایحه، موضوع مشارکت ن بود که از ابتدایی ترین حقوق انسانی محروم بودند (همانگونه که مردان هم محروم بودند) . هدف از تصویب این لایحه آزادی ن نبود بلکه توطئه آمریکا و اسراییل برای از بین بردن عفت عمومی و ترویج فساد و فحشا در میان ن بود. علت مخالفت با آن، به دلیل آمریکایی بودن طرح و ماهیت فریبکارانه و مفسده انگیزه آن بود و امام (ره) اعلام کردند: ما با ترقی زنها مخالف نیستیم، ما با این فحشاء مخالفیم، با این کارهای غلط مخالفیم، مگر مردها در این مملکت آزادی دارند که زنها داشته باشند؟ ! آزاد مرد و آزاد زن با لفظ درست می شود؟ (صحیفه امام، ج1، ص306) 

 

تصویب لایحه ی انجمن های ایالتی و ولایتی

قانون انجمن‌های ایالتی و ولایتی در ربیع الثانی 1325 قمری(1286 ش) با 122 ماده به تصویب مجلس رسید. به موجب این قانون انجمن ایالت در مرکز ایالت و انجمن ولایت در شهر حاکم نشین تشکیل می‌شد. این انجمن‌ها وظایف و اختیاراتی مانند مجلس شورای ملی به جز قانون‌گذاری در حوزه‌ی خود را داشته است.

به موجب ماده 6 و 7 این قانون انتخاب‌کنندگان و انتخاب‌شوندگان دارای شرایطی سلبی بوده‌اند؛ از جمله اشخاصی که معروف به فساد عقیده» بوده‌اند و طایفه ی نسوان»، از حق انتخاب کردن و انتخاب شدن محروم بوده‌اند.

ادامه مطلب


بدون شک مبارزه با دین، فرهنگ و انقلاب اسلامی، از طریق جریان‌های فکری زاویه‌دار با اسلام و انقلاب اسلامی صورت می‌گیرد و بدون اطلاع از تفکرات آن‌ها نمی‌توان با دشمنان مقابله کرد. استعمارگران مستکبر، به‌خوبی دریافتند که بهترین روش تضعیف اسلام و نظام اسلامی، مبارزه فکری با آن است و لذا ترویج افکار منافی با دین در دستور کار آنان قرار گرفت. به‌حق باید گفت در هیچ زمانی، جریان‌های ضد دین تا این حد فعّال نبوده‌اند و اگر نبود حقانیت اسلام و انقلابِ برخاسته از آن، خدا می‌داند چه سرنوشتی در انتظارمان بود.

مفهوم‌شناسی

قبل از ورود به اصل بحث، اشاره‌ای اجمالی به مفهوم چند اصطلاح لازم است.

 

جریان

جریان» حرکتی ادامه‌دار است که بر مبنای تفکر و عقیده‌ای مشخص، شکل گرفته و به دنبال تأثیرگذاری بر عموم مردم جامعه است.

 

هدف جریان

هدف»، تأثیرگذاری در نظام ی، فرهنگی و اقتصادی است.

 

جریان‌شناسی

چگونگی شکل‌گیری یک تفکر، شناخت آن، معرفی مؤسسان و چهره‌های شاخص تأثیرگذار آن و نحوه اثرگذاری بر تفکر، عقاید و رفتار مردم جامعه را جریان‌شناسی» می‌گویند.

 

جریان‌شناسی ی

جریان‌شناسی ی»، شناسایی بسترها، زمینه‌ها و چگونگی شکل‌گیری گروه‌ها و احزاب ی هم‌سو در مواضع، رویکردها و گفتمان‌ها و تعامل مثبت و منفی میان آن‌ها، همراه با شناخت مبانی فکری، اعتقادی و دیدگاه‌های ی، فرهنگی و اقتصادی آن‌ها است.

ادامه مطلب


حق و عدالت کد عبور از مرزهای خطر

یکی از اصولی که در حکومت پیامبر مورد توجه قرار گرفت اصل حاکمیت حق و عدالت است. پیامبر در سیره ی خویش ثابت کرد که برای خروج از بسیاری خط قرمزها، نیازمند رعایت حق و پذیرش حاکمیت عدالت در روابط فردی و اجتماعی هستیم.

حاکمیت حق در مقام نظر و تئوری قابل قبول است، اما در مقام عمل گاهی اوقات با مشکلاتی مواجه می‌شود. اسلام، خواهان تعالی انسان‌ها در همه مراتب است. پذیرش حق و تن دادن به عدل یکی از مراتبی است که مسلمان باید طی کند،اما عدالت همیشه مطلوب شریعت ما نیست؛ گاهی اوقات مطلوب بالاتر از عدل و حق است.

مثلاً زمانی که مساله جهاد و دفاع از مسلمانان و مرزهای اسلامی مطرح است آن چیزی که حاکمیت دارد، عدالت و حق نیست بلکه مرتبه‌ای بالاتر از آن باید در نظر گرفته شود، که اگر غیر از این باشد، جهاد و دفاع در مراحل اولیه متوقف می‌شود؛ زیرا شخص می‌گوید: چرا من کشته شوم و دیگری نه؟ خداوند هم درآیه شریفه می‌فرماید: مومنان کسانی هستند که از جان خودشان گذشتند.» و گذشتن از جان امری فراتر از تن دادن و پذیرش حق و عدالت است. آنچه در تفسیر این آیه تجلی پیدا می‌کند، ایثار» است. این همان اصلی است که پیامبر (ص) در پیمان برادری، به دنبال آن بودند. وقتی جامعه‌ای به این مرحله برسد که افراد برای حفظ اصول و مبانی دین، ایثار علی النفس داشته باشند، عدالت معنا ندارد، اسلام حق و عدالت را کد عبور از مرزهای خطر گذاشته و ایثار را درجه تعالی انسان‌ها.


 

تعریف ی

اینکه ما می­گوییم ون - حالا ونی که درگیر کار ی هم نیستند؛ است، مدرّس است، پیش­نماز است، مشغول یک شأنی از شئون است - ی باشند، یعنی چه؟ این، آن نکته‌ی اساسی است؛ یعنی قدرت تحلیل ی داشته باشد. من همیشه به دانشجوها و طلبه‌ها می­گویم، به شما هم عرض می­کنم، و این به همه‌ی ت مربوط می­شود: باید ی باشید؛ منتها نه به معنای ورود در باندها و جناح­های ی؛ نه به معنای ملعبه و آلت دست شدن این یا آن حزب یا گروه ی، یا ت‌بازان حرفه‌ای؛ این مطلقاً مورد نظر نیست؛ بلکه به معنای آگاهی ی، قدرت تحلیل ی، داشتن قطب‌نمای سالم ی که جهت را درست نشان بدهد. گاهی ما طلبه‌ها اشتباه می­کنیم؛ قطب‌نمای ما درست کار نمی­کند و جهت‌یابی ی را درست نشان نمی­دهد. این، چیزی نیست که به خودی خود و یک شبه به وجود بیاید؛ نه، این مُزاولت در کار ت لازم دارد؛ باید با مسائل ی آشنا شوید، حوادث ی کشور را بدانید و حوادث ی دنیا را بدانید. طلبه‌ها امروز به اینها نیاز دارند. یک گوشه‌ای نشستن، سرخود را پایین انداختن، به هیچ کار کشور و جامعه کاری نداشتن و از هیچ حادثه‌ای، پیش‌آمدی، اتفاق خوب یا بدی خبر نداشتن، انسان را از جریان دور می­کند. ما مرجع مردم هم هستیم؛ یعنی مورد مراجعه‌ی مردمیم و اگر خدای نکرده یک علامت غلط نشان بدهیم، یا یک چیزی که مطلوب دشمن است بر زبان ما جاری بشود، ببینید چقدر خسارت وارد می­کند. بنابراین، یک وظیفه‌ی مهمی که امروز ماها داریم، ارتباط با ت است. کناره‌گیری از ت درست نیست و کار شیعه نیست».

حوزه و ت، ص 379


 

امام ‌ای:

ائمه می‌خواهند حکومت اسلامى درست را بر سر پا کنند؛ می‌خواهند نظام علوى را برقرار بکنند، چه باید بکنند؟ اولین کار این است که ذهنیت مردم را عوض کنند؛ فرهنگ به اصطلاح اسلامى ضداسلامى را که در ذهن مردم رسوخ کرده، از آنها بگیرند و جاى آن را با فرهنگ خوب و صحیحى و قرآن حقیقى و توحید واقعى جایگزین کنند؛ این همان مبارزه فرهنگى است.


ضرورت توجه به سبک زندگی عالمان حوزوی

حوزه‌های علمیه شیعی دارای سرمایه‌های عظیم و بی‌نظیری به نام عالمانِ مجاهد هستند. سرمایه‌ای انسانی که می‌توان سال‌ها بر سر سفره آن نشست و بهره برد و فیض رساند. ظرفیت‌های فراوانی پیرامون این عالمان وجود دارد که تنها باید با اندیشه و تدبیر به اصطیاد و اکتشاف و فراوری آن‌ها پرداخت. آنچه تاکنون از عالمان مورد توجه و نظر حوزویان بوده است، خروجی‌ها و تولیدات علمی آن‌هاست. هرچند همین سرمایه علمی نیز به‌خوبی مورد توجه قرار نگرفته است ولی محور اصلی استفاده از عالمان سال‌های دور و نزدیک را تشکیل داده است.

اما وجه دیگری از زندگی عالمان وجود دارد که شاید بتوان آن وجه را مهم‌تر از وجه علمی برشمرد. حقیقت این است که تولیدات علمی یک عالم در متن زندگی و در بستر یک حیات فاخر و عالمانه پدید آمده است. سبک زندگی عالم و شیوه حیات او است که بستری مناسب برای پدید آمدن آثار و تولیدات علمی پدید می‌آورد. اساساً بدون وجود زمینه‌ای مناسب، هیچ‌گاه خروجی ویژه‌ای از محصولات علمی شکل نمی‌گیرد. ناظران تنها با محصول یک حیات طیبه و فاخر آشنا هستند ولی به آن روی سکه این محصول نگاهی ندارند؛ حقیقت این است که آن نوعِ زندگی چنین خروجی و محصولی را در پی داشته است.

غفلت از این واقعیت موجب شده برخی برنامه‌ریزان، هنگام طراحی نظام‌های آموزشی و با هدف تربیت عالمانی چون بزرگان و برجستگان تاریخ حوزه، تنها به مؤلفه‌های رشد علمی طلاب توجه کنند؛ غافل از اینکه طلبه برای رشد علمی مناسب نیازمند بستر‌های لازم در مجموع حیات طلبگی است تا درآن شرایط بذر علمی بکارد و محصولی قابل توجه درو نماید.

اساساً نگاه برخی برنامه‌ریزان به انسان نگاهی تک‌ساحتی است. ‌گویی نقشی برای عناصر و مؤلفه‌های گوناگون شخصیت‌ساز انسان‌ها وجود ندارد و انسان موجودی است که تنها با طی مسیری خطی و باریک که هیچ حاشیه و ملاحظه‌ای را برنمی‌تابد، باید رشد نماید. تلقی‌هایی از این دست، نظام آموزشی حوزه را در سال‌های اخیر با چالش‌های جدی در عرصه تربیت روبه‌رو کرده است.

ادامه مطلب


 

پیش‌گفتار

در خصوص شناخت حوزه علمیه در دهه شصت باید به واقعیت شکل‌گیری انقلاب اسلامی بر اساس نظریه انقلابی امام خمینی(ره) که در صدد تغییر نظام موجود و نظام سلطه حاکم بر ایران بود توجه کرد.

این نظریه تغییر را ایشان، مبتنی بر نظریه ولایت فقیه و ایده حکومت اسلامی و دینی پی گرفتند، ضمن اینکه انی که عمدتاً، یا از شاگردان خود ایشان بوده و یا از محضر علمی، فکری و اندیشه‌ای امام بهره برده و این مسیر را باور کرده بودند، امام امت را در این مسیر یاری نمودند، تا بالاخره در بهمن ماه سال ۱۳۵۷، انقلاب اسلامی ایران تحقق عملی پیدا کند. چه بسا حتی بسیاری از علما و ان باور نمی‌کردند که حوزه علمیه توان بر دوش کشیدن بار اجرایی چنین پروژه ی ـ انقلابی سنگینی را دارد و از طرفی جریان‌های مخالف امام و مخالف ت چه پهلوی‌ها و چه آمریکایی‌ها، چه طیف ملی‌گرا و چه طیف چپ‌گرا در ایران باور نمی‌کردند که ت شیعه ظرفیتی برای ورود به عرصه اجرا را داشته باشد. گرچه پیش‌از این تاریخ، حضور ت در حدود صد سال قبل از انقلاب ثابت کرده بود هر زمانی‌که نیاز به اعتراض، مقاومت و قیام علیه ظلم و بی‌عدالتی و از طرفی ایجاد ثبات و آرامش در جامعه باشد، ت وارد مبارزه خواهد شد. ماجرای شورش علیه سفارت روسیه، ماجرای قیام تنباکو، ماجرای قیام عدالت خواهانه برای اجرای عدالت در جنبش مشروطه و همچنین ماجرای نهضت ملی شدن صنعت نفت و حتی قیام ۱۵ خرداد هم در همین قالب بود که نشان‌دهنده اهمیت نقش ت و توانایی آن در سازماندهی و به میدان آوردن مردم بود.

تمام این جریان‌ها براین باور بودند که ت در عرصه اجرا و نگه داشت قدرت ی و به حاصل نشاندن قدرت برآمده از آن قیام، ناکار آمد بوده و این توانایی را ندارد.

ادامه مطلب


 
 

 

شیعیان انگلیسی

یکی از جریانات انحرافی که در سال‌های اخیر به وجود آمده است، شیعیان انگلیسی هستند. آمریکا در شکل‌گیری این جریان، نقش برجسته‌ای دارد اما چون به ظاهر از جانب انگلیس حمایت می‌شوند و دانسته یا ندانسته در مسیر تحقق ت‌های انگلیس قرار دارند، به شیعیان انگلیسی معروف شده‌اند.

نقش آمریکا در شکل‌گیری این جریان

بر اساس اسناد موجود، کشور آمریکا در شکل‌گیری این جریان، نقش اساسی داشته است. جفری هالورسون، نظریه‌پرداز و پروفسور دانشگاه آریزونای آمریکا، پس از فتنه سال ۸۸، مقاله‌ای را در سایت مرکز مطالعات استراتژیک دانشگاه آریزونا منتشر نمود و در آن مقاله، مطالبی را در مورد انقلاب ایران و استفاده از شیرازی‌ها برای ضربه زدن به انقلاب بیان نمود که به بخش‌هایی از آن اشاره می‌کنیم. وی در این مقاله گفت:

در این شرایط، اقدام نظامی آمریکا علیه ایران غیر عاقلانه است و ممکن است تنها به متحد کردن جناح‌های متخاصم درون حکومت ایران منجر شود. اقدام نظامی ـ در زمانی که حمایت بیشتری از جامعه بین‌المللی مورد نیاز است ـ بیشتر به بی‌ثبات کردن منطقه و مردم کشور و تمایلات دموکراتیک آسیب می‌رساند. رژیم ایران نیز چنین اقداماتی را به عنوان بهانه‌ای برای سرکوب بیشتر مخالفان داخلی خود و بهره برداری از تلفات جانی در جنگ تبلیغاتی علیه آمریکا و متحدان منطقه‌ای آن مورد استفاده قرار می‌دهد. بنابراین، بکارگیری نیروی نرم»، راه حل با دوام‌تری را برای مقابله با رژیم ایران ارائه می‌دهد.

ادامه مطلب


 
 
 

 تصویب لایحه ی انجمن های ایالتی و ولایتی

قانون انجمن‌های ایالتی و ولایتی در ربیع الثانی ۱۳۲۵ قمری(۱۲۸۶ ش) با ۱۲۲ ماده به تصویب مجلس رسید. به موجب این قانون انجمن ایالت در مرکز ایالت و انجمن ولایت در شهر حاکم‌نشین تشکیل می‌شد. این انجمن‌ها وظایف و اختیاراتی مانند مجلس شورای ملی به جز قانون‌گذاری در حوزه‌ی خود را داشته است.

به موجب ماده ۶ و ۷ این قانون انتخاب‌کنندگان و انتخاب‌شوندگان دارای شرایطی سلبی بوده‌اند؛ از جمله اشخاصی که معروف به فساد عقیده» بوده‌اند و طایفه ی نسوان»، از حق انتخاب کردن و انتخاب شدن محروم بوده‌اند.

مفاد لایحه انجمن‌های ایالتی و ولایتی

دولت عَلَم طبق برنامه‌ی اعلام شده‌ی قبلی مبنی بر اجرای فرامین شش ماده‌ای شاه که یکی از آن‌ها تشکیل انجمن‌های ایالتی و ولایتی بود، در ۱۴ مهرماه ۱۳۴۱ لایحه‌ی انجمن‌ها را در ۹۲ ماده و هفده تبصره به تصویب رساند. خبر لایحه در ۱۶ مهر در رومه کیهان و اطلاعات منعکس شد. در ماده‌ی سوم این لایحه که شرایط انتخاب‌شوندگان ذکر شده بود، شرط مسلمان بودن و شرط مرد بودن حذف شده بود، حال آن‌ که در قانون قبلی به حالت سلبی  آن تصریح شده بود. هم‌چنین در مورد قسم‌نامه‌ی اعضای انجمن در ماده ۴۱ چنین آمده بود: یک جلد کتاب آسمانی را به جلسه می‌آورند و در مقابل جایگاه رئیس قرار می‌دهند. ابتدا رئیس و سپس یک یک اعضا انجمن در مقابل کتاب آسمانی قرار گرفته و پس از بوسیدن کتاب آسمانی» سوگندنامه را قرائت می‌کنند. در سوگندنامه نیز آمده بود که من به این کتاب آسمانی سوگند یاد می‌کنم.»

 

موضوعاتی که حساسیت علما را برانگیخت

ادامه مطلب


 

 

 

محور شیعیان انگلیسی

محور این جریان، خانواده شیرازی است که فرزندان مرحوم سیدمهدی حسینی شیرازی و از نوادگان میرزای بزرگ مرحوم محمدحسن شیرازی(اعلی‌الله‌مقامه)، صاحب فتوای مشهور تحریم تنباکو، هستند. خانواده شیرازی‌ها، متشکل از چهار برادر به نام‌های زیر است:

سیدمحمد شیرازی

مرحوم آیت‌الله سیدمحمد حسینی شیرازی، برادر بزرگ این خانواده بود. وی در سال ۱۳۴۷ ه.ق، در شهر نجف متولد شد و از سن ۹ سالگی، همراه با پدر به کربلا منتقل گردید. وی در سن ۴۴ سالگی بر اثر فشارهای رژیم بعثی عراق، ناچار به مهاجرت به کویت شد و در سال ۱۳۹۹ هـ. ق. در سن ۵۲ سالگی به شهر قم مهاجرت نمود. وی از فعالین بر ضد رژیم صهیونیستی بود و کتابی را تحت عنوان الدنیا ملعبه الیهود» منتشر کرد که ترجمه فارسی آن نیز تحت عنوان دنیا بازیچه یهود» یا دنیا بازیچه دست یهود» منتشر شده است. او فردی فوق‌العاده ساده‌زیست، بی‌آلایش، خونگرم و تشکیلاتی بود. هنگامی‌ که مرحوم امام خمینی(اعلی‌الله‌مقامه) از ترکیه به عراق تبعید شدند، در مدتی که امام در کربلا اقامت داشتند، مرحوم سیدمحمد، امامت جماعت را به حضرت امام محول کرده بود.

ادامه مطلب


 

 

اشاره: آیا بین سبک زندگی و نوع ظهور و بروز اجتماعی عالمان دینی در شرایط تحقق حاکمیت دینی و غیر آن تفاوت‌هایی وجود دارد؟ آیا موقعیت حاکمیت دینی اقتضاءات و وظایف تازه‌ای را بر دوش این طیف از نخبگان جامعه می‌گذارد؟ با پیدایش انقلاب اسلامی شرایط تازه‌ای از حیات دینی برای دین، عالمان، دین‌مداران و جوامع معنویت‌گرا به‌وجود آمد. شرایطی که تا پیش از آن تجربه مشابهی برای آن نداشتیم. جامعه پس از انقلاب، نیازمندی‌ها و مراقبت‌های ویژه‌ای را طلب می‌کند که اگر به سرعت و دقت رعایت نشود، دیر یا زود عوارض جانبی و بیماری‌های مزمن او را از پای درخواهد آورد.

در این یادداشت در صدد ارائه هندسه‌ای از حیات عالمان در بستر انقلاب اسلامی و در نسبت با شرایط جدیدی هستیم که انقلاب پدید آورده است.

 

مقدمه:

در دوران انقلاب اسلامی و حاکمیت دین دیگر عالمان نمی‌توانند به همان کارکرد‌های سنتی خود بسنده کنند. شاید اگر تا پیش از این شرایط از وظایف عالمان دینی سخن به میان می‌آمد، تمام مسؤولیت‌های فردی و اجتماعی آن‌ها در یک سطر قابل بیان و توضیح بود، چرا که عواملی چون شرایط اجتماعی، موقعیت زمانه، فشار‌های حاکمیتی و … مانع گسترش دایره فعالیت ایشان می‌شد. از سویی عالمان دینی قرن‌ها به شرایط نسبتاً ثابتی از موقعیت‌های فرهنگی، اجتماعی، ی خو گرفته بودند. هر چند شرایط ویژه سبک خاصی از کارکرد و زندگی را برای ایشان به‌وجود آورده بود اما طولانی شدن این وضعیت در قرن‌های متمادی، این سبک از زندگی را به‌عنوان یک اصل و پایه ثابت از شرایط حیات عالمان دینی تثبیت کرد به‌ گونه‌ای که اگر کسی خارج از فعالیت‌ها و کارکرد‌های سنتی حوزویان نکته دیگری را به‌عنوان وظیفه این طیف مطرح می‌کرد با اعتراض مواجه می‌شد. شاید به همین دلیل است که امروزه سید جمال‌الدین اسدآبادی، شهید مدرس، نواب صفوی و امام خمینی(ره) به‌ عنوان استثناء و خروج از قاعده اولیه حوزه‌ها معرفی می‌شوند.

ادامه مطلب


 

 

درآمد:

نواندیشی دینی یکی از سر‌فصل‌های مهم و کاربردی در حوزه‌های علمیه است. امروزه تقریبا در بسیاری از نشست‌های علمی، ابعادی از این سرفصل مورد بحث و بررسی قرار می‌گیرد. شناخت نواندیشی‌دینی و مبانی آن و آشنایی با نظر امام و رهبری پیرامون این سرفصل، از مهمترین مباحث موجود است؛ لذا برآن شدیم تا با مصاحبه‌ای با حجت الاسلام صبوری به بررسی ابعاد مختلف این سرفصل بپردازیم. حجت الاسلام صبوری از جمله پژوهشگران جوان حوزه هستند که چندین سال به عنوان مدرس سطوح عالی مشغول به تدریس بوده‌اند؛ کتاب‌های الأصول فی الفقه، تطبیق القواعد و احکام غیبت و دروغ» تاکنون از ایشان به چاپ رسیده است. وی علاوه بر قواعد فقه حکومتی»، حلقات» شهید صدر را نیز تدریس می‌کند. اخیرا ایشان در زمینه فقه نظام ورود بسیار جدی داشته‌اند و از طرف آیت الله اعرافی به دبیری شورای ت گذاری فقه معاصر منصوب شده‌اند. در ادامه توجه شما مخاطبین عزیز را به متن مصاحبه جلب می‌کنیم:

 

اسباط:با عرض سلام خدمت حضرتعالی، در فضای حوزه‌های علمیه بحث روشن‌فکری یا جریان نواندیش دینی یکی از مهمترین مباحث است؛ این جریان نواندیش دینی دقیقاً چیست و مروجان این نواندیشی دینی در دوران ما چه کسانی هستند؟

ادامه مطلب


 

وقتی که همه نبودند، او بود

 امیرالمؤمنینی که به خانه‌ی فقیر سر میزند، در دهان بچه‌ی یتیم با دست خودش، غذا می‌گذارد. حالا کسی ادّعا کند که او امام من است؛ در حالی که آن چیزی که در دوران حکومتش، قدرتش، ریاستش ولو بر یک مجموعه‌ی کوچک؛ ریاست بر یک ده؛ بر یک گوشه از گوشه‌های کشور به یادش نمی‌آید، این دسته از مردمند: محرومین، فقرا، مستضعفین! چنین کسی می‌تواند بگوید که او امام من است»!؟ اینها با هم نمی‌سازد!

 امیرالمؤمنین آدمی بود که در راه تبلیغ دین و کار برای خدا و مبارزه با دشمنان خدا، شب و روز نمی‌شناخت. در همه‌ی جنگ‌هایی که پیغمبر رفتند، حضور داشت؛ جز در موارد خیلی معدود. وقتی که همه نبودند، او بود. آن‌وقت که کار از همیشه سخت‌تر بود، او در نزدیکترین جای خطر حضور داشت. کسی ادّعا کند که او امام من است؛ در حالی که حاضر نباشد در راه خدا و دین خدا، یک سیلی به بناگوشش  بزنند!؟ این می‌شود!؟ حاضر نباشد که به دشمن خدا، به دشمنان دین و به دشمنان اسلام، به خاطر قدرت و گردن کلفتیشان بگوید بالای چشمتان ابروست!؟

 امیرالمؤمنین، [با قدرت‌های ستمگر درافتاد] حالا یک عدّه، امروز بگویند: بله؛ او امام ماست.» اما حاضر نباشند به استکبار، به قدرت مسلط امریکا، به کسانی که امروز صد برابر قدرتمندان فاسد صدر اسلام به مردم ظلم می‌کنند یک کلمه حرفی بزنند که آنها را بد بیاید!؟

بعد هم بگویند: ما شیعه‌ی علی هستیم و او امام ماست»!؟ امام یعنی چه؟(1)
 

اسوه بودن امیرالمومنین (ع) در همه‌ی دورانهای زندگی


در همه‌ی دوران‌های زندگی، او[امیرالمومنین (علیه السلام) ] اسوه است. نوجوان‌های ده‌ساله و دوازده‌ساله و سیزده چهارده‌ساله می‌توانند به علی اقتدا کنند؛ او را الگوی خودشان قرار بدهند. چرا؟ چون او در ده یازده‌سالگی، اول کسی بود که اسلام را شناخت و پذیرفت و به دنبال پیغمبر راه افتاد. این، خیلی مهم است.

یک کودک ده یازده‌ساله حقیقت را در میان آن همه دشمنی و انکار بشناسد و پای آن بایستد و برای آن سر از پا نشناسد. جوان‌های بیست‌ساله و بیست‌ودوساله و بیست‌وپنج‌ساله می‌توانند امیر المؤمنین را الگوی خودشان قرار بدهند؛ چرا؟

چون او کسی بود که در بیست و سه‌سالگی- که پیغمبر اکرم در آن زمان از مکه به مدینه هجرت فرمود- مهم‌ترین بار این هجرت بزرگ را بر دوش گرفت و پیامبر عزیزترین شخصیت‌های خاندانش یعنی فواطم» را به او سپرد تا با خودش از مکه به مدینه بیاورد؛ وکالت خودش را در مکه به او داد که امانتهای مردم را بدهد، قرض‌های پیغمبر را ادا کند، طلب‌های او را جمع‌آوری کند و در مدینه به پیامبر ملحق شود. شب هم که بنا بود بریزند در آن خانه و پیغمبر را با شمشیرهاشان قطعه قطعه کنند، او بود که حاضر شد جای پیغمبر بخوابد؛ خود را در معرض این خطر قرار بدهد. این شخصیت را ببینید! عظمت را ببینید! این می‌شود الگو.

وقتی پیغمبر در مدینه حکومت تشکیل داد، امیرالمؤمنین شد سرباز درجه‌ی یک پیغمبر در تمام این ده ساله؛ از بیست‌وسه سالگی تا سی‌وسه سالگی. هر جا پیغمبر مسئله یا مشکلی داشت، علی‌بن‌ابیطالب (علیه‌السّلام) اول کسی بود که آنجا در کنار پیغمبر و برای دفاع از حقیقت پیغمبر حاضر بود. در جنگ‌ها پیشروِ جنگ، او بود؛ در گره‌های مشکل و باز نشدنیِ جنگ‌های پیغمبر، شمشیر او گره‌گشا بود. هرجا همه عقب می‌نشستند، او جان خود را کف دست می‌گرفت و می‌رفت جلو. هیچ چیز هم برای خود نخواست؛ یکسره در راه خدا و برای خدا و در خدمت پیغمبر.
(2)

 

 

1-امام ‌ای/ ۶ دی ۱۳۷۲

2-امام ‌ای/ ۱۳۸۶/۰۵/۰۶


 
کتاب ارتقای مرجعیت شیعه»
 
کتاب ارتقای مرجعیت شیعه» نوشته حسن علی‌پور وحید تلاشی است ستودنی در بررسی انتقادی کتاب ابتذال مرجعیت شیعه» که توسط محسن کدیور نوشته شده است. این کتاب توسط نشر معارف در ۲۰۷ صفحه و چهار بخش منتشر شد.

به طور کلی در فضای غبارآلود و پر از توهین نمی‌توان بحث علمی کرد، هنگامی که تحلیل‌ها مزه شوری می‌دهد که نشان از جا ماندن از سفره‌ای است که برای بسیاری جا هست و تو نمی‌توانی به دنبال موقعیتی خود را قرار دهی و از این نعمت‌های الهی بهره ببری، آنجاست که شروع به انتقاد می‌کنی و زمین و آسمان را به هم می‌دوزی.

اتفاق جدیدی نیست که شایعاتی را به عنوان کتاب پروبال می‌دهند و طبع می‌نمایند و محققی در این سوی میدان ناگزیر است تا پیرامون باید و نبایدها آن چیزی که نسبت بدان کم توجهی شده است، حرفی را بیان کند.

بخش اول کلیات

در این بخش نویسنده به بررسی نقد چهارتن از افرادی که پیرامون این کتاب اظهار نظر نمودند، پرداخته است، آیت الله مومن، دکتر علی ذوعلم، حجت الاسلام و المسلمین سیدعلی حسینی اشکوری، حجت الاسلام و المسلمین حمیدرضا شاکرین کسانی هستند که کتاب ابتذال مرجعیت شیعه» را به دایره نقد کشیده‌اند.

در قسمت دیگری از این کتاب با نقد منصفانه اثر به نقاط ضعف و قوت کتاب می‌پردازد. در باب نقاط قوت نویسنده معتقد است که نثر روان و شیوا، بیان مطالب با همه ابعاد و جزئیات به عنوان ویژگی مثبت کتاب می باشند و از سوی دیگر انگیزه‌های غیرمعرفتی و غیر علمی در نگارش متن، تطویل و بازگویی چند باره و چند گونه مطالب، تکراری بودن درون مایه و اشکالات طرح شده و خطا در زمان شناسی و در بازخوانی لایه‌های درونی تفکر شیعه و ایران معاصر به عنوان نکات منفی اثر قابل ذکر هستند.

ادامه مطلب


 

 

اشاره: آیا بین سبک زندگی و نوع ظهور و بروز اجتماعی عالمان دینی در شرایط تحقق حاکمیت دینی و غیر آن تفاوت‌هایی وجود دارد؟ آیا موقعیت حاکمیت دینی اقتضاءات و وظایف تازه‌ای را بر دوش این طیف از نخبگان جامعه می‌گذارد؟ با پیدایش انقلاب اسلامی شرایط تازه‌ای از حیات دینی برای دین، عالمان، دین‌مداران و جوامع معنویت‌گرا به‌وجود آمد. شرایطی که تا پیش از آن تجربه مشابهی برای آن نداشتیم. جامعه پس از انقلاب، نیازمندی‌ها و مراقبت‌های ویژه‌ای را طلب می‌کند که اگر به سرعت و دقت رعایت نشود، دیر یا زود عوارض جانبی و بیماری‌های مزمن او را از پای درخواهد آورد.

در این یادداشت در صدد ارائه هندسه‌ای از حیات عالمان در بستر انقلاب اسلامی و در نسبت با شرایط جدیدی هستیم که انقلاب پدید آورده است.

 

مقدمه:

در دوران انقلاب اسلامی و حاکمیت دین دیگر عالمان نمی‌توانند به همان کارکرد‌های سنتی خود بسنده کنند. شاید اگر تا پیش از این شرایط از وظایف عالمان دینی سخن به میان می‌آمد، تمام مسؤولیت‌های فردی و اجتماعی آن‌ها در یک سطر قابل بیان و توضیح بود، چرا که عواملی چون شرایط اجتماعی، موقعیت زمانه، فشار‌های حاکمیتی و … مانع گسترش دایره فعالیت ایشان می‌شد. از سویی عالمان دینی قرن‌ها به شرایط نسبتاً ثابتی از موقعیت‌های فرهنگی، اجتماعی، ی خو گرفته بودند. هر چند شرایط ویژه سبک خاصی از کارکرد و زندگی را برای ایشان به‌وجود آورده بود اما طولانی شدن این وضعیت در قرن‌های متمادی، این سبک از زندگی را به‌عنوان یک اصل و پایه ثابت از شرایط حیات عالمان دینی تثبیت کرد به‌ گونه‌ای که اگر کسی خارج از فعالیت‌ها و کارکرد‌های سنتی حوزویان نکته دیگری را به‌عنوان وظیفه این طیف مطرح می‌کرد با اعتراض مواجه می‌شد. شاید به همین دلیل است که امروزه سید جمال‌الدین اسدآبادی، شهید مدرس، نواب صفوی و امام خمینی(ره) به‌ عنوان استثناء و خروج از قاعده اولیه حوزه‌ها معرفی می‌شوند.

ادامه مطلب


 
 

 

درآمد:

نواندیشی دینی یکی از سر‌فصل‌های مهم و کاربردی در حوزه‌های علمیه است. امروزه تقریبا در بسیاری از نشست‌های علمی، ابعادی از این سرفصل مورد بحث و بررسی قرار می‌گیرد. شناخت نواندیشی‌دینی و مبانی آن و آشنایی با نظر امام و رهبری پیرامون این سرفصل، از مهمترین مباحث موجود است؛ لذا برآن شدیم تا با مصاحبه‌ای با حجت الاسلام صبوری به بررسی ابعاد مختلف این سرفصل بپردازیم. حجت الاسلام صبوری از جمله پژوهشگران جوان حوزه هستند که چندین سال به عنوان مدرس سطوح عالی مشغول به تدریس بوده‌اند؛ کتاب‌های الأصول فی الفقه، تطبیق القواعد و احکام غیبت و دروغ» تاکنون از ایشان به چاپ رسیده است. وی علاوه بر قواعد فقه حکومتی»، حلقات» شهید صدر را نیز تدریس می‌کند. اخیرا ایشان در زمینه فقه نظام ورود بسیار جدی داشته‌اند و از طرف آیت الله اعرافی به دبیری شورای ت گذاری فقه معاصر منصوب شده‌اند. در ادامه توجه شما مخاطبین عزیز را به متن مصاحبه جلب می‌کنیم:

 

اسباط:با عرض سلام خدمت حضرتعالی، در فضای حوزه‌های علمیه بحث روشن‌فکری یا جریان نواندیش دینی یکی از مهمترین مباحث است؛ این جریان نواندیش دینی دقیقاً چیست و مروجان این نواندیشی دینی در دوران ما چه کسانی هستند؟

ادامه مطلب


 
 

محور شیعیان انگلیسی

محور این جریان، خانواده شیرازی است که فرزندان مرحوم سیدمهدی حسینی شیرازی و از نوادگان میرزای بزرگ مرحوم محمدحسن شیرازی(اعلی‌الله‌مقامه)، صاحب فتوای مشهور تحریم تنباکو، هستند. خانواده شیرازی‌ها، متشکل از چهار برادر به نام‌های زیر است:

سیدمحمد شیرازی

مرحوم آیت‌الله سیدمحمد حسینی شیرازی، برادر بزرگ این خانواده بود. وی در سال ۱۳۴۷ ه.ق، در شهر نجف متولد شد و از سن ۹ سالگی، همراه با پدر به کربلا منتقل گردید. وی در سن ۴۴ سالگی بر اثر فشارهای رژیم بعثی عراق، ناچار به مهاجرت به کویت شد و در سال ۱۳۹۹ هـ. ق. در سن ۵۲ سالگی به شهر قم مهاجرت نمود. وی از فعالین بر ضد رژیم صهیونیستی بود و کتابی را تحت عنوان الدنیا ملعبه الیهود» منتشر کرد که ترجمه فارسی آن نیز تحت عنوان دنیا بازیچه یهود» یا دنیا بازیچه دست یهود» منتشر شده است. او فردی فوق‌العاده ساده‌زیست، بی‌آلایش، خونگرم و تشکیلاتی بود. هنگامی‌ که مرحوم امام خمینی(اعلی‌الله‌مقامه) از ترکیه به عراق تبعید شدند، در مدتی که امام در کربلا اقامت داشتند، مرحوم سیدمحمد، امامت جماعت را به حضرت امام محول کرده بود.

ادامه مطلب


زینب کبری یک نمونه‌ی برجسته‌ی تاریخ
زینب کبری یک نمونه‌ی برجسته‌ی تاریخ است که عظمت حضور یک زن را در یکی از مهمترین مسائل تاریخ نشان میدهد. اینکه گفته می‌شود در عاشورا، در حادثه‌ی کربلا، خون بر شمشیر پیروز شد - که واقعاً پیروز شد - عامل این پیروزی، حضرت زینب بود؛ والّا خون در کربلا تمام شد. حادثه‌ی نظامی با شکست ظاهری نیروهای حق در عرصه‌ی عاشورا به پایان رسید؛

اما آن چیزی که موجب شد این شکست نظامیِ ظاهری، تبدیل به یک پیروزی قطعیِ دائمی شود، عبارت بود از منش زینب کبری‌؛ نقشی که حضرت زینب بر عهده گرفت؛ این خیلی چیز مهمی است. این حادثه نشان داد که زن در حاشیه‌ی تاریخ نیست؛ زن در متن حوادث مهم تاریخی قرار دارد. قرآن هم در موارد متعددی به این نکته ناطق است؛ لیکن این مربوط به تاریخ نزدیک است، مربوط به امم گذشته نیست؛ یک حادثه‌ی زنده و ملموس است که انسان زینب کبری را مشاهده می‌کند که با یک عظمت خیره‌کننده و درخشنده‌ای در عرصه ظاهر میشود؛ کاری می‌کند که دشمنی که به حسب ظاهر در کارزار نظامی پیروز شده است و مخالفین خود را قلع و قمع کرده است و بر تخت پیروزی تکیه زده است، در مقر قدرت خود، در کاخ ریاست خود، تحقیر و ذلیل شود؛ داغ ننگ ابدی را به پیشانی او میزند و پیروزی او را تبدیل می‌کند به یک شکست؛ این کارِ زینب کبری است. زینب (سلام اللَّه علیها) نشان داد که میتوان حجب و عفاف نه را تبدیل کرد به عزت مجاهدانه، به یک جهاد بزرگ.

خطبه حضرت زینب تحلیل عظیم از وضع جامعه‌ی اسلامی
آنچه که از بیانات زینب کبری باقی مانده است و امروز در دسترس ماست، عظمت حرکت زینب کبری را نشان میدهد. خطبه‌ی فراموش نشدنی زینب کبری در بازار کوفه یک حرف زدن معمولی نیست، اظهارنظر معمولی یک شخصیت بزرگ نیست؛ یک تحلیل عظیم از وضع جامعه‌ی اسلامی در آن دوره است که با زیباترین کلمات و با عمیق‌ترین و غنی‌ترین مفاهیم در آن شرائط بیان شده است. قوّت شخصیت را ببینید؛ چقدر این شخصیت قوی است. دو روز قبل در یک بیابان، برادر او را، امام او را، رهبر او را با این همه عزیزان و جوانان و فرزندان و اینها از بین برده‌اند، این جمع چند ده نفره‌ی ن و کودکان را اسیر کرده‌اند، آورده‌اند در مقابل چشم مردم، روی شتر اسارت، مردم آمده‌اند دارند تماشا می‌کنند، بعضی هلهله می‌کنند، بعضی هم گریه می‌کنند؛

در یک چنین شرائط بحرانی، ناگهان این خورشید عظمت طلوع می‌کند؛ همان لحنی را به کار می‌برد که پدرش امیرالمؤمنین بر روی منبر خلافت در مقابل امت خود به کار می‌برد؛ همان جور حرف می‌زند؛ با همان جور کلمات، با همان فصاحت و بلاغت، با همان بلندی مضمون و معنا:

یا اهل الکوفه، یا اهل الغدر و ال»؛ ای خدعه‌گرها، ای کسانی که تظاهر کردید! شاید خودتان باور هم کردید که دنباله‌رو اسلام و اهل‌بیت هستید؛ اما در امتحان اینجور کم آوردید، در فتنه اینجور کوری نشان دادید.

هل فیکم الّا الصّلف و العجب و الشّنف و الکذب و ملق الاماء و غمز الاعداء»؛ شما رفتارتان، زبانتان با دلتان یکسان نبود. به خودتان مغرور شدید، خیال کردید ایمان دارید، خیال کردید همچنان انقلابی هستید، خیال کردید همچنان پیرو امیرالمؤمنین هستید؛ در حالی که واقع قضیه این نبود. نتوانستید از عهده‌ی مقابله‌ی با فتنه بربیائید، نتوانستید خودتان را نجات دهید.

مثلکم کمثل الّتی نقضت غزلها من بعد قوّة انکاثا»؛ مثل آن کسی شُدید که پشم را می‌ریسد، تبدیل به نخ می‌کند، بعد نخ‌ها را دوباره باز می‌کند، تبدیل می‌کند به همان پشم یا پنبه‌ی نریسیده. با بی‌بصیرتی، با نشناختن فضا، با تشخیص ندادن حق و باطل، کرده‌های خودتان را، گذشته‌ی خودتان را باطل کردید. ظاهر، ظاهر ایمان، دهان پر از ادعای انقلابیگری؛ اما باطن، باطن پوک، باطن بی‌مقاومت در مقابل بادهای مخالف. این، آسیب‌شناسی است.

حضرت زینب زن تاریخ است
با این بیان قوی، با این کلمات رسا، آن هم در آن شرائط دشوار، اینگونه صحبت می‌کرد. اینجور نبود که یک عده مستمع جلوی حضرت زینب نشسته باشند، گوش فرا داده باشند، او هم مثل یک خطیبی برای اینها خطبه بخواند؛ نه، یک عده دشمن، نیزه‌داران دشمن دور و برشان را گرفته‌اند؛ یک عده هم مردم مختلف‌الحال حضور داشتند؛ همان‌هائی که مسلم را به دست ابن‌زیاد دادند، همان‌هائی که به امام حسین نامه نوشتند و تخلف کردند، همان‌هائی که آن روزی که باید با ابن‌زیاد در می‌افتادند، توی خانه‌هایشان مخفی شدند - اینها بودند توی بازار کوفه - یک عده هم کسانی بودند که ضعف نفس نشان دادند، حالا هم نگاه می‌کنند، دختر امیرالمؤمنین را می‌بینند، گریه می‌کنند.

حضرت زینب کبری با این عده‌ی ناهمگون و غیر قابل اعتماد مواجه است، اما اینجور محکم حرف می‌زند. او زن تاریخ است؛ این زن، دیگر ضعیفه نیست. نمی‌شود زن را ضعیفه دانست. این جوهر نه‌ی مؤمن، اینجور خودش را در شرائط دشوار نشان می‌دهد. این زن است که الگوست؛ الگو برای همه‌ی مردان بزرگ عالم و ن بزرگ عالم. انقلاب نبوی و انقلاب علوی را آسیب‌شناسی می‌کند؛ می‌گوید شماها نتوانستید در فتنه، حق را تشخیص بدهید؛ نتوانستید به وظیفه‌تان عمل کنید؛ نتیجه این شد که جگرگوشه‌ی پیغمبر سرش بر روی نیزه رفت. عظمت زینب را اینجا می‌شود فهمید.

 

۱۳۸۹/۰۲/۰۱


اشاره: جریان‌شناسی حوزوی یکی از حوزه‌های مطالعاتی است که سابقه زیادی از عمر آن نمی‌گذرد. جریان‌های حوزوی را می‌توان از جهات مختلف دسته‌بندی کرد. جریان‌های عرفانی، جریان‌های کلامی، جریان‌های فقهی و اصولی، جریان‌های تفسیری، جریان‌های حدیثی و نیز جریان‌های ی برخی از این وجوه و جهات هستند. در این مقاله می‌کوشیم به ضرورت جریان‌شناسی حوزوی، پیشینه و انواع آن اشاره‌ای داشته باشیم.

در بخش اول از این مقاله ساختار کلی بحث و همچنین تعریف و پیشینه جریان‌شناسی مورد بررسی قرار گرفت. اما در بخش دوم به بررسی ملاک‌ها و معیارهای جریان به شمار آمدن جریان‌ها و نیز ضرورت جریان‌شناسی پرداختیم.

اکنون متن بخش سوم این مقاله به خوانندگان فرهیخته اسباط تقدیم می‌گردد.

انواع طبقه‌بندی جریان‌های حوزوی

جریان‌های حوزوی را می‌توان بر اساس معیار‌ها و ملاک‌های مختلفی دسته‌بندی کرد. البته این معیار‌ها موجب انحصار نمی‌شود؛ یعنی بر اساس یک معیار گاه فردی داخل در یک جریان شمرده می‌شود و بر اساس معیاری دیگر، داخل در جریانی دیگر. معیار طبقه‌بندی جریان فکری باید دارای توان همسو نمودن عده‌ای با یکدیگر در راستای اندیشه‌ای واحد و برای نیل به هدفی واحد و معین باشد. صرف هر نوع اختلاف سلیقه که از آبشخور اختلاف مبانی تغذیه نمی‌شود را نمی‌توان عامل و معیار تفکیک جریانات از همدیگر شمرد. همان‌گونه که در ابتدای سخن گذشت برای جریان نامیدن عده‌ای که متمسک به روش و اندیشه‌ای هستند، لوازم و شرایط خاصی لازم است. عدم اثرگذاری و فقدان مخاطب در جامعه حوزوی و به تبع آن عدم نقش‌آفرینی همه اموری است که مانع جریان نامیدن یک جمع دارای اندیشه واحد می‌گردد.

الف) کلان‌جریان‌ها

کلان‌ترین رویکرد‌هایی که در حاشیه و امتداد آن خرده‌ جریان‌ها پا می‌گیرند، کلان‌جریان‌ها نام دارند. همان‌طور که در بررسی خرده‌جریان‌ها اشاره خواهد شد، در حوزه علمیه با جریان‌های ی، جریان‌های علمی و جریان‌های عرفانی متنوعی روبه‌رو هستیم. از سویی برخی هنگام جریان شناسی حوزه سخن از جریان‌های سنتی و روشنفکری و روشنفکری دینی به میان می‌آورند. سخن در این است که نسبت بین این دو نوع جریان شناسی چیست؟ یکی کلان و دیگری خرد است؟ یکی اصل و دیگری فرع است؟ یکی مبنا و دیگری بناست؟ یا در برخی موارد تداخلی بین این دو وجود دارد؟ ابتدا به نقد و بررسی کلام صاحب‌نظران این عرصه می‌پردازیم و در پایان جمع‌بندی ارائه می‌نماییم.

بررسی نظریه برخی اندیشمندان در تقسیم‌بندی جریان‌های حوزوی

مؤلف گرانقدر کتاب جریان شناسی فکری ایران معاصر در این کتاب به بررسی جریان‌های فکری می‌پردازد. در گفتار سوم از کتاب ذیل عنوان بررسی جریان سنتی، به جریان شناسی ت اشاره می‌کند. وی در بیان نسبت بین جریان سنتی و جریان ت می‌نویسد:

جریان سنتی بیش از هر نهاد دیگری به نهاد ت مرتبط است. معنای این جمله، ترادف و هم‌معنایی ت و جریان سنتی نیست؛ ولی به لحاظ مصداق، این دو عنوان بر یکدیگر تطبیق دارند.

[۱]

سپس بر اساس همین تعریف که بین جریان سنتی و نهاد ت ترادف مفهومی نیست ولی اتحاد مصداقی وجود دارد به گونه‌شناسی ت می‌پردازد. وی می‌نویسد:

جریان‌شناسی ت با لحاظ‌ها و گونه‌های متنوع شناخته می‌شود. یکی از گونه‌های جریان شناسی ت، نسبت ت و مدرنیته است و گونه دیگر نسبت ت با ت و به دنبالش نسبت و تعامل آن با جمهوری اسلامی ایران است و گونه سوم نسبت و تعامل ت با دین‌شناسی و معرفت اسلامی است. نسبت و تعامل ت با مدرنیته، ت را به سه دسته سنتی حداکثری، سنتی نواندیش و نواندیش حداکثری تقسیم می‌کند.

[۲]

وی در ادامه هر یک از سه جریان مورد اشاره خود را به گرایش‌های خرد‌تری در دل همان جریان تقسیم می‌کند؛ ولی در این میان تعریفی روشن از مفهوم (سنت و سنتی) و شاخصه‌های دقیق آن ارائه نمی‌دهد. از سویی گرایشی را به‌عنوان سنتی نواندیش معرفی می‌نماید که تنها علت سنتی نامیدن آن احترام و پاسداشت میراث گذشته بیان شده است؛ اما فقدان تعریف دقیق سنت موجب می‌شود تعریفی علمی و فنی از این جریان به‌دست نیامده و نسبت واقعی آن با سنت روشن نشود. چرا که در این میان مفهومی متناقض‌نما و پارادوکسیکال پدید می‌آید. زیرا سنتی کسی است که از میراث گذشته دست نمی‌کشد و نواندیش در صدد تحول و روزآمد کردن سنت‌هاست. از سوی دیگر از مفهوم (نواندیشی) نیز تعریف روشنی ارائه نشده است. آیا نواندیش معادل روشنفکر است؟ اگر آری، کدام معنا از روشنفکری مدنظر است؟ معنای لغوی؟ معنای عرفی؟ معنای تاریخی پیش از مدرنیته؟ یا معنای روشنفکر در فضای تعاریف مدرن؟ هر یک از این احتمالات معنایی و نسبت آن‌ها با جریان سنتی حوزه، تحلیلی خاص در پی خواهد داشت.

از سویی معیار سنتی نامیدن و غیرسنتی به‌شمار آوردن اگر تنها راجع به نسبت‌سنجی فرد یا جریانی با مدرنیته باشد، جریان شناسی ما را محدود به دو سه قرن اخیر خواهد کرد؛ در حالی که سنتی‌اندیشی و یا نواندیشی هر دو مفاهیمی فرازمانی بوده و قابل امتداد تا قرون بسیار دورتر نیز می‌‌باشند، به‌گونه‌ای که می‌توان شیخ طوسی; و شیخ مفید; را نیز از نواندیشان زمان خود به‌شمار آورد. پس محدودیت معیار برای بررسی همه اندیشمندان و جریانات فکری در طی تاریخ حوزه یکی دیگر از کاستی‌های این تحلیل است. پس در نگاه وی جریان‌های حوزه به دو گروه کلی تقسیم می‌شوند. سنتی و نواندیش، و سنتی خود به دو دسته دیگر که سنتی حداکثری و سنتی نواندیش است، تقسیم می‌گردد.

از سوی دیگر وی معیار تمایز بین جریان سنتی حداکثری و سنتی نواندیش را در آشنایی و عدم آشنایی با مدرنیته و دستاوردهای آن و درگیر شدن با مسائل آن می‌داند؛ اما آیا به راستی تنها مشکل جریان سنتی عدم آشنایی با مدرنیته است؟ یعنی تنها با مطالعه اندیشه و تاریخ مدرن کسی می‌تواند از سنتی بودن خارج شود؟ صرف آگاهی به معنای مطالعه و درک عمیق مفاهیم مدرن موجب خروج از سنتی بودن نمی‌شود.

سنتی بودن وصف عملکرد خارجی و اجتماعی یک فرد است. منشأ این سنخ عملکرد نیز آگاهی و یا عدم آگاهی نیست؛ بلکه آگاهی تنها یکی از منابع می‌تواند به‌شمار آید. چه آنکه بسیاری از مدرسین فلسفه غرب در عملکرد خارجی خود تفاوت چندانی با سنتی‌ها ندارند و کسی نیز نمی‌تواند منکر آشنایی عمیق آن‌ها با مدرنیته گردد. پس مسأله عمیقی ورای این برداشت‌ها دارد. سنتی بودن محصول یک نوع نگاه و تحلیل از نسبت انسان با دین و تحولات عصر جدید است. عصر جدید نه تنها به معنای دوران پس از مدرنیته است، بلکه اقتضای جهت‌گیری کلان هر عالمی در عصر خود و متناسب با اقتضائات زمانه‌ای که در آن زیست می‌کند، عصر جدید آن عالم به‌شمار می‌آید. سنتی بودن وصف رویکرد کلان یک فرد یا جریان است نسبت به مجموع تحولات پیرامونی و نسبت‌سنجی بین این تحولات و آن داشته‌ها و سرمایه‌ها، و تعیین نوع کنش خارجی و جمع بین رخداد‌های جدید و سرمایه‌های قدیم. منشأ این خلط در تحلیل، ایجاد تلازم غیرضروری بین ناآشنایی با مدرنیته و سنتی بودن است. در حالی که همواره نسبتی مستقیم بین این دو وجود ندارد.

آسیب دیگر این تحلیل، عدم تفکیک بین جریان‌های خرد و گفتمان‌های کلان است. اساساً اینکه جریانی در عرصه ی و یا دین‌شناسی رویکردی ویژه اتخاذ می‌کند، به دلیل حاکمیت و سیطره گفتمانی فکری و کلان بر آن جریان است. جریان در نسبت با گفتمان، به‌عنوان دریافت کننده خروجی مبانی و رویکرد‌های کلان گفتمان به‌شمار آمده و نگاه‌ها و مبانی آن را در سطح عینیت پیاده می‌کند. در حقیقت هر گفتمانی اقتضاءات ی، اجتماعی و دین‌پژوهی خاصی دارد. پس نمی‌توان بین رویکرد‌های ی و دین‌پژوهی و سنتی‌اندیشی و یا نواندیشی تفکیک نمود. زیرا سنتی‌اندیشی و یا نواندیشی در عرصه‌های گوناگون و خُرد، نمودها و جلوه‌هایی متناسب با مبانی کلان اندیشه خود را دارد.

اما مؤلف گرانقدر کتاب دین‌پژوهی معاصر از این خلط در امان بوده و جریان‌های حاکم بر حوزه را در عصر جدید به سه جریان متجمد، متجدد و مجدد تقسیم‌بندی می‌کند. سپس به بیان شاخصه‌ها و ویژگی‌های هر یک و نیز آسیب شناسی تفصیلی آن‌ها می‌پردازد. وجه قوت این نظریه عدم خلط و یکسان‌پنداری بین نواندیشان متعهد و حوزویان سنتی است. تفکیک این دو گروه از یکدیگر به دلیل تفاوت‌های جدی آن‌ها در عملکرد خارجی و دین‌شناسی روزآمد و نوع مناسبات با تحولات عصر جدید است. وی در توضیح جریان‌های سه‌گانه می‌نویسد:

در عرصه دین‌پژوهی معاصر سه گفتمان عمده قابل تعریف است:

۱ـ مجموعه رویکرد سنتی در باب مطالعات دینی، شاخصه اصلی این جریان، تصلب بر دریافت‌ها و ذخایر بازمانده از پیشینیان است، از نوآوری هراسناک و از تحول نگران است.

۲ـ رویکردی در مقابل این جریان سنتی با ادعای تجدد و رویکرد متأثر از معرفت غربی جدیداً وارد عرصه مطالعات دینی شده است، ما این گفتمان را جریان متجدد می‌نامیم.

۳ـ گفتمان سومی در این میان پدید آمده که نه متصلب به مواریث و موجودی است و نه در مقام انقطاع پیشینه و تجددنظرطلبی دینی است. این گفتمان را جریان مجدد می‌نامیم، این جریان در کار گشودن راه سومی میان تصلب و تجدد است؛ وجه اشتراک جریان اول و دوم تقلید است، جریان نخست مقلد قدما و متقدمان است و جریان دوم مقلد غربیان و متغربان.

[۳]

ویژگی این تقسیم‌بندی عدم خلط بین نواندیشان متعهد با سنت‌گرایان است. که اولی را جریان متجدد و دومی را جریان متجمد می‌نامد. از سوی دیگر تبیین شاخصه‌های هر یک و بیان تفصیلی آسیب‌ها و دستاورد‌های آن‌ها نیز از برتری‌های این نظریه شناخته می‌شود. البته برخی نقد‌ها مانند عدم تبیین اصطلاحات و پیش‌فرض‌ها بر این نگاشته نیز وارد است.

 

نگارنده: حسین ایزدی


 

پی نوشت:

خسروپناه، عبدالحسین، جریان شناسی فکری ایران معاصر، چاپ اول، قم، موسسه حمکت نوین اسلامی، ۱۳۸۹

رشاد، علی اکبر، دین‌پژوهی معاصر، چاپ دوم، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، ۱۳۸

[۱]ـ عبدالحسین خسروپناه، جریان شناسی فکری ایران معاصر، ص ۴۸٫

[۲]ـ همان، ص ۵۲٫

[۳]ـ علی اکبر رشاد، دین‌پژوهی معاصر، ص ۱۳۳٫


 
کتاب ارتقای مرجعیت شیعه»
 
کتاب ارتقای مرجعیت شیعه» نوشته حسن علی‌پور وحید تلاشی است ستودنی در بررسی انتقادی کتاب ابتذال مرجعیت شیعه» که توسط محسن کدیور نوشته شده است. این کتاب توسط نشر معارف در ۲۰۷ صفحه و چهار بخش منتشر شد.

به طور کلی در فضای غبارآلود و پر از توهین نمی‌توان بحث علمی کرد، هنگامی که تحلیل‌ها مزه شوری می‌دهد که نشان از جا ماندن از سفره‌ای است که برای بسیاری جا هست و تو نمی‌توانی به دنبال موقعیتی خود را قرار دهی و از این نعمت‌های الهی بهره ببری، آنجاست که شروع به انتقاد می‌کنی و زمین و آسمان را به هم می‌دوزی.

اتفاق جدیدی نیست که شایعاتی را به عنوان کتاب پروبال می‌دهند و طبع می‌نمایند و محققی در این سوی میدان ناگزیر است تا پیرامون باید و نبایدها آن چیزی که نسبت بدان کم توجهی شده است، حرفی را بیان کند.

بخش اول کلیات

در این بخش نویسنده به بررسی نقد چهارتن از افرادی که پیرامون این کتاب اظهار نظر نمودند، پرداخته است، آیت الله مومن، دکتر علی ذوعلم، حجت الاسلام و المسلمین سیدعلی حسینی اشکوری، حجت الاسلام و المسلمین حمیدرضا شاکرین کسانی هستند که کتاب ابتذال مرجعیت شیعه» را به دایره نقد کشیده‌اند.

در قسمت دیگری از این کتاب با نقد منصفانه اثر به نقاط ضعف و قوت کتاب می‌پردازد. در باب نقاط قوت نویسنده معتقد است که نثر روان و شیوا، بیان مطالب با همه ابعاد و جزئیات به عنوان ویژگی مثبت کتاب می باشند و از سوی دیگر انگیزه‌های غیرمعرفتی و غیر علمی در نگارش متن، تطویل و بازگویی چند باره و چند گونه مطالب، تکراری بودن درون مایه و اشکالات طرح شده و خطا در زمان شناسی و در بازخوانی لایه‌های درونی تفکر شیعه و ایران معاصر به عنوان نکات منفی اثر قابل ذکر هستند.

ادامه مطلب


 

 

اشاره: آیا بین سبک زندگی و نوع ظهور و بروز اجتماعی عالمان دینی در شرایط تحقق حاکمیت دینی و غیر آن تفاوت‌هایی وجود دارد؟ آیا موقعیت حاکمیت دینی اقتضاءات و وظایف تازه‌ای را بر دوش این طیف از نخبگان جامعه می‌گذارد؟ با پیدایش انقلاب اسلامی شرایط تازه‌ای از حیات دینی برای دین، عالمان، دین‌مداران و جوامع معنویت‌گرا به‌وجود آمد. شرایطی که تا پیش از آن تجربه مشابهی برای آن نداشتیم. جامعه پس از انقلاب، نیازمندی‌ها و مراقبت‌های ویژه‌ای را طلب می‌کند که اگر به سرعت و دقت رعایت نشود، دیر یا زود عوارض جانبی و بیماری‌های مزمن او را از پای درخواهد آورد.

در این یادداشت در صدد ارائه هندسه‌ای از حیات عالمان در بستر انقلاب اسلامی و در نسبت با شرایط جدیدی هستیم که انقلاب پدید آورده است.

 

مقدمه:

در دوران انقلاب اسلامی و حاکمیت دین دیگر عالمان نمی‌توانند به همان کارکرد‌های سنتی خود بسنده کنند. شاید اگر تا پیش از این شرایط از وظایف عالمان دینی سخن به میان می‌آمد، تمام مسؤولیت‌های فردی و اجتماعی آن‌ها در یک سطر قابل بیان و توضیح بود، چرا که عواملی چون شرایط اجتماعی، موقعیت زمانه، فشار‌های حاکمیتی و … مانع گسترش دایره فعالیت ایشان می‌شد. از سویی عالمان دینی قرن‌ها به شرایط نسبتاً ثابتی از موقعیت‌های فرهنگی، اجتماعی، ی خو گرفته بودند. هر چند شرایط ویژه سبک خاصی از کارکرد و زندگی را برای ایشان به‌وجود آورده بود اما طولانی شدن این وضعیت در قرن‌های متمادی، این سبک از زندگی را به‌عنوان یک اصل و پایه ثابت از شرایط حیات عالمان دینی تثبیت کرد به‌ گونه‌ای که اگر کسی خارج از فعالیت‌ها و کارکرد‌های سنتی حوزویان نکته دیگری را به‌عنوان وظیفه این طیف مطرح می‌کرد با اعتراض مواجه می‌شد. شاید به همین دلیل است که امروزه سید جمال‌الدین اسدآبادی، شهید مدرس، نواب صفوی و امام خمینی(ره) به‌ عنوان استثناء و خروج از قاعده اولیه حوزه‌ها معرفی می‌شوند.

ادامه مطلب


 
 

 

درآمد:

نواندیشی دینی یکی از سر‌فصل‌های مهم و کاربردی در حوزه‌های علمیه است. امروزه تقریبا در بسیاری از نشست‌های علمی، ابعادی از این سرفصل مورد بحث و بررسی قرار می‌گیرد. شناخت نواندیشی‌دینی و مبانی آن و آشنایی با نظر امام و رهبری پیرامون این سرفصل، از مهمترین مباحث موجود است؛ لذا برآن شدیم تا با مصاحبه‌ای با حجت الاسلام صبوری به بررسی ابعاد مختلف این سرفصل بپردازیم. حجت الاسلام صبوری از جمله پژوهشگران جوان حوزه هستند که چندین سال به عنوان مدرس سطوح عالی مشغول به تدریس بوده‌اند؛ کتاب‌های الأصول فی الفقه، تطبیق القواعد و احکام غیبت و دروغ» تاکنون از ایشان به چاپ رسیده است. وی علاوه بر قواعد فقه حکومتی»، حلقات» شهید صدر را نیز تدریس می‌کند. اخیرا ایشان در زمینه فقه نظام ورود بسیار جدی داشته‌اند و از طرف آیت الله اعرافی به دبیری شورای ت گذاری فقه معاصر منصوب شده‌اند. در ادامه توجه شما مخاطبین عزیز را به متن مصاحبه جلب می‌کنیم:

 

اسباط:با عرض سلام خدمت حضرتعالی، در فضای حوزه‌های علمیه بحث روشن‌فکری یا جریان نواندیش دینی یکی از مهمترین مباحث است؛ این جریان نواندیش دینی دقیقاً چیست و مروجان این نواندیشی دینی در دوران ما چه کسانی هستند؟

ادامه مطلب


درآمد:

یکی از مهمترین موضوعاتی که امروزه در محافل علمی و تخصصی حوزوی مورد بحث و نظر قرار می‌گیرد نواندیشی دینی است. عناوینی مانند روشنفکری، نواندیشی، تجددگرایی و… هنگامی که در مقولات دینی و مذهبی قرار می‌گیرند، همواره چالش برانگیز هستند. از این رو با توجه به اهمیت مقوله روشنفکری دینی بر آن شدیم تا با مصاحبه‌ای پیرامون همین موضوع با حجت الاسلام و المسلمین دکتر مریجی، ابعاد مختلف این جریان را مورد نقد و نظر قرار دهیم. بخش اول این گفت‌وگو با عنوان بیماری روشنفکری در ایران تقدیم می‌گردد:

 

اسباط: با سلام و عرض ادب و احترام، لطفا در مورد روشنفکری و نواندیشی دینی و ماهیت آن توضیحاتی را ارائه نمایید؟

در ابتدا می‌خواهم به جمله‌ای از مقام معظم رهبری در مورد روشنفکری اشاره کنم. ایشان می‌فرمایند روشنفکری در ایران، بیمار متولد شده است. در حوزه علمیه هم اوضاع به همین منوال است؛ یعنی من معتقدم در حوزه علمیه هم روشنفکری مبتلای به این بیماری شده است. البته اعتقاد دارم میزان بیماری روشنفکری در حوزه، کمتر از فضای روشنفکری غیرحوزوی است.

به صورت کلی بهتر است به جای واژه نواندیشی خوب و بد، از تعبیر نواندیشی سالم و ناسالم استفاده کنیم؛ چون تعبیر نواندیشی خوب و بد، بار ارزشی دارد. روشنفکری در حوزه به معنای اصطلاحی خود حوزه، در حال گذار است. اساسا ما باید روشنفکری دینی را در قالب حوزه تعریف کنیم؛ چون اگر بخواهیم روشنفکری را در قالب چهارچوب‌های خارج از حوزه تعریف کنیم، حتی کسانی مانند شهید بهشتی و شهید مطهری هم در این قالب جا نمی‌گیرند. اگر ما شهید بهشتی و شهید مطهری را روشنفکر دینی می‌دانیم، در قالب خود حوزه آنها را تعریف می‌کنیم، نه در قالب روشنفکری خارج از حوزه که تمام تلاشش غربی کردن فرهنگ است.

 

اسباط: آیا جریان روشنفکری دغدغه دینی دارد؟

آخرین حرف این جریان را میرزا ملکم خان در طی نامه‌ای به بلنت انگلیسی، بیان می‌کند. میرزا ملکم خان می‌گوید ما تلاش کردیم همه آنچه که اندیشه غربی بیان می‌کند را در لفافه دین مطرح کنیم. این مسئله‌ای که ملکم خان مطرح می‌کند بیانگر این است که جریان مذکور اساسا دغدغه دین ندارد؛ بلکه دغدغه‌اش حاکم کردن اندیشه غربی با ظاهر دینی است. یعنی نظیر همان کاری که در دوره معاویه انجام شد. معاویه، جاهلیت نو را بر منبر و از طریق منبر ارائه کرد. اگر تعریف ما از روشنفکری این باشد، اساسا حوزه در این قالب قرار نمی‌گیرد.

بنابراین ما باید تعریف روشنفکری و نواندیشی دینی را در خود قالب حوزه تعریف کنیم. به نظر من مسئله روشنفکری در حوزه، در حال شکل‌گیری است؛ ولی روند حرکت آن کند است. البته این را باید گفت که برخی از کسانی که ‌می‌خواستند وارد مقوله نواندیشی دینی بشوند، دچار آفت شدند. باید به این نکته توجه کرد که بنای اولیه این جریان‌ها بر سر ثبات و توجه به مشکلات بود، ولی در ادامه برخی از این‌ها ناسالم شدند. روی هم رفته باید گفت که تعداد کسانی که به صورت صحیح و سالم در درون حوزه  وارد جریان روشنفکری شده‌اند، بسیار محدود است؛ ولی وجود دارند.

 

اسباط: نحوه برخورد ما با نظامات غربی باید به چه صورت باشد؟

من نحوه برخورد حوزه با نظامات غرب را به چهار رویکرد تقسیم می‌کنم:

اولین رویکرد:

در مقابل نظامات غرب، رویکرد پذیرش مطلق است. این رویکرد که مبتنی بر پذیرش مطلق و چشم ‌بسته فرآورده‌های غربی است، با عقل، نقل، شرع و عرف سازگاری ندارد.

رویکرد دوم:

که رد مطلق و چشم بسته دست‌آوردهای دیگران است هم با عقل و نقل مطابقت نمی‌کند.

سومین رویکردی:

که ما می‌توانیم در مقابل نظامات غرب داشته باشیم، این است که آنچه از دست‌آورد دیگران که با مبانی کلی ما مغایرت و منافات نداشته باشد را بپذیریم. این رویکرد شبیه همان کاری است که شورای نگهبان در مورد مصوبات مجلس انجام می‌دهد و عدم مغایرت مصوبات مجلس را با شرع و قانون اساسی بررسی می‌کند.

رویکرد دیگری:

که می‌توان داشت و من هم قائل به آن هستم، رویکرد تولید است. این رویکرد به این معناست که ما باید بر اساس نیازها و مبانی فکری خود، به سمت تولید برویم. ما می‌توانیم در این مسیر از فرآورده‌های دیگران هم بهره بگیریم. بالاخره دیگران هم دانشمندانی دارند که در حال تلاش کردن هستند و محصولاتی هم دارند.

قرآن کریم می‌گوید: مَنْ کَانَ یُرِیدُ حَرْثَ الدُّنْیَا نُؤْتِهِ مِنْهَا وَمَا لَهُ فِی الْآخِرَةِ مِنْ نَصِیبٍ؛ کسانی که برای دنیا تلاش کنند، خداوند نصیبی از دنیا به آنها خواهد داد، هر چند که از آخرت نصیبی ندارند.»

[۱]

ولی  خدای متعال درباره مومنین می‌فرماید: مَن کَانَ یُرِیدُ حَرْثَ الْآخِرَةِ نَزِدْ لَهُ فِی حَرْثِهِ» کسانی که برای آخرت تلاش می‌کنند، در دنیا هم از یاری مضاعف من برخوردار هستند. شما به مسئله هسته‌ای توجه کنید، غربی‌ها برای رسیدن به جایگاه فعلی خود، صد و پنجاه سال تلاش کردند، ولی ما در مدت بیست سال به این جایگاه رسیدیم که حتی در این فناوری قابلیت رقابت با آنها را داریم و اگر جلوی ما را نگیرند، در این فناوری از آنها پیشی می‌گیریم.

 

اسباط: در مواجهه با نظامات غربی چقدر توانستیم بر اصول و مبانی خود پایبند باشیم؟

ما نظام فلسفی و فکری مستقل خود را داریم و در این نظام فکری و فلسفی خود از محصول دیگران هم استفاده می‌کنیم؛ اما این موضوع به این معنا نیست که ما دستاوردها و فراورده‌های خودمان را به آنها عرضه کنیم. من در تولد یا شهادت امام رضا(ع) این مطلب را گفتم: همان جریان که در زمان حیات امام رضا(ع) اتفاق افتاد، همین الان هم در حال اتفاق افتادن است. اتفاقی که افتاد این بود که برخی، در فرزندان امام رضا(ع) تشکیک کردند و گفتند که برای اطمینان از این موضوع، باید عالم به علم انساب اظهار نظر کند و حتی در جمع خود، امام(ع) را هم قرار ندادند. شبیه همین داستان در زمان ما این است که ما علوم حوزوی را به غربی‌ها عرضه می‌کنیم تا آنها این مطالب را تائید کنند. مثلا آیه‌ای از قرآن را به آنها عرضه کنیم تا ببینم آیا محتوای این  آیه در چهارچوب‌های علمی غربی قرار می‌گیرد یا نه؟ این یعنی اینکه ملاک صحت آیه قرآن را چهارچوب های علوم غربی قرار بدهیم. این همان چیزی که در زمان ما اتفاق می‌افتد.

برخی از مراکز تخصصی که قصد تولید علم داشته‌اند، بر اثر کاستی‌های معرفتی و غیر معرفتی خود، به سمتی در حال حرکت هستند که عملا مبانی غربی را موید علوم دینی فرض می‌کنند. اینکه ما می‌توانیم در مسیر تولید علم خود از داده‌های غرب استفاده کنیم، به این معنا نیست که ما باید مبانی فکری خودمان را به تائید آنها برسانیم. به طور کلی من اعتقاد دارم که ما باید بر اساس مبانی نظری و معرفتی خود به سمت تولید علم برویم و در این تولید علم از داده‌های دیگران هم استفاده کنیم و این مسئله بیان خود قرآن است؛ آنجا که می‌فرماید: وشاورهم فی الأمر» یعنی با جامعه شناسی و روان شناسی و دیگر علوم م کنید، ولی فَإِذا عَزَمْتَ فَتَوَکَّلْ عَلَی اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُتَوَکِّلینَ»(آل عمران/۱۵۹).


 

[۱] شوری/۲۰

 


کج‌فهمان نسبت به حکومت اسلامی

 

طرفدارن این جریان، کسانی هستند که مسأله حکومت اسلامی را درست فهم نکرده‌اند و تشکیل آن را از مختصات معصوم می‌دانند اما در زمان غیبت، معتقد به جواز تشکیل حکومت نیستند و به همین جهت، با انقلاب اسلامی سر ناسازگاری دارند. این گروه که می‌توان از آنها به سکولارهای سنتی نیز تعبیر کرد، کسانی هستند که نه معتقد به جدایی دین از ت هستند و نه معتقد به پذیرش ظلم اما معتقدند هر قیامی قبل از قیام حضرت حجت(عجل‌الله‌تعالی‌فرجه) و تشکیل حکومت در زمان غیبت جایز نیست و بدین ‌جهت، نه‌تنها اهل مبارزه با رژیم پهلوی هم نبودند، بلکه انقلاب را محکوم می‌کردند و با آن ناسازگار بوده‌اند. اما عجیب این است که اگر هر قیامی قبل از قیام آن حضرت جایز نیست و فعالیت بر ضد رژیم طاغوتی پهلوی جایز نبود، پس چگونه به خود اجازه می‌دهند بر ضد حکومت جمهوری اسلامی تبلیغ کنند؟‌ این جریان متأسفانه در میان برخی از ون و حوزه‌های علمیه تا حدوی نفوذ دارد.

در دو سه سال اخیر، افرادی مشاهده شده‌اند که به دنبال کسانی که سابقه انقلابی داشته‌اند، افتاده‌اند و درصدد هستند تا به نوعی از آنان اعتراف بگیرند که از انقلاب توبه کرده‌اند. متأسفانه بر اساس نقل برخی از این افراد، کسانی نیز پیدا شده و گفته‌اند که اگر امکان برگشت به سال‌های قبل از انقلاب را داشتیم، به جای انقلاب، به اصلاح رژیم شاه اقدام می‌کردیم. زهی خیال باطل! اما این تفکر به صورت متشکل، در قالب انجمن حجتیه فعال است.

انجمن حجتیه

این انجمن که نام کامل آن انجمن خیریه حجتیه مهدویه» است مقارن با کودتای آمریکایی ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ شمسی تأسیس شد. هدف انجمن در دوره قبل از انقلاب، مبارزه با بهائیت بود ولی بعد از انقلاب، هدف خود را مبارزه با اهل‌سنت قرار دادند.

مؤسس انجمن، شیخ محمود ذاکرزاده تولایی، مشهور به شیخ محمود حلبی بود که در سال ۱۲۸۰ شمسی در مشهد متولد شد. اعضاء هیأت مدیره انجمن را نیز آقایان حاج سیدرضا رسول، سیدحسن سجادی، محمدحسین غلامحسین و حاج محمدتقی تاجر تشکیل می‌دادند.

عملکرد قبل از انقلاب

در دوره قبل از انقلاب، مهم‌ترین و آشکارترین فعالیت انجمن، مبارزه با بهائیت بود. البته این مبارزه، تنها در بعد فکری انجام می‌گرفت و انجمن وارد فاز ی و اقتصادی نمی‌شد. لذا یک بار هم به نخست‌وزیری هویدا که یک بهائی بود اعتراض نکردند.

انجمن حجتیه با انقلاب همراهی نکرد، بلکه می‌توان گفت در جهت مقابله با انقلاب حرکت می‌کرد.

کارهای انجمن، چه در آنچه مبارزه ایدئولوژیک با بهائیت نامیده می‌شد و چه موضع‌گیری در برابر انقلاب، هر دو در خدمت اهداف رژیم شاه بود. حتی موضع انجمن بعد از انقلاب نیز که بر محور مبارزه با اهل سنت قرار گرفته بود، در راستای اهداف استکباری قرار داشت.

عملکرد بعد از انقلاب

با پیروزی انقلاب اسلامی، انجمن حجتیه که در حیرت پیروزی انقلاب اسلامی بود، تضعیف شد؛ زیرا آن‌ها اعتقادی به پیروزی انقلاب اسلامی نداشتند، لذا پنج شش ماه اول انقلاب، انجمن در حالت تردید بود. بعد از چند ماه، مرحوم حلبی به ظاهر با انقلاب همراه شد و تأییداتی هم نسبت به رهبری انقلاب داشت و نسبت به ایشان از تعابیری همچون رهبر عظیم‌الشأن» و رهبر کبیر انقلاب» استفاده می‌کرد اما این ظاهر کار بود و در باطن، انجمن با انقلاب همراهی نداشت و لذا در سال ۱۳۶۲ به ظاهر فعایت‌های خود را تعطیل کرد اما در خفا به تلاش‌های خود ادامه می‌داد. همین مسائل موجب اختلاف بین نیروهای انجمن شد و در نتیجه نیروهای انجمن سه دسته شدند:

گروهی مانند آقای پرورش، دکتر صادقی(استاد دانشکده الهیات مشهد)، عبدالکریمی (استاد دانشگاه مشهد)، مهندس مصحف و بسیاری دیگر به انقلاب پیوستند.

دسته دوم در برابر انقلاب بی‌تفاوت ماندند.

دسته سوم به انتقاد از انقلاب پرداخته و به صف مخالفان ـ از نوع دیندار ـ پیوستند.

دسته سوم، مدتی هم مجله خورشید مکه» را توسط علیرضا نعمتی که از نزدیکان سیدحسن ابطحی بود منتشر کردند.

شیخ محمد حلبی در سال ۱۳۷۶ در تهران درگذشت و بعد از مرگ وی مدتی سیدحسن ابطحی (متولد ۱۳۱۴ شمسی در مشهد و پدر سید محمدعلی ابطحی)، مدعی رهبری انجمن بود ولی بعداً از سیدحسین سجادی به عنوان رهبر انجمن یاد می‌شد.

در دوره بعد از انقلاب، مدتی مسئولیت مرکز اسناد ساواک منحله، در دست آقای جواد مادرشاهی، از اعضای انجمن حجتیه بود، مدیریت نامبرده باعث شد که اسناد ساواک در مورد انجمن حجتیه مفقود گردد.

ضدانقلاب

جریان دیگری که در کشور ایران وجود دارد، جریان انقلاب‌ستیز یا همان ضدانقلاب است. این جریان از چند گروه تشکیل می‌شود:

آسیب‌دیدگان از انقلاب

این گروه از کسانی تشکیل می‌شود که انقلاب، منافع آنان را به خطر انداخته است وگرنه قاطبه ملت ایران طرفدار انقلابند و از آن حمایت می‌کنند. شرکت مردم در جنگ تحمیلی هشت‌ساله و حمایت جانی و مالی از انقلاب، شرکت در راهپیمایی‌های ۲۲ بهمن و روز قدس، حتی در زمانی که دشمن آنها را تهدید می‌کند، تحمل سختی‌های اقتصادی و…، همگی نمونه‌ای از حمایت مردم از انقلاب اسلامی ایران است. بر این اساس، کسانی که با انقلاب سر ستیز دارند، از مردم عادی ایران نیستند. در رأس این جریان، خانواده سلطنتی و سلطنت‌طلبان وجود دارند.

این جریان، در اوائل پیروزی انقلاب، به شدت علیه انقلاب فعال بودند و با حمایت بیگانگان، اقداماتی را انجام می‌دادند که یکی از آن‌ها، طراحی کودتا بر ضد جمهوری اسلامی ایران بود. بر اساس اظهارات برخی مقامات امنیتی، از سال ۱۳۵۹ تا ۱۳۶۵ مجموعاً ۲۷ کودتا بر ضد جمهوری اسلامی کشف و خنثی شده است که عوامل سلطنت طلب در بیشتر آن‌ها شرکت داشته‌اند.

در زمان حاضر، از جانب هیچ جریانی زمینه اقدام سخت علیه جمهوری اسلامی نیست و از جانب طرفداران سلطنت هم چنین امکانی وجود ندارد اما به معنای آن نیست که آن‌ها دست از اقدام علیه نظام دست برداشته‌اند، بلکه شیوه کار را تغییر داده و جنگ نرم را دنبال می‌کنند.

بریدگان از انقلاب

عده‌ای هستند که قبلاً نان‌خور انقلاب اسلامی بوده‌اند اما نمک را خورده و نمکدان شکسته‌اند و امروز در برابر انقلاب، موضع گرفته‌اند. البته نوع‌ این افراد، در برخی از جریانات گذشته نیز جای می‌گیرند اما چون در این زمینه، بیش از دیگران فعال هستند، لذا تحت عنوان این جریان نیز از آنان نام می‌بریم.

بخشی از این افراد، سابقه حوزوی دارند، برخی نیز از اقشار دیگر هستند. در رأس کسانی که سابقه حوزوی داشته‌اند می‌توان از افراد زیر نام برد:

مهدی خلجی؛ فرزند محمدتقی خلجی، از منبریان نسبتاً مشهوری که در حال حاضر، همکار مؤسسه واشنگتن برای ت خاور نزدیک» است که مؤسسه‌ای صهیونیستی است.

محسن کدیور؛ به گفته خلجی، در راستای اهداف خود، به دنبال ایجاد تغییر در حوزه علمیه بود. وی امروز تطهیر جریان شریعتمداری و زیر سؤال بردن مرجعیت مقام معظم رهبری را در دستور کار خود قرار داده است.

محمدجواد اکبرین؛ فعلاً خارج از کشور است و کارش به دفاع از بهائیت و رژیم صهیونیستی کشیده شده است.

حسن یوسفی اشکوری؛ که نماینده دور اول مجلس بود و امروز ضدانقلاب خارج‌نشین است.

آرش (محمدتقی) هنرور شجاعی؛ متولد سال ۶۱ است و تا ۱۱ سالگی در آلمان بوده است ولی مدعی شاگردی شریعتمداری است و کتاب مدار شریعت» را در دفاع از او نوشته است. فعلاً در زندان اوین است و توسط آقایان سیدصادق و سیدصادق شیرازی برای او، اجازه تصدی امور حسبیه صادر شده است.

سیدمحسن سعیدزاده؛ او به انکار بسیاری از قوانین اسلام پرداخت و به همین جهت خلع لباس شد اما امروزه در مسجدی در قاین، امام جماعت است.

 

تعداد افراد غیر این دسته، به‌مراتب بیشتر از دسته اول است که برشمردن آن‌ها به درازا می‌کشد. نمونه‌ای از این افراد عبارتند از:

عبدالکریم سروش (حسین حاج فرج دباغ)؛ چندین سال عضو ستاد انقلاب فرهنگی و استاد دانشگاه بود و صدا و سیما به پخش سخنرانی‌های وی مبادرت می‌کرد. سروش چند سال پیش، در جلسه پرسش و پاسخی که در دانشگاه تورنتو برگزار شد و فیلم آن در شبکه یوتیوب موجود است، از ی با محارم به عنوان یک حق نام برد و نه یک کار غیر اخلاقی.

محسن سازگارا؛ در دولت شهید رجایی، معاون ی‌ـ اجتماعی وزیر، مشاور در امور اجرایی بود، سپس به ریاست سازمان گسترش صنایع سنگین منصوب شد.

فریبا داودی مهاجر؛ دانش‌آموخته علوم ی در دانشگاه تهران، سردبیر انجمن رومه‌نگاران جوان، عضو مرکزی کمیته سازمان مدافعان آزادی مطبوعات ایران، هم‌چنین عضو شورای عالی سازمان دانش‌آموختگان ایران اسلامی (ادوار دفتر تحکیم وحدت)

عطاءالله مهاجرانی؛ نماینده شیراز در دوره اول مجلس شورای اسلامی، معاون پارلمانی نخست‌وزیر در دوران نخست‌وزیری میرحسین ، معاون پارلمانی رئیس‌جمهور در دوران ریاست جمهوری ‌هاشمی‌رفسنجانی، عضو شورای تگذاری صدا و سیما و همچنین وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی در دوره اول ریاست‌جمهوری سیدمحمد خاتمی.

نورالدین پیر مؤذن؛ نماینده سابق اردبیل در مجلس شورای اسلامی.

عبدالرضا اسدی‌نیا؛ معروف به عادل اسدی‌نیا که دوره اول و دوم نماینده مجلس شورای اسلامی از حوزه انتخابیه اهواز بود و امروز به یکی از پان‌عربیست‌های وهابی تبدیل شده است.

عوامل ناتوی فرهنگی

ناتوی فرهنگی، تشکیلاتی است که در سال ۱۹۴۹ توسط ناتو تأسیس شد و اهداف اصلی آن، یکی مبارزه با ایدئولوژی سوسیالیستی اردوگاه بلوک شرق و دیگری مبارزه با هر نوع آرمانگرایی انقلابی بود.

در کشور ایران نیز، از اوائل دهه ۶۰ جریانی شکل می‌گیرد که به دنبال القاء نوعی پشیمانی از انقلاب در بین نخبگان و تحصیل‌کردگان است. این جریان مدعی است که انقلاب و تفکر انقلابی، جز استبداد و در نهایت پشیمانی، نتیجه دیگری ندارد و لذا باید از تفکر انقلابی فاصله گرفت. اما چون القاء این نحوه تفکر، به صورت مستقیم توسط این جریان امکان پذیر نبود، لذا راه چاره را در ترجمه آثاری که توسط بیگانگان نوشته شده است، یافتند اما هدف اصلی آنها، جز القاء پشیمانی از انقلاب، چیز دیگری نیست. به همین جهت، از اوائل دهه ۶۰، موج ترجمه در کشور به راه می‌افتد و آثار همکاران ناتوی فرهنگی و نویسندگانی، مانند هانا آرنت»، مأنس اشپربر»، آرتور کستلر»، جورج اوروِل»، کارلوس کاستاندا»، اریش فروم»، کارل پوپر»، آلبر کامو»، فردریش فون هایک»، آیزایا برلین» و افرادی این‌چنین ترجمه شده و وارد بازار نشر ایران می‌شود.

کسانی مانند خشایار دیهیمی با ترجمه ۱۲۰ اثر از این نوع و ویراستاری ۹۰ عنوان کتاب، عزت‌الله فولادوند با ترجمه بیش از ۴۰ عنوان، محسن ثلاثی با حدود ۳۰ عنوان، باقر پرهام با بیش از ۱۴ عنوان کتاب در حوزه علوم انسانی و فلسفه سکولار و نجف دریابندری با ۲۵ اثر ادبی، در رأس مترجمان این آثار قرار دارند. جالب است بدانید، علاوه بر آن‌که افراد نامبرده در دولت‌های مختلف مورد حمایت سازمان‌های دولتی بوده‌اند، برخی از کارهایشان نیز به عنوان آثار برتر، مورد تقدیر قرار گرفته است.

 

برگرفته از کتاب جریان‌شناسی احزاب و گروه‌های زاویه دار در ایران به قلم مصطفی اسکندری

 


بعضی از این هم‌لباس‌های ما مثل موریانه‌ای که در یک بنایی بیفتد، دارند آبروی هزارساله ت را ذره ذره میخورند و از بین میبرند؛ برای این‌که ت را از چشم مردم بیندازند، خوبی‌ها و گذشت‌ها و فداکاری‌ها را نمی‌گویند. علم و دانش ت را انکار می‌کنند و تقوای آنها را منکر می‌شوند؛ همچنان که پنجاه سال، در دوران رژیم پهلوی هم از این کارها می‌شد.

آبروی هزارساله‌ی ت

من یک‌وقت خدمت امام عرض کردم که در این انقلاب و در پیروزی آن، تمام ذخیره‌ی آبروی هزارساله‌ی ت به کار آمد. این‌طور نبود که فقط ت نسل حاضر و شخص امام بزرگوار (رضوان‌اللَّه‌تعالی‌علیه) به تنهایی این کار را کرده باشند. آن آبرویی که امام ما پیدا کرد، ناشی از هزار سال سابقه‌ی خوب علمای شیعه در بین مردم بود. شیخ طوسی و سیّد مرتضی و علمای بزرگ فیمابین آن دوره تا دوره‌ی ما، هر کدام قطره‌یی بر این ظرف آبرو و حیثیت ت شیعه اضافه کردند. مجموع این آبرو به کار آمد، تا این انقلاب پیروز شد. ایشان این حرف را تصدیق فرمودند.۱۳۷۰/۰۵/۳۰

علمای اسلام – بخصوص علمای شیعه در ایران – ذخیره‌ی عظیمی از حیثیت عمومی به وجود آوردند، که آن ذخیره توانست این انقلاب را به پیروزی برساند. اگر کسی خیال کند که این انقلاب عظیم با آن قدرت روحی و آن صلابت معنوی امام – که آن‌طور که ما دیده‌ایم و تجربه کرده‌ایم، در هزاران هزار انسان، یکی آن‌طور پیدا نمی‌شود – بدون آن اعتقاد معنوی عمیق مردم ایران به علما – که این ذخیره، همین اعتقاد است – ممکن بود با همان رهبری پیروز بشود، مطمئن باشید اشتباه کرده است. اگر آن ذخیره‌ی ایمان عمیق نسلهای پی‌درپی نمی‌بود، هیچ دستی نمی‌توانست به صورت خلق‌الساعه چنین انقلابی را به وجود بیاورد و به پیروزی برساند.

امام، یکی از همان سلسله‌ی اطیاب بود؛ یکی از همان کسانی بود که خود بر این ذخیره، سهم بسیار عظیمی را اضافه کرد؛ به ت و به رهبران اسلامی آبرو داد؛ اما از آن ذخیره، این بزرگوار حداکثر استفاده را در جای خود و به نحو صحیح انجام داد. ۱۱/۱۰/۱۳۷۰

مراقب باشیم ما جزو آن موریانه‌ها نباشیم

یک وقتی به مناسبتی خدمت امام رسیدیم؛ صحبت راجع به یک بود که یک تخلفی کرده بود و امام با ما م می‌کردند که با او چگونه رفتار شود. من به ایشان مفصل گفتم که این پیروزی شما در انقلاب، محصول هزار سال آبروی ت شیعه است – والّا چرا باید وقتی یک مرجع به میدان آمد، مردم این‌طور به دنبالش بیایند و جانشان را فدا کنند، که در نهضت امام بزرگوار ما کردند. هزار سال آبروی شیعه متراکم شد تا به اینجا رسید که یک مرجعی مثل امام بزرگوار ما که جرئت داشت، شجاعت داشت، قابلیت داشت، روح فداکاری و آگاهی به زمان داشت، پا بگذارد وسط میدان، و مردم هم به دنبالش بیایند – حالا بعضی از این هم‌لباسهای ما مثل موریانه‌ای که در یک بنایی بیفتد، دارند این آبروی هزارساله را ذره ذره می‌خورند و از بین می‌برند؛ ایشان هم این معنا را تصدیق کردند. واقع قضیه همین است. باید مراقب باشیم ما جزو آن موریانه‌ها نباشیم. خدای نکرده هر عملِ زشت و وقیح و یک کار نامناسبی که از یکی از ماها سربزند، رخنه‌ای در آن ذخیره‌ی ارزشمند هزار ساله‌ی ت و علمای شیعه است. ۱۷/۰۸/۱۳۸۵

 

 

 


 

همچنانکه گذشت مهم‌ترین دلایل مخالفت جریان ضد وحدت اسلامی را عمدتا می‌توان در دو دلیل اصلی ناشی از نادانی و جهالت آنان نسبت به احکام و آموزه‌های دینی» و یا دست نشاندگی و جاسوسی برای دشمنان اسلام و حمایت از منافع آنان» خلاصه کرد. امروزه جریانات گوناگونی از میان جریانات حوزوی و عالم نمایان دینی از سوی سرویس‌های اطلاعاتی بیگانه برای دامن زدن به تفرقه میان مسلمانان حمایت می‌شوند که از جمله آنها می‌توان به نقش سرویس‌های اطلاعاتی بیگانه در راه اندازی یا حمایت از شبکه‌های ماهواره‌ای و یا سایر مراکز تبلیغی و موسسات دینی برای انتشار افکار این جریانات انحرافی اشاره کرد.
 

شبکه‌های ماهواره‌ای وابسته به سرویس‌های جاسوسی

در هفته وحدت سال ۹۲، آیت‌الله العظمی ‌ای نسبت به تشیع مرتبط با انگلیس و تسنن مزدور آمریکا هشدار دادند. رهبر انقلاب در تبیین عوامل ایجاد اتحاد دنیای اسلامی، پرهیز از سوءظن و اهانت فرق مختلف شیعه و سنی نسبت به یکدیگر» را بسیار مهم دانستند و با اشاره به تلاش گسترده مراکز جاسوسی و اطلاعاتی» غرب برای تفرقه افکنی خاطرنشان کردند: 

 

آن تشیعی که با MI6 انگلیس مرتبط است و آن تسننی که مزدور CIA است هر دو ضد اسلام و ضد پیامبرند».

 

طبق بررسی‌ها و پیگیری‌های انجام شده، در حال حاضر حدود ۲۰ شبکه ماهواره‌ای وابسته به سرویس‌های جاسوسی انگلستان، آمریکا و اسرائیل برای ایجاد و گسترش تفرقه میان مسلمین به فعالیت مشغول‌اند. هدف از تأسیس این شبکه‌ها، ترویج افکار تفرقه‌افکنانه و معرفی مرجعیت ساختگی به دورترین مناطق و با زبان‌های مختلف است.

این شبکه‌ها غالبا از سال‌های ۲۰۰۳ تا ۲۰۱۳ راه‌اندازی شده‌اند و همواره آزادانه به فعالیت مشغول بوده‌اند. هزینه راه‌اندازی و تولید برنامه‌های این شبکه‌ها بسیار سنگین می‌باشد بطوریکه آقای هدایتی مدیر شبکه سلام درباره میزان هزینه‌های فقط یکی از این شبکه‌ها می‌گوید:

هزینه‌های پخش و تولید ما ماهیانه بالغ بر ۹۵ هزار دلار است. ۷۵ هزار دلار آن استودیو پخش و ۲۰ هزار دلار آن به تولید برنامه اختصاص دارد.» گرچه گاهی در ظاهر گفته می‌شود کسب درآمد و تامین هزینه‌های این شبکه‌ها از طریق جمع‌کردن پول از خود مخاطبان و بینندگان خود می‌باشد و حتی برای این منظور، دفاتر و حساب‌های بانکی نیز در سراسر جهان راه‌اندازی و اعلام شده‌اند اما گردانندگان این شبکه‌ها نمی‌توانند نقش تامین مالی آنها از سوی سرویس‌های اطلاعاتی و جاسوسی بیگانگان را مخفی کنند. مهمترین این شبکه‌ها که عمدتا با برخی دفاتر و بیوت علما مانند بیت آقای شیرازی مرتبط می‌باشند عبارتند از:

شبکه فدک:

مدیر این شبکه یک ‌نمای کویتی به نام یاسر الحبیب، داماد سیدمجتبی شیرازی است. وی از سال ۲۰۰۱ هیئتی موسوم به خدام‌المهدی» را در کویت تأسیس کرد؛ دولت کویت برای مدتی وی را زندانی کرد اما تحت فشار سازمانهای حقوق بشری مجبور به آزادی وی شد؛ او از آنجا به لندن رفت و پناهندگی بریتانیا را دریافت کرد. در انگلستان به همراه سید مجتبی شیرازی (برادر سیدصادق شیرازی) و با امکانات دولت انگلیس در دهکده مرفه‌نشین فولمر در اطراف باکینگهام‌ یک کلیسای متروکه را به قیمت ۲ میلیون پوند خریداری و آن را به مرکز فعالیت‌های خود از جمله شبکه تلویزیونی فدک جهت تفرقه‌افکنی میان شیعه و سنی تبدیل کرد.

وی در رمضان سال ۱۳۸۹ از کانال تلویزیونی خود ضمن جشن گرفتن سالگرد مرگ عایشه همسر پیامبر اسلام انتقادات صریحی به عایشه روا داشت. او همچنین در این شبکه تلویزیونی با انتقاد از رویکرد عرفانی و عقیدتی طیف گسترده‌ای از علمای شیعه از جمله حضرت امام خمینی، آیه ا… ‌ای، علامه طباطبایی، آیت الله بهجت، آیت‌الله سیستانی، آیت الله محمد باقر صدر، آیت‌الله حکیم و سایر مراجع بزرگ شیعه در کشورهای منطقه، همگی ایشان را منحرف خواند و مدعی شد که ایشان از مذهب تشیع خارج شده‌اند!

تنها کسی که از گزند انتقادات یاسرالحبیب در امان مانده و بلکه همواره به عنوان مرجعیت راستین شیعه از سوی او معرفی شده، آیت‌الله سید صادق شیرازی می‌باشد! در مقابل سیدصادق شیرازی نیز همواره یاسرالحبیب را تایید کرده و به حمایت از او برخاسته است. به دنبال انتقادات گسترده‌ای که از سوی علمای اسلام به یاسر الحبیب مبنی بر بی سواد بودن او وارد شد، سیدصادق شیرازی اجازه‌نامه‌ای مفصل برای او نگاشت و این ‌نمای کم سن و سال و منحرف را علامه و صاحب الفضیله» خطاب کرد!

یاسرالحبیب با گسترش فعالیت‌هایش در لندن علاوه بر مدیریت شبکه ماهواره‌­ای فدک»، رومه‌­ای با نام shianewspaper را نیز منتشر کرد؛ حوزه علمیه امامین عسکریین» و حسینیه سیّدالشّهدا» را با حمایت انگلیسی­‌ها در لندن  تأسیس کرد؛ و… .

شبکه لندنی فدک، در یکی از برنامه‌های خود، با اعلام اسم رمز ما امشب علیه عایشه اعلام جنگ می‌کنیم!»، جمعیتی کوچک در لندن را گردهم آورد و آنان علیه همسر پیامبر اسلام (ص) به توهین پرداختند. انتشار گسترده این مراسم در شبکه‌های خبری و اجتماعی در عراق، عربستان، لبنان، پاکستان و … موجب تشدید فشارها بر شیعیان و درگیری میان اهل سنت و شیعیان در کشورهای مختلف شد که واکنش مراجع و علمای اسلام را در پی داشت. با استفتاء علماء عربستان از مقام معظم رهبری درباره توهین به عایشه، و پاسخ ایشان که فرمودند: اهانت به نمادهای برادران اهل سنت از جمله اتهام‌زنی به همسر پیامبر اسلام حرام است. این موضوع شامل ن همه پیامبران و به ویژه سیدالأنبیاء پیامبر اعظم – حضرت محمد (ص) می‌شود.»، آتش فتنه این شبکه لندنی فروکش کرد.

شبکه الأنوار:

این شبکه از سال ۲۰۰۴ بر روی سه ماهواره فعالیت خود را آغاز کرده است. دفتر مرکزی این شبکه در کویت است اما برنامه‌های آن از لندن پخش می‌شود. الأنوار همچنین یکی از شبکه‌های مذهبی مهم در عراق در جهت ترویج افکار شیعه لندنی می‌باشد.

شبکه مرجعیت:

این شبکه به زبان‌های فارسی، عربی و انگلیسی برنامه‌های مختلفی از جمله پاسخگویی به سؤالات شرعی پخش می‌کند، به تبلیغ سایر مراکز مرتبط با حلقه انحرافی نیز مشغول می‌باشد.

شبکه‌های جهانی امام حسین(ع) ۱و۲و۳:

این سه شبکه با پخش برنامه‌هایی در قالب احیاء امر اهل بیت(ع)” به زبان‌های فارسی، عربی و انگلیسی در واقع با هدف مدیریت افکار عمومی در مسیر تفرقه مسلمین راه‌اندازی شد. دفتر مرکزی آن در کربلای معلا قرار دارد ولی در واقع از لندن حمایت و هدایت می‌شود و در ساعات زیادی از روز، به صورت زنده تصاویر دوربین‌های حرم حسینی(ع) را پخش می‌کند.

شبکه اهل بیت:

این شبکه با مدیریت یک ‌نمای افغانی به نام حسن اللهیاری» ابتدا در آمریکا راه‌اندازی شد و دفاتری نیز در قم، اصفهان و مشهد تاسیس نمود ولی با دامن زدن به اختلافات مذهبی، فعالیت آن در ایران در اسفند ۱۳۸۹ تعطیل گردید؛ سپس به آمریکا منتقل شد و از شهر سن دیگو (در کالیفرنیای آمریکا) به پخش برنامه ‌پرداخت. این شبکه در دوره فعالیت خود به زبانهای فارسی، عربی، انگلیسی و اردو، در کنار تاکید بر سوگواری ایام فاطمیه به نام محسنیه»، به مناسبت مرگ خلیفه دوم به برگزاری جشن‌های موسوم به عیداهرا» و اهانت‌های مکرر به همسر پیامبر اسلام(ص) پرداخته است. الهیاری منتقد سرسخت ولایت فقیه و نظام جمهوری اسلامی ایران است و از این رو مورد حمایت آمریکا قرار دارد.

شبکه سلام:

این شبکه که از سال ۲۰۰۵ فعالیت خود را آغاز کرده است، از ابتدا ادعا داشت به هیچ حزب ی و جریانی وابسته نیست اما هرگز نتوانست عدم وابستگی خود به دشمنان اسلام و ضدیت با انقلاب اسلامی را مخفی نگهدارد. مدیر این شبکه شیخ محمد هدایتی” یک ‌نمای ساکن آمریکاست و از مخالفان سرسخت جمهوری اسلامی و ولایت فقیه می‌باشد. در جریان فتنه سال ۸۸ ایران، شبکه سلام به حمایت از معترضان و اغتشاش‌گران پرداخت. محمد هدایتی با بیت شیرازی‌ها ارتباط کامل دارد. او در مصاحبه با شبکه صدای آمریکا بارها از قمه‌زنی دفاع نموده و جمهوری اسلامی را به دیکتاتوری متهم کرده است. از جمله فعالیت‌های وی، مدیریت سایت ضد انقلابی رسام -ون سنتی ایران معاصر- است. او همچنین گروهی را به نام ستاد بین المللی تعظیم شعائر حسینی» اداره می‌کند و اکثر کلیپ‌هایی که می‌سازند، صحنه‌های دلخراش و انزجارآوری از قمه یا لطمه زنی است.

شبکه‌های جهانی اهراء(س) و المهدی(عج):

این شبکه‌های ماهواره‌ای در راستای همان ت تفرقه‌افکنانه دشمنان اسلام به زبان‌های فارسی، عربی، انگلیسی و ترکی برنامه تولید می‌کنند.

شبکه ماهواره‌ای فورتین:

این شبکه نیز به صورت شبانه‌روزی، به پخش برنامه‌های تفرقه‌افکنانه به زبان عربی مشغول است. از جمله مواردی که در این شبکه به صورت ویژه تبلیغ می‌شود، تاکید به اصطلاح کارشناسان این شبکه بر قمه‌زنی و انتشار تصاویر مرتبط با این موضوع می‌باشد.

شبکه‌های جهانی بقیع، شبکه العقیله، شبکه امام صادق(ع)، شبکه حضرت خدیجه(ع) و سایر شبکه‌های وابسته به سرویس‌های اطلاعاتی بیگانگان نیز در این زمینه فعالیت می‌کنند همگی آنان به زبانهای مختلف دائما در تور توطئه دشمنان اسلام در زمینه ایجاد اختلاف و گسترش شکاف مذهبی در جهان اسلام به فعالیت مشغولند.

کل برنامه‌های این شبکه‌های ماهواره‌ای غالبا بر سه محور بنا شده است:

۱- سب و لعن اهل سنت و مقدسات آنان و تأکید بر برائت از ایشان.

۲- ترویج قمه‌زنی و برخی اعمالی که موجب وهن مکتب تشیع می‌گردد؛ نظیر راه رفتن بر روی شیشه‌، آتش، تیغ زدن بر پشت و سایر اعمالی که موجب تغییر چهره عقلانی تشیع به جریانی کم خرد و خشونت‌طلب می‌گردد.

۳- مخالفت آشکار با انقلاب اسلامی و اهانت به بنیانگذار و رهبری معظم انقلاب.

این جریان‌ها در تبلیغات خود، هر حکومتی پیش از ظهور حضرت مهدی (عج) را حکومت طاغوت می‌شمارند و به این بهانه به تندترین شیوه‌ها به جمهوری اسلامی ایران می‌تازند و در راستای اهداف دشمنان جمهوری اسلامی، درصدد ممانعت از قدرت گرفتن این تنها حکومت شیعی در جهان می‌باشند. در حالی که اساسی‌ترین سؤال از این جریان این است که اگر آنان واقعا دلسوز مکتب تشیع هستند، چرا با قدرت‌گرفتن یک حکومت شیعی مقتدر که مروج مذهب تشیع در جهان است مخالفت می‌کنند؟!

 

سایر مراکز وابسته

علاوه بر مراکز فوق می‌توان به برخی دیگر از مراکز و موسسات با عقاید انحرافی تفرقه‌ساز حوزوی اشاره کرد که در دامن زدن به اختلافات مذهبی فعال می‌باشند.

از جمله این مراکز عبارتند از:

حوزه شیخ احمد بن فهد الحلی در کربلا که با بیش از ۴۰ حجره در حال فعالیت است و دو مرکز مؤسسه الرسول الأعظم الثقافیه» و مرکز الثقافی الإسلامی» در آن وجود دارد. این حوزه همچنین ۴ کمیته تخصصی هیئت‌ها»،‌ مجالس حسینی»، برگزاری جشن‌ها و جشنواره‌ها» و کمیته کنفرانس‌ها و همایش‌ها» نیز دارد. موسسه خیریه ۱۴ معصوم، مرکز پژوهشی الفرات، موسسه التقی، موسسه الامام الجواد، مستشفی سیدالشهداء، مستوصف ولی الله الخیری، موسسه اهرا، هیئت بیت العباس، هیئت المحسنیه، مجمع العسکریین و چند موسسه و مرکز دیگر در ایران و سایر کشورها در راستای همین ت و مروّج عقاید مورد نظر این جریان می‌باشند.

رهبر معظم انقلاب در موارد و مناسبت‌های مختلف با نهی قاطع از این اقدامات، بر کلیدواژه‌های تسنن آمریکایی” و تشیع انگلیسی” تأکید  داشته‌اند:

… به این هم شیعه توجه کند هم سنی. بازی دشمن را نخورند. آن تسننی که آمریکا از آن حمایت کند و آن تشیعی که از مرکز لندن صادر شود به دنیا، اینها مثل هم هستند. هر دو برادران شیطان هستند و هر دو عوامل آمریکا و غرب و استکبار هستند.»



 

اشاره: چالش‌ها و آسیب‌های تبلیغ، سازمان‌های موازی در امر تبلیغ و عدم اتخاذ رویکرد تخصصی در آن امروز تبلیغ دینی را در کشور به سمت‌وسویی کشانده که اثرگذاری آن با شک و ابهام بسیاری همراه است و علاوه بر این ارزیابی دقیقی هم از نتایج تبلیغ در سراسر کشور وجود ندارد، این ضعف و آسیب در عرصه تبلیغ روی کار آمدن گروه‌های جهادی تبلیغی را به همراه داشته که خود این مسأله هم گاهی با چالش‌هایی همراه شده است، در این رابطه پژوهشگر پایگاه تخصصی جریان‌شناسی اسباط گفت‌وگویی با  حجت‌الاسلام سید محمد مطلبی‌پور، مدیر مؤسسه تبلیغی جهادی میقات ترتیب داده‌ است.

 

شما وجود یک سیستم واحد در عرصه تبلیغ را چقدر ضروری می‌دانید؟

از کلماتی مانند سیستم، واحد و یکپارچه می توان برداشت های مختلفی صورت بگیرد و معمولا هم بدترین نوع برداشت اتفاق می‌افتد، برای نمونه از کلمه سیستم یکپارچه به سرعت یک مدیریت واحد و مدیریت بسته و بسیط ، فرماندهی و فرمانبردار به ذهن متبادر می‌شود که قطعاً این سیستم مورد تأیید نیست؛ اما اگر سیستم یکپارچه با این مفهوم که بعد از نیازسنجی، بسترسازی و افراد در جهت‌های مختلف سازماندهی بشوند، معنی شود، می توان آن را یک ضرورت دانست و نقطه مقابل موازی‌کاری همین سیستم یکپارچه است. در مقابل اگر در یک سیستم مدل بسته اتفاق بیفتد و همه افراد مم شوند در یک مدل طراحی شده حرکت کنند خلاقیت اتفاق نمی‌افتد.

در عمده اقدامات در کشور اول فعالیتی اتفاق می‌افتد و بعد ساختار برای آن تعریف می شود. یعنی همیشه ساختارها پشت فعالیت‌ها وحوزه‌های فکری افراد درجامعه می‌دوند، برای نمونه اول حرکت‌های جهادی درکف جامعه ایجاد شده و بعد سازمان بسیج سازندگی در نتیجه آن تشکیل شد.

ساختارها همیشه نسبت به عناصر خودجوش عقب‌اند و اگر بخواهیم افراد را به یک ساختاری که حرکتش حرکت سنگین و ثقیلی است محدود کنیم طبیعتاً راه رشد را بسته‌ایم.

بهترین راهکار به نظر شما چیست؟

خلاقیت، استقلال، هویت و دوندگی را نباید از کار بندازیم، در نظام‌های موفق دنیاظرفیت‌های خودجوش برای پیشبرد اهداف خود استفاده می‌کنند.حتی در حوزه طرح و اندیشه، طرح‌های خود را به دید عموم می‌رسانند و طرح‌ها و اندیشه‌های نو و کارآمد بیرونی را خریداری می‌کنند و می‌دانند که ظرفیت‌های بیرونی بیشتر از ظرفیت‌های خودشان و استفاده نکردن از آن به معنی بستن راه رشد خود مجموعه است.

امروز در کشور ما هم برای طراحی یک پوستر فراخوان عمومی صادر می‌شود، چرا که امروز همه می‌دانند گستردگی یک اندیشه را نمی‌توان در یک نظام جمع کرد و باید از کمیته‌های می به صورت هیئت علمی‌های مجازی استفاده کرد، قطعاً وجود یک سیستم یکپارچه لازم است؛ اما به شرط نبستن حوزه‌های رشد فردی.

عملکرد طلاب در فعالیت‌های جمعی و اجتماعی را چگونه ارزیابی می‌کنید؟

در همان سال‌های اول ورود به حوزه همه اساتید تأکید دارند که موفق بودن در این عرصه با تدریس است. ما تدریس را که رشد انبیاست به یک منفعت شخصی تنزل می‌دهیم، در ضمیر ناخودآگاه طلبه منفعت فردی به منفعت جمعی سیطره پیدا می‌کند و یک کار فردی را تشویق و ترویج می‌کنیم. وقتی نظام سازی وجود ندارد دو طلبه کار واحدی را می‌خواهند انجام بدهند و طبیعی است که بین آن‌ها اختلاف پیش می‌آید چرا که نگاه جبهه‌ای وجود ندارد و باز این مسأله به عدم ت‌گذاری کلان در نظام حوزه باز می‌گردد. اگر مشاهده می‌کنیم که طلبه‌ها راضی نمی‌شوند با هم کار جمعی انجام بدهند به این خاطر است که همه را هدایت کرده‌ایم که در یک حوزه ورود پیدا کنند.

در همه مجموعه‌ها هم همین‌طور است، اگر در فوتبال هم همه ۱۱نفر را دفاع بگذاریم کسی گل نخواهد زد و اختلاف پیش می‌آید.

ریشه اصلی این موضوع اول در عدم کار جمعی در نظام فکری حاکم و تربیت طلبه‌ها حتی در عرصه تبلیغ و دوم، در عرصه تقسیم کار می توان دید.تقسیم کار در عرصه ساختار و محتوا صورت نگرفته است، اگر چه کار گروهی به طور کلی در بین ایرانیان ضعیف است چرا که نظام تربیتی ما مطابق با این موضوع استوار نشده است نظام تربیتی طلاب هم همانند سایر حوزه ها بدین گونه است.

 

وضعیت کشور امروز در زمینه نخبگان تبلیغی به چه صورت است و آیا نخبگان تبلیغی ما ظرفیت و توانایی در صدر بودن را دارند؟

بین تعریفی که ما از نخبه می‌کنیم یعنی نگاه ساختاری و سازمانی با تعریفی که مردم دارند تفاوت وجود دارد، در برخی موارد ما خواستیم این برچسب نخبگی را به زور به کسی بچسبانیم، شاید با استفاده از ابزارها بتوانیم ده نفر را رسانه‌ای کنیم اما این ده نفر را نمی‌توانیم درچشم مردم یکسان کنیم.

مطالبات مردم مطالبات حقیقی اصیل بجایی است و مخاطب جنس خود را می‌شناسد. برای نخبه ویژگی‌هایی را تعریف کرده‌ایم که یا برای مردم اهمیتی ندارد و یا حتی ضد نظر مردم است.

استفاده از ابزارهایی رسانه ای در فضای تبلیغی در کشور ما چه اشکالی دارد؟ چرا که ما نتوانسته ایم مانند برخی کشیش ها ۷۰ هزار نفر را در یک سالن جمع کنیم که با علاقه برای گوش دادن یک سخنرانی ۳ساعته جمع شوند، ما چه چیزی را نداشته‌ایم که نتوانستیم به این هدف برسیم؟

هر چیزی را که به عنوان رسانه از آن یاد بکنیم برای بزرگ کردن یک سوژه لازم است اما کافی نیست، ما درکشور منبرهایی ۷۰هزار نفره را داریم و مصداق آن جمع شدن مردم در روز عاشوراست، ما می‌توانیم مردم را جمع کنیم؛ اما عواملش آن چیزی که ما می‌خواستیم و عواملش مدیریت شده نبوده، برای مثال همین سخنران در یک روز دیگر این تعداد مخاطب نخواهد داشت.

اما مقایسه آن با کشیش مسیحی هم غلط است، در غرب نبود معنویت موج می‌زند، مثل اینکه در یک بیابانی یک گوشه‌ای سایه باشد همه در آن تجمع می‌کنند؛ اما در کشور ما قطب های بسیار زیادی از معنویت وجود دارد و این باعث عدم تمرکز می‌شود، ظرفیت کشور ما در حوزه مبلغان و مخاطبان یک ظرفیت بی‌نظیر است؛ اما این هدفگذاری برای عامل موفقیت غلط است و جمعیت نمی‌تواند صرفاً به عنوان عامل موفقیت لحاظ شود.

ابزارهای رسانه‌ای می‌توانند در تبلیغ کمک کننده باشند؟

ابزار رسانه مانند همه ابزارهای دیگر اگر قرار باشد جای افراد را بگیرد بر اساس مبنا اشتباه و اگر قرار باشد کمک بکند که آن فرد مطالبش را منتقل کند مفید است، در بسیاری از موارد فضای مجازی جای فضای حقیقی را گرفته که این آسیب برزگی است. فضای مجازی نمی‌تواند حقیقت جامعه باشد.

شیوه‌های نوین تبلیغی اام آور اند؛ اما جایگزین افراد نباید باشد.

فضای مجازی گستردگی زیادی می‌آورد؛ اما نسبت تاثیرش بسیار کمتر است. اثر پیامی که در یک کانال مجازی برای هزار نفر گذاشته می‌شود با پیامی که روی منبر گفته می‌شود یکسان نیست.

آیا طلبه‌ها در زمینه فضای مجازی منفعل نبوده‌اند؟

طلبه‌ها را باید به چند دسته تقسیم کنیم، ما بدنه‌ای از طلاب داریم و ساختاری از طلاب، عموم طلبه‌ها در فضای مجازی هم اثرگذار نیستند و تأثیر پذیرند، اما طلبه هایی که در فضای حقیقی تاثیرگذار بوده‌اند در فضای مجازی هم توانسته‌اند اثرگذار باشند، طلبه‌های فعال در همه عرصه‌ها فعالند.

افق دید شما در خصوص وضعیت تبلیغی کشور چیست؟

رهبر معظم انقلاب در سال ۸۶ فرمودند که حوزه اگر به همین منوال بخواهد ادامه دهد اگر نمیرد به انزوا کشیده خواهد شد، یکی از ابعاد و جوارح حوزه هم همین نظام تبلیغی است.

گروه‌های اقماری به همین دلیل تشکیل می‌شود که حوزه رسالت خود را به درستی انجام نداده است، گروه‌های خودجوش برای جبران ضعف‌ها و نواقص تشکیل می‌شوند، روی‌گردانی از نظام های تبلیغی بسیار جدی است اگر نظام تبلیغی حوزه بخواهد با همین روال ادامه بدهد در مسابقه موجودیت خود بازنده است و می توانیم پیش بینی کنیم که در سال های آینده فلان نظام تبلیغی اعزام مبلغ وجود نخواهد داشت، اینده نظام‌های تبلیغی موجود هم همان اینده حوزه است که اگر تکان نخورند اگر نمیرند به انزوا کشیده خواهند شد.

 

پایان.

 


 

یک گروهی که با اسلام و ت اسلام سر سخت مخالف بودند. از اولش هم مخالف بودند. اولش هم وقتی که مرحوم آیت‌الله کاشانی دید که اینها خلاف دارند می‌کنند و صحبت کرد، اینها [این‌] کار کردند [که‌] یک سگی را نزدیک مجلس عینک به آن زدند و اسمش را آیت‌الله» گذاشتند! این در زمان آن[محمد مصدق] بود که اینها فخر می‌کنند به وجود او. او هم مُسلِم نبود. من در آن روز در منزل یکی از علمای تهران بودم که این خبر را شنیدم [.] من به آن آقا عرض کردم که این دیگر مخالفت با شخص نیست؛ این سیلی خواهد خورد. و طولی نکشید که سیلی را خورد. و اگر مانده بود سیلی بر اسلام می‌زد.

صحیفه امام؛ ج14؛ ص456 | جماران؛ 25 خرداد 1360

از دعوت پیامبراکرم به اسلام در مکه تا بیداری اسلامی

مقدمه

شناخت پدیده­‌های ی و اجتماعی با توجه به بستر تاریخی آن‌ها از جامعیت و غنای بیشتری برخوردار است. جنبش­‌های اجتماعی نیز که از مهم­ترین تحولات جهان اسلام در دو سده اخیر است از این قاعده مستثنی نیست. هرچند فهم این جنبش­‌ها در زمان رویداد آن‌ها مشکل است ولی دست­یابی به دیدی جامع از طریق فهم آن‌ها در بستر تاریخ اسلام ممکن است.

از این رو برای اینکه جایگاه نهضت­‌های فکری-معرفتی جهان اسلام در تحولات ی اجتماعی جهان اسلام در طول تاریخ مشخص شود, براساس جامعه‌شناسی کلان جهان اسلام، مروری گذرا بر تاریخ اسلامی خواهیم داشت. این موضوع از جهتی به  فهم و تحلیل مسائل کنونی کمک می‌کند. به این ترتیب نیم‌نگاهی نیز به مسائل فلسفه تاریخی خواهیم داشت تا دیدی کلان و منسجم از رودیدادها داشته باشیم و بتوانیم آن‌ها را در افق و بستر تمدن اسلامی تحلیل و جریان‌شناسی کنیم.

چارچوب نظری

جنبش‌­های اسلامی بر اساس مدل­‌ها و چارچوب‌­های گوناگونی تحلیل شده‌­اند. برخی از این مدل­‌ها رویکردی سکولار دارند و این جنبش‌­ها را با اهداف و ماهیتی دموکراسی­‌خواهانه و اقتصادی تحلیل می­‌کنند مانند نظریه هژمونی[۱] و نظریه جهان سومی­‌های جدید[۲]. برخی دیگر نیز رویکردی دین­‌گرایانه دارند مانند نظریه استعمار[۳] خورشید احمد.[۴] این نظریات جنبش‌­های اسلامی را با دید فرازمانی و جریان­‌شناسانه بررسی نکرده­‌اند بلکه جنبش­‌های اسلامی را در سال­‌های روی دادشان تحلیل کرده­‌اند.

هرایر دکمجیان[۵] از اندیشمندانی است که جنبش­‌های اسلامی را در بستری تاریخی و با دید جامعه شناسی کلان بررسی کرده است. او معتقد است:

برای هر گونه بررسی جامع در مورد جنبش‌های اسلامی معاصر، باید در مورد ریشه‌های روانی ـ معنوی ی، اجتماعی و اقتصادی آن و محیطی که بسترگاه عقاید و اعمال بنیاد­گرایانه است، تحقیق کرد. براساس یک الگوی تجربی ـ تاریخی، میان بحران‌های اجتماعی و ظهور جنبش‌های مذهبی انقلابی و یا تجدید حیات طلبانه که می‌خواهند نظم رسمی موجود را از بین ببرند و جامعه‌ای نوین بر پایه برنامه ایدئولوژیک ویژه خود به وجود بیاورند، رابطه علت و معلولی وجود دارد.

او معتقد است که ره‌یافت‌های نوسازی غربی و مارکسیستی، شناخت واقعی پدیده احیاگرایی اسلام را امکان‌پذیر نمی‌سازد. بدین خاطر تأکید می‌کند که برای شناخت صحیح این پدیده درک گفتمان اسلام­‌گرایانه و توجه به تحولات اجتماعی ـ فکری و ی جوامع اسلامی لازم است.

به نظر او جهان اسلام برای بیش از دو قرن شاهد یک بحران طولانی اجتماعی ـ فرهنگی، اقتصادی و از همه مهم‌تر روحی بوده است و نهضت‌های اسلامی برای احیای مجدد دین اسلام به پا خواسته‌اند. چنانکه در طول تاریخ اسلام، در برابر هر سقوط و انحطاط، یک جنبش فکری یا ی رستاخیزی رخ داده است.[۶]

دکمجیان جنبش‌های اسلامی را پدیده‌ای دوره‌ای می‌داند. از نظر او این حرکت‌های رستاخیزی در طول تاریخ جوامع مسلمان در شرایطی ظهور می‌کند که جامعه اسلامی در یک محیط بحرانی گسترده گرفتار می‌شود.[۷]

بر اساس این مدل قصد داریم به روش تاریخی و با رویکرد جامعه شناسی کلان این موضوع را بررسی کنیم که جنبش­‌های اسلام در بستری فراختر به عنوان تمدن اسلامی قابل تحلیل است. این رویکرد نوعی پیوستار محتوایی و نظری در تحلیل جنبش­‌های اجتماعی ایجاد می­‌کند که حاکی از ابعاد و اولویت­‌های دینی این جنبش‌هاست.

مروری بر پیشینه تمدنی نهضت­‌های فکری-معرفتی جهان اسلام

بررسی تاریخ اسلام نشان می‌دهد که فرهنگ و تمدن اسلامی مسیری مضبوط و دقیق دارد و بر پایة منطقی قابل درک و بیان‌شدنی شکل گرفته که احتمالاً تبلور همان فلسفة تاریخ اسلام است و این تاریخ تکرار می‌شود. [۸]

مرحلة اول: دعوت پیامبراکرم به اسلام از مکه

مرحلة اول تاریخ اسلام با دعوت پیامبر اکرم از مکه آغاز شد و این همان آغاز حرکت در تاریخ فرهنگ و تمدن اسلامی بود.

مرحلة دوم: تشکیل حکومت اسلامی در یثرب

مرحلة دوم این حرکت مهم تاریخ بشر، با تشکیل حکومت اسلامی در یثرب شکل گرفت و از آن پس یثرب تبدیل به مدینة‌النّبى شد. از این نام‌گذاری می‌توان به صورت نمادین استنتاج کرد که مدنیّت اسلامی با این حرکت پایه‌گذاری شد.[۹]

مرحلة سوم: گسترش اسلام

مرحلة سوم گسترش اسلام بود شامل دو بخش: بخش اول، انتشار دین اسلام در جزیرة العرب[۱۰] و بخش دوم، گسترش آن در جهان متمدّن آن روزگار، شاملِ بین‌النهرین، ایران، روم، مصر، حبشه، هند، ماوراءالنهر، چین و ماچین، شمال آفریقا و سرانجام جنوب اروپا بود. اوج این مرحله در سده‌های اول و دوم هجری نمایان شد.

این فتوحات علاوه بر اینکه به وسعت جغرافیایی جهان اسلام منجر شد، آثار اجتماعی، فرهنگی و جنبه‌های تبلیغی نیز داشت.[۱۱]

مرحلة چهارم: ارتباط با تمدن‌های کهن و انتقال فرهنگ آن‌ها

مرحلة چهارم مجاور شدن فرهنگ و تمدن نوپای اسلامی با تمدن‌های کهن جهان و کوشش برای شناخت و انتقال آن تمدن‌ها به حوزة تمدن اسلامی بود. این نهضت به شکل جدّی از سدة دوم  آغاز و تا سده‌های سوم و چهارم هجری ادامه یافت. این انتقال تمدن از چند طریق انجام شد.[۱۲]

روش‌های انتقال تمدن:

الف) ترجمه، که جدی‌ترین شکل انتقال بود و در تاریخ نام آن را نهضت ترجمه گذاشته‌اند.[۱۳] در تاریخ قدیم تمدن‌ها، چنین حرکتی به لحاظ سرعت و حجم معارف انتقالی بی‌سابقه بود؛ برای نمونه فقط یک پدر و پسر (حُنین بن اسحاق و اسحاق بن حُنین) بیش از ۲۰۰ کتاب و رساله را از یونانی و سریانی به عربی ترجمه کردند.

*

ب) تأسیس کتابخانه**دارالحکمه و نظامیه‌ها.[۱۴]

ج) انتقال دانشمندان و به تعبیر امروز جذب مغزهای متفکر» به مراکز علمی و آموزشی جهان اسلام.[۱۵]

مرحلة پنجم: عصر خودجوشی و شکوفایی تمدن اسلامی

 

مسلمانان براساس مبانی فلسفی، انسان­‌شناختی و هستی­‌شناختی خود، تصرف‌های زیادی در راستای کاربردی کردن و توسعه علوم نمودند. این رشد علمی همه‌جانبه و عمیق در علوم گوناگون ریاضیات، نجوم، فیزیک و مکانیک، طب، شیمی، منطق و فلسفه، تاریخ، جغرافیا و ادبیات و زبان‌شناسی بود که زمینه ایجاد و تعمیق تمدن اسلامی را ایجاد نمود

مرحلة پنجم عصر خودجوشی و شکوفایی تمدن اسلامی بود که از سدة سوم آغاز و تا سدة پنجم هجری ادامه یافت.

هرچند برخی بر این باورند که مسلمانان به‌عنوان امانت‌دار صادق و امین، علوم بشری را از یونان دریافت نمودند و در طی قرون متمادی حفظ و در نهایت با پیدایش نهضت ترجمه از زبان عربی به زبان لاتین که به‌ویژه از سده پانزدهم میلادی در اسپانیا رخ داد، آن‌ها را به دنیای غرب باز پس دادند.[۱۶] ولی مسلمانان براساس مبانی فلسفی، انسان­‌شناختی و هستی­‌شناختی خود، تصرف‌های زیادی در راستای کاربردی کردن و توسعه علوم نمودند.

این رشد علمی همه‌جانبه و عمیق در علوم گوناگون ریاضیات، نجوم، فیزیک و مکانیک، طب، شیمی، منطق و فلسفه، تاریخ، جغرافیا و ادبیات و زبان‌شناسی بود که زمینه ایجاد و تعمیق تمدن اسلامی را ایجاد نمود. بروزات این شکوفایی را در نظام‌های ی، اجتماعی آن دوران و میراث کالبدی و معماری باقیمانده از این دوران به خوبی می‌توان مشاهده کرد.[۱۷] قوت و اعتبار این مرحله تمدنی اسلام در حدی است که سخن از تأثیر تمدن اسلامی در تمدن غربی به میان می‌آید.[۱۸]

مرحلة ششم عصر شکوفایی فرهنگ عمیق اسلامی و ادبیات عرفانی

مرحلة ششم عصر شکوفایی فرهنگ عمیق اسلامی و ادبیات عرفانی بود. پیوند عمیق عرفان و ادب از شگفتی‌های فرهنگ اسلامی است. این حوزه از چنان پشتوانة عظیمی برخوردار است که قابل مقایسه با هیچ فرهنگ دیگری نیست. بزرگانی از این خاستگاه به قله‌های رفیع دست یافتند و ستاره‌های برتر آسمان دانش بشری شدند. شکوفایی این مرحله از سدة چهارم آغاز و در سدة هفتم هجری به اوج خود رسید.[۱۹]

مرحلة هفتم: عصر هنر

مرحلة هفتم عصر هنر بود. شاید این سنت منطقی تاریخ است که تا علوم عقلی و تجربی به کمال نرسد و تا معرفت انسان نسبت به هستی و حیات عمیق نشود و تا ادب به کمال خود نرسد هنر متعالی شدة خط و نقاشی و معماری نمایان نخواهد شد.[۲۰] توان و جایگاه هنر اسلامی تا جایی پیش رفت که حتی تمدن غربی را نیز تحت تأثیر قرار داد.[۲۱]

شگفت اینکه پس از دو ضربة سهمگین صلیبی­‌ها و مغولان و از میان ویرانه‌های به‌جای مانده از آن بلایای خانمان برانداز، جنبش هنری قد برافراشت و بشارت دهندة تجدید حیات اسلام در عصر صفوی[۲۲] ـ عثمانی ـ گورکانی[۲۳] بود. ازاین‌رو، تصادفی نیست که اوج هنر اسلامی را از سده‌های نهم تا دوازدهم هجری در ایران و عثمانی و هند می‌بینیم.

مرحلة هشتم: عصر رکود

مرحلة هشتم عصر رکود بود. دو حملة بزرگ و طولانی صلیبی[۲۴] و مغول از مغرب و مشرق جهان اسلام یکی حدود دویست سال و دیگری حدود سیصدسال به درازا کشید، که با آثار و پیامدهایشان توان و رمق مسلمانان را گرفت و خرابی‌های بسیاری برجای گذاشت. آنچه از فرهنگ و تمدن اسلامی در مصر و شامات بافته بودند، به دست صلیبیان پنبه شد و آنچه در ماوراءالنهر، خراسان و عراق ساخته بودند، به وسیلة مغولان ویران گردید. آنان، با خشونت و سنگدلی بی‌سابقه، در فرهنگ بالندة اسلامی روح ناامیدی دمیده و با تخریب شهرها، پایة مدنیت مسلمانان را سست کردند.[۲۵]

با اینکه اسلام در ذات خود جوهر حرکت، دگرگونی و پیشرفت را دارد، ولی این دو حملة عظیم آثاری ویرانگر بر پیکرة تمدن اسلامی بر جای نهاد که سرانجام به پیدایش عصر رکود انجامید که اوج این مرحله در سدة هشتم و نیمة نخست سدة نهم هجری است.

مرحلة نهم: خیزش دوبارة جهان اسلام

مرحلة نهم خیزش دوبارة جهان اسلام بود. شکست نهایی صلیبی‌ها در شام و فلسطین به دست صلاح‌الدین ایوبی (۱۱۸۷م/ ۵۸۳ق) و مغولان در عین جالوت به دست ممالیک مصر (۱۲۶۰م)، محیط امنی را در شام، روم و شمال افریقا فراهم آورد که بسیاری از دستاوردهای علمی و فرهنگی باقی مانده را حفظ کرد.

در کنار دلاوری و شمشیر صلاح‌الدین ایوبی و پایداری ممالیک مصر باید از تدبیر و قلم خواجه نصیر الدین طوسی، خواجه شمس‌الدین صاحب دیوان، عطاملک جوینی، خواجه رشیدالدین فضل الله همدانی نام برد که به واقع خطر کردند و برای حفظ آنچه از ایلغار مغول باقی مانده بود، به کام اژدها رفتند و اغلب جان بر سر این کار گذاشتند و قطعاً اهمیت کار آنان از مجاهدان مصر و شام و فلسطین کمتر نبود.

با انتقال میراث باقی ماندة  فرهنگ و تمدن اسلامی در سرزمین‌های سوختة جهان اسلام، نهال‌های جدیدی سربرآورد و به درخت‌های تنومندی تبدیل شد و امپراتوری عثمانی[۲۶]، سلسلة صفوی[۲۷] و پادشاهی گورکانی[۲۸] سر برآوردند و اوضاع ی جهان اسلام سامانی گرفت.

مرحلة دهم: هجوم استعمار

مرحلة دهم هجوم استعمار و آغاز دومین دورة رکود بود. پس از رنسانس، کشورهای قدرتمندی در اروپا سر برآوردند و به دنبال مواد خام ارزان و پیدا کردن بازار مصرف برای کالاهای صنعتی خود، هجوم به جهان اسلام را آغاز کردند. پرتغالی‌ها به افریقا، هند، مسقط و ایران و انگلیسی‌ها به باختر و خاور افریقا و جنوب و جنوب شرقی آسیا و فرانسوی‌ها به مصر و افریقای شمال و غربی و ایتالیی‌ها به شمال و شرق افریقا و هلندی‌ها به آسیای جنوب شرقی رخنه کردند. این پدیده از سدة پانزدهم میلادی آغاز شد، ولی نقطة اوج سلطة غرب، سده نوزدهم میلادی بود.[۲۹] (سده یازدهم تا چهاردهم هجری)

یورش دوم فرنگی­‌ها را باید جنگ صلیبی دوم نامید که پیچیده‌تر از اولی بود و این بار صلیبیان با بیرق صلیبی آمدند و از تفنگ به‌جای شمشیر استفاده کردند و از آن مهلک‌تر کوشش آنان برای استحالة فرهنگی و تخریب باورهای مسلمانان و دیگر ملل تحت سلطه بود.

یورش دوم فرنگی­‌ها را باید جنگ صلیبی دوم نامید که پیچیده‌تر از اولی بود و این بار صلیبیان با بیرق صلیبی آمدند و از تفنگ به‌جای شمشیر استفاده کردند و از آن مهلک‌تر کوشش آنان برای استحالة فرهنگی و تخریب باورهای مسلمانان و دیگر ملل تحت سلطه بود.

این حرکت فراگیر غربیان آثار ویرانگر خود را در جهان اسلام گذاشت و به تعبیر محمد قطب مسلمانان را به عصر جاهلی» جدیدی سوق داد که شکلی تازه از استعمار فکری یا استعمار مزیّن به استدلال‌های فکری و فلسفی و مبتنی بر تفکر جدایی دین از عرصة اجتماع بود و به عنوان نمونه‌ای موفق در این رابطه، از تجربة غرب نام می‌بردند که ترقی آن‌ها براثر رهایی ی ـ اجتماعی غرب از حاکمیت کلیسا» بود که از سده‌های تاریک به عصر روشنایی گام نهاد. اکنون بر شما مسلمانان است که برای ورود به جادة ترقی از اسلام جدا شوید!

این تبلیغات فرنگیان که مؤثرتر و کارگرتر از گلوله‌های توپ آنها بود، شماری از دلسوختگان ساده‌اندیش و گروهی از سرخوردگان ی ـ اجتماعی جوامع مسلمان را به خود جذب کرد و پدیده‌ای عجیب در جهان اسلام به وجود آمد که پیش‌تر سابقه نداشت، بدین معنا که جمعی از مسلمان‌زادگان، مبلّغ بی‌جیره و مواجب تفکر غربیان شدند! فرنگی‌ها بهتر از این نمی‌توانستند موجب استحالة امت اسلامی شوند و لذا این راه و رسم استعماری را با اتخاذ شیوه‌های گوناگون ادامه داده‌اند، لیکن پیوسته تغییر شیوه می‌دهند. این دور از رکود جدی‌تر از رکود پس از حمله اول صلیبی و ایلغار مغول بود. در آن زمان، مهاجمانِ زمین‌گیر شده، مغلوب فرهنگ مسلمانانی شدند که در عرصة نظامی بر آن‌ها پیروز شده بودند! ولی در رکود دوم، در آغاز، غلبة فرهنگی با مهاجمان بود و فنّاوری فرهنگ بی‌دینی را نیز با خود آورده بود.

حملة فکری غرب برای استحالة فرهنگی مسلمانان، جهان اسلام را حیرت‌زده کرد صرف‌نظر از پیامدهای آن یورش، این شوک، موجب پدیدآمدن امواجی سازنده شده که بعدها پدیدآورندة دسته‌ای از جنبش‌های پیوستة تاریخی در جهان اسلام گردید که از آن به بیداری اسلامی یا دعوت برای بازگشت به اسلام تعبیر می‌کنیم.

مرحلة یازدهم: بیدرای اسلامی

حوادث ۲۰۰ سال اخیر در جهان اسلام را می‌توان، تاریخ بیداری اسلامی نامید. این مرحله از تاریخ با افت و خیزهایی، با توجه به شرایط خاص ی، اجتماعی و فرهنگی در سرتاسر جهان اسلام اجرا شده است. البته از نظر زمان آغاز، سرعت و کیفیت تحولات یکسان بوده است مثلاً با وجود اینکه مراحل آغازین بیداری اسلامی در جهان عرب زودتر از ایران آغاز شد ولی انقلاب اسلامی ایران از بسیاری از انقلاب‌ها که حتی زودتر آغاز شده بودند، هم‌اکنون جلوتر است.

تعیین تاریخ دقیق برای بیداری اسلامی کاری مشکل است؛ اما در هر یک از این چهار سرزمین می‌توان از حادثه یا حوادثی به‌عنوان مبداء تاریخ بیداری و آشنایی با تمدن غرب، و بالمآل بیداری یاد کرد.

ناکامی دولت عثمانی در فتح وین (۱۰۹۴ق/ ۱۶۸۳م) و افتادن آزوف به دست روسیه (۱۱۰۸ق/ ۱۶۹۶م) و انعقاد قرارداد کارلوویتس (۱۱۱۱ق/ ۱۶۹۹م) میان روسیه و عثمانی که در آن برای اولین‌بار عثمانی در مقام دولتی شکست خورده قراردادی را امضاء می‌کرد و سرانجام از دست دادنِ شبه جزیره مسلمان نشین کریمه[۳۰] (۱۲۷۲ق/ ۱۸۵۶م)، شکست ایران از روسیه

*، از دست رفتن داغستان، ارّان و شیروان و دیگر متصرفان ایران در قفقاز و امضای دو معاهدة ننگین گلستان (۱۲۲۸ق/ ۱۸۱۳م) و ترکمانچای[۳۱] (۱۲۴۳ق/ ۱۸۲۸م) و حمله ناپلئون به مصر (۱۲۱۳ق/ ۱۷۹۸م) و شام[۳۲] (۱۷۹۹م) و تسلط استعمار انگلیس بر شبه قاره هند و شکست مقاومت مسلحانه مسلمانان هند در مقابل انگلیس در نبرد پَلاسی (۱۱۷۰ق/ ۱۸۵۷م)[۳۳] از مهم‌ترین حوادثی است که موجب آشنایی مردم این سرزمین‌ها با تمدن جدید و بیداری آنان شد.

هر چند این قسمت از کشورهای اسلامی تأثیر و نقش عمده در جریان بیداری اسلامی داشته‌اند ولی بیداری اسلامی منحصر به آنها نیست بلکه بیداری اسلامی مربوط به کل جهان اسلام است. بر این اساس می‌توان در تاریخ دویست ساله اخیر کشورهای اسلامی در آسیای مرکزی[۳۴]، جنوب شرق آسیا[۳۵]، و شرق آفریقا[۳۶] بیداری اسلامی را رصد کرد. براین اساس حتی بیداری اسلامی در غرب نیز قابل تحلیل است.[۳۷]

 

حجت الاسلام محسن محمدی

——————————————————————-

 ]یکی از برجسته‌ترین نمونه‌های این نگرش را می‌توان در دیدگاه توماس بوتکو، استاد علوم ی دانشگاه آلبرتا دید. برای بررسی نظرات ایشان ر.ک:

Revelation or Revolution: A Gramscian Approach to The rise of Political Islam, Thomas j. Botko , British Journal of Middle Eastern studies, Vol 31, No 1, May 2004.

[۲]. ر.ک: آینده اسلام و غرب، ص ۱۱۸ ـ ۱۱۶٫

[۳]. ر.ک: جامعه شناسی ی جنبش‌های اسلامی، حمید ، ص ۲۸ و ۲۷٫

محقق پاکستانی و عضو جماعت اسلامی پاکستان.[۴][۵]

[۵]. او یک مسیحی ارمنی است که به گفته خود در یکی از کشورهای اسلامی منطقه خاورمیانه متولد و پرورش یافته است. او با تسلط بر زبان‌های عربی و فارسی و رجوع به منابع دست اول به ویژه آثار عربی نظریه پردازان جنبش اسلامی، به عنوان استاد علوم ی دانشگاه کالیفرنیان و نیویورک توانسته است اطلاعات اولیه و اصیل را در قالب تحلیل‌های جامعه شناسی ی ارائه دهد. برای مطالعه نظریات او ر.ک: اسلام در انقلاب،‌ جنبش‌های اسلامی معاصر در جهان غرب (بررسی پدیده بنیادگرایی اسلام)،‌ هرایر دکمجیان، ترجمه حمید ، کیهان، چاپ سوم، تهران، ۱۳۷۷٫

[۶]. ر.ک: اسلام در انقلاب نه جنبش‌های اسلامی معاصر در جهان غرب (بررسی پدیده بنیادگرایی اسلامی)، ص ۵۸ و ۵۷٫

[۷]. ر.ک: جامعه شناسی ی جنبش‌های اسلامی، حمید ، ص ۳۱ ـ ۲۸٫

[۸]. اصولاً تحولات اندیشه ی در اسلام را از لحاظ زمان شناسی و ادوار تاریخی نباید با سه مرحله تاریخ غرب (عهد یونانیان، قرون وسطی و رنسانس) منطبق کرد. فلسفه تاریخ و نمودار ادوار اساسی تحول در تمدن اسلامی، مختصات خاصی دارد که عمدتاً در پنج دوره تاریخی (سه دوره رشد و اعتلا و دو دوره زوال و انحطاط) قابل بررسی است.

تمدن اسلامی از قرون اول تا قرون پنجم قمری روبه‌ ترقی گذاشت. سپس رفته‌رفته تنزل کرد و با حمله مغول به حضیض مرگباری در افتاد و آثار عمده عظمت ی و فرهنگی آن یکسره ویران شد. با این همه این تمدن از میان نرفت و بار دیگر اوج گرفت. در مرحله دوم ترقی که از آخرین دهه قرن هفتم تا پایان قرن یازدهم ادامه یافت، در سرزمین اسلام سه امپراتوری از بزرگترین امپراتوری‌های جهان یعنی امپراتوری عثمانی، ایران دهند استقرار یافت. این مرحله از اعتلا، بار دیگر از آغاز قرن دوازدهم تا اواسط قرن سیزدهم رو به افول گذاشت و اینک تقریباً در همه سرزمین‌های اسلامی، نشانه‌هایی از سومین موج به چشم می‌خورد. (تاریخ فلسفه در اسلام، م.م. شریف، ج۱، ص ۳، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، ۱۳۶۲؛ همچنین ر.ک: آینده‌نگری بیداری اسلامی، احمد رضایی، صص ۲۵ ـ ۲۹؛ نهضت نرم‌افزاری (وابسته به انتشارات انقلاب اسلامی)، تهران، ۱۳۹۱٫(

[۹]. ر.ک: پویایی فرهنگ و تمدن اسلام و ایران (پیدایش و شکوفایی)، علی اکبر ولایتی، ج۱، صص ۳۷ ـ ۴۶؛ مرکز اسناد و تاریخ دیپلماسی وزارت امور خارجه، تهران، چاپ اول، ۱۳۸۶٫

[۱۰]. ر.ک: همان، صص ۴۱ ـ ۴۶٫

[۱۱]. برای مطالعه بیشتر در این موارد ر.ک: تاریخ تحلیلی اسلام تا پایان امویان، سید جعفر شهیدی، صص ۷۲ ـ ۱۳۰، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، ۱۳۶۳؛ تاریخ ی اسلام، رسول جعفریان، ج۲، صص ۳۹۳ ـ ۴۰۹، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، تهران، ۱۳۶۹؛ خدمات متقابل اسلام و ایران، مرتضی مطهری، صص ۱۴۳ ـ ۳۰۰، تهران، صدرا، ۱۳۷۰؛ تاریخ گسترش اسلام، توماس واکر آرنولد، ترجمه ابوالفضل عزتی، صص ۲۹۰ ـ ۳۱۰، دانشگاه تهران، مؤسسه انتشارات و چاپ، ۱۳۸۵٫

[۱۲]. البته این انتقال و تبادل علمی و فرهنگی علاوه بر جهات نرم‌افزاری و روشی از جهات سخت‌افزاری نیز جای بررسی دارد مثلاً مسلمانان در تولید، توزیع و استفاده از کاغذ جهت گسترش علم تلاش‌ها و ابتکارات فراوانی انجام دادند. برای مطالعه بیشتر در این خصوص ر.ک: پویایی فرهنگ و تمدن اسلام و ایران (پیدایش و شکوفایی)، علی اکبر ولایتی، ج۱، صص ۵۸ ـ ۶۴٫

[۱۳]. آثار مربوط به تاریخ تمدن اسلامی، این دوره را به تفصیل مورد بررسی قرار داده‌اند؛ از جمله مهم‌ترین آنها می‌توان به الفهرست نوشته ابن ندیم (ترجمه و تحقیق محمدرضا تجدد، امیرکبیر، تهران، ۱۳۶۶)، طبقات الأطباء» و کتاب اخبار العلماء باخبار الحکماء» نوشته ابن ابی اصیبعه و تاریخ الحکماء» نوشته ابن قفطی اشاره کرد. برای مطالعه بیشتر در مورد مراحل و تأثیر نهضت ترجمه در تمدن اسلامی ر.ک: پویایی فرهنگ و تمدن اسلام و ایران (پیدایش و شکوفایی)، علی اکبر ولایتی، ج۱، صص ۷۵ ـ ۸۷٫

*. برای مطالعه بیشتر در این خصوص ر.ک: انتقال علوم یونانی به عالم اسلامی، دلیسی اونز اولیری، ترجمه احمد آرام، صص ۲۵۸ ـ ۲۶۳، دانشگاه تهران، تهران، ۱۳۴۲٫

**. برای مطالعه درمورد حمایت از سنت آموزش و تأثیر آن برشکوفایی و رشد جوامع اسلامی در طی قرون اولیه و هم‌چنین چگونگی مراکز علمی و کتابخانه‌های معتبر در تاریخ اسلام ر.ک: تاریخ سرچشمه‌های اسلامی آموزش و پرورش غرب، مهدی نخستین، ترجمه عبدالله ظهیری، آستان قدس رضوی، مشهد، ۱۳۶۷، تاریخچه کتابخانه‌های ایران و کتابخانه‌های عمومی، رکن الدین همایون فرخ، اتحاد، تهران با تاریخ تمدن (کتاب چهارم، عصر ایمان)، ویل دورانت، ترجمه ابوالقاسم پاینده، سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، تهران، ۱۳۶۶؛ تاریخ علوم اسلامی، جلال الدین همایی، نشر هما، تهران، ۱۳۶۳؛ تاریخ آموزش در اسلام، احمد شلبی، تاریخ آموزش در اسلام، ترجمه محمدحسین ساکت، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، تهران، ۱۳۶۱؛ تاریخ علوم عقلی در تمدن اسلامی، ذبیح الله صفا، دانشگاه تهران، تهران، ۱۳۳۱٫

[۱۴]. برای مطالعه بیشتر در این مورد ر.ک: پویایی فرهنگ و تمدن اسلام و ایران (پیدایش و شکوفایی)، علی اکبر ولایتی، ج۱، صص ۸۹، ۹۹، ۵۴۵ ـ ۵۴۸٫

[۱۵][۱۶]. برای مطالعه بیشتر در این مورد ر.ک: تاریخ علوم در اسلام، سید حسن تقی‌زاده (به کوشش عزیز الله علیزاده)، صص ۷۸ ـ ۱۰۶؛ تاریخ نگارش‌های عربی، فؤاد سزگین، ترجمه و آماده‌سازی، مؤسسه نشر فهرستگان به اهتمام خانه کتاب، ج۳، صص ۳۹ و ۴۰ (مقدمه)، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، تهران، ۱۳۸۰؛  علوم اسلامی و نقش آن در تحولات علمی جهان، آلدو میدلی، ترجمه محمدرضا شجاع رضوی و اسدالله علوی، صص ۷۷ ـ ۸۴، آستان قدرس رضوی، مشهد، ۱۳۷۱؛ تفکر یونانی، فرهنگ عربی (نهضت ترجمه کتاب‌های یونانی به عربی در بغداد و جامعه آغازین عباسی)، دیمیتری گوتاس، ترجمه محمد سعید حنایی کاشانی، صص ۳۴ ـ ۳۸، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، ۱۳۸۱٫

[۱۶]. برای نمونه ر.ک: از اوگوستن تاگالیله، علم در اواخر قرون وسطی و اوایل قرون جدید، آ.سی. کرومبی. ترجمه احمد آرام، ج۱، صص ۳۰ ـ ۵۰، تهران، ۱۳۷۳٫

[۱۷]. برای مطالعه بیشتر ر.ک: پویایی فرهنگ و تمدن اسلام و ایران (پیدایش و شکوفایی)، ج۱، علی اکبر ولایتی، ج۱، صص ۱۱۷ ـ ۵۳۰٫

[۱۸]. ر.ک: همان، صص ۵۳۵ ـ ۶۶۰٫

[۱۹]. برای مطالعه بیشتر در این مورد ر.ک: پویایی فرهنگ و تمدن اسلام و ایران (پیدایش و شکوفایی)، ج۱، علی‌اکبر ولایتی، صص ۲۸۳ ـ ۳۳۱٫

[۲۰]. ر.ک: همان، صص ۴۸۷ ـ ۵۳۳٫

[۲۱]. ر.ک: همان، صص ۶۱۶ ـ ۶۶۰٫

[۲۲]. ر.ک: همان، ج۲، صص ۹۷۷ ـ ۹۸۲٫

[۲۳]. ر.ک: همان، صص ۹۴۰ ـ ۹۵۱٫

[۲۴].  در مورد تاریخ: مراحل و آثار جنگ‌های صلیبی برای نمونه ر.ک: تاریخ جنگ‌های صلیبی، رنه گروسه، ترجمه ولی الله شادان، فرزان روز، تهران، ۱۳۸۴؛ جنگ‌های صلیبی، محمد رشاد، نشر اندیشه، تهران، ۱۳۷۳؛ جنگ‌های صلیبی، هانس ابرهارد مایر، ترجمه عبدالحسین، شاهکار، انتشارات دانشگاه شیراز، شیراز، ۱۳۷۱؛ علل و آثار جنگ‌های صلیبی، عبدالله ناصری طاهری، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، تهران، ۱۳۷۳؛ تاریخ قرون وسطی تا جنگ صد ساله، آلبر ماله و ژول ایزاک، ترجمه عبدالحسین هژیر، ابن سینا، تهران، ۱۳۴۳؛ برخی تاریخ نگاران در بخشی از آثار خود به این موضوع پرداخته‌اند؛ مانند گوستاو لوبون در کتاب تاریخ تمدن اسلام و عرب؛ ویل دورانت در ج۴ کتاب تاریخ تمدن.

[۲۵][۲۶]. برای مطالعه بیشتر در مورد حمله مغول و آثار تخریبی آن برجهان اسلام ر.ک: امپراطوری صحرانوردان، رنه گروسه، ترجمه عبدالحسین میکده، علمی و فرهنگی، تهران، ۱۳۶۸؛ تاریخ مغول و اوایل تیمور در ایران، عباس اقبال آشتیانی، نشر نامک، تهران، ۱۳۷۶؛ مغول‌ها، دیوید مورگان، ترجمه عباس مجنر، نشر مرکز، تهران، ۱۳۷۱؛ مغولان و حکومت ایلخانی در ایران، شیرین بیانی، سمت، تهران، ۱۳۷۹؛ چنگیزخان، هارد لمب، ترجمه رشید یاسمی، امیرکبیر، تهران، ۱۳۸۱٫

[۲۶]. ر.ک: پویایی فرهنگ و تمدن اسلام و ایران (از رکود تا بیداری اسلامی)، ج۲، علی‌اکبر ولایتی، صص ۸۲۱ ـ ۹۱۷٫

[۲۷]. ر.ک: همان، صص ۹۵۳ ـ ۱۰۰۷٫

[۲۸]. ر.ک: همان، صص ۹۱۹ ـ ۹۵۱٫

[۲۹]. برای مطالعه بیشتر در مورد تاریخچه، مراحل و اهداف و برنامه‌های استعمار و استعمارگران در جهان اسلام و ایران ر.ک: چهره استعمارگر، چهره استعمارزده، آلبر ممّی، ترجمه هما ناطق، خوارزمی، تهران، چاپ چهارم، ۱۳۴۹؛ فهم ت جهان سوم، برایان کلایو اسمیت، ترجمه امیر محمد حاجی یوسفی و محمد سعید قائنی نجفی، مرکز چاپ و انتشارات وزارت امور خارجه، تهران، ۱۳۸۰؛ مسائل ی ـ اقتصادی جهان سوم, احمد ساعی، سمت، تهران، ۱۳۷۷؛ سیر تحولات استعمار در ایران، علیرضا ثقفی خراسانی، نشر نیکا، مشهد، ۱۳۷۵؛ خلیج فارس در عصر استعمار، ر.وادالا، ترجمه شفیع جوادی، کتاب سحاب، تهران، ۱۳۶۴٫

[۳۰]. برای مطالعه بیشتر در مورد تاریخ بیداری اسلامی در ترکیه ر.ک: پویایی فرهنگ و تمدن اسلام و ایران (از رکود تا بیداری اسلامی)، ج۲، علی‌اکبر ولایتی، صص ۱۲۵۹ ـ ۱۲۸۵٫

*. بیداری اسلامی در ایران را می‌توان بعد از جنگ‌های ایران و روس دانست که در ادامه در قالب پنج جنبش و نهضت بزرگ نمایان شد: قیام تحریم تنباکو، نهضت مشروطه، نهضت ملی شدن صنعت نفت، قیام پانزده خرداد ۱۳۴۱ و انقلاب اسلامی ۱۳۵۷ (ر.ک: تمدن برتر: نظریه تمدنی بیداری اسلامی و طرح عالم دینی، موسی نجفی، صص ۱۹ ـ ۲۶، آرما، اصفهان، ۱۳۹۰).

[۳۱]. برای مطالعه بیشتر در مورد تاریخ بیداری اسلامی در ایران، ر.ک: همان، صص ۱۱۹۵ ـ ۱۲۵۸٫

[۳۲]. در مورد تاریخ بیداری اسلامی در جهان عرب، ر.ک: همان، صص ۱۱۷۱ ـ ۱۱۹۵٫

[۳۳]. در مورد تاریخ بیداری اسلامی در هند، ر.ک: همان، صص ۱۲۸۵ ـ ۱۳۱۲٫

[۳۴]. ر.ک: همان، صص ۱۳۲۹ ـ ۱۳۴۰٫

[۳۵]. ر.ک: همان، صص ۱۳۴۱ ـ ۱۳۶۶٫

[۳۶]. ر.ک: همان، صص ۱۳۸۹ ـ ۱۳۹۳

 

* یک درس فراموش‌نشدنی

یادآوری بعثت به معنای یادآوری یک حادثه‌ی تاریخی نیست -این آن نکته‌ای است که ما باید در مواجهه‌ی با این حادثه‌ی بزرگ و این خاطره‌ی ارجمند بشری و انسانی همیشه به یاد داشته باشیم- بلکه تکیه‌ی بر این خاطره‌ی پرشکوه در حقیقت تکرار و مرور یک درس فراموش‌نشدنی است در درجه‌ی اول برای خود امت اسلامی؛ چه آحاد امت، چه برجستگان و نخبگان امت -تمداران، دانشمندان، روشنفکران- و در درجه‌ی بعد برای همه‌ی آحاد بشریت. این، تکرار یک درس است، تکرار یک سرمشق است، یادآوری یک حادثه‌ی درس‌آموز است.


* مبعث و راه دشوار آینده‌ی ما
ما مسلمان‌ها البته باید قدر بدانیم؛ باید در پدیده‌ی بعثت بیندیشیم؛ باید از آن درس بگیریم؛ باید این گذشته‌ی پرفروغ را چراغی کنیم برای راه آینده‌ی دشوار خودمان که در پیش داریم.

* هدف بعثت دعوت به توحید بود
بعثت نبی اکرم در درجه‌ی اول، دعوت به توحید بود. توحید صرفاً یک نظریه‌ی فلسفی و فکری نیست؛ بلکه یک روش زندگی برای انسان‌هاست؛ خدا را در زندگی خود حاکم کردن و دست قدرت‌های گوناگون را از زندگی بشر کوتاه نمودن. لااله‌الاالله» که پیام اصلی پیغمبر ما و همه‌ی پیغمبران است، به معنای این است که در زندگی و در مسیر انسان و در انتخاب روش‌های زندگی، قدرت‌های طاغوتی و شیطان‌ها نباید دخالت کنند و زندگی انسان‌ها را دستخوش هوس‌ها و تمایلات خود قرار دهند.
اگر توحید با همان معنای واقعی که اسلام آن را تفسیر کرد و همه‌ی پیغمبران، حامل آن پیام بودند، در زندگی جامعه‌ی مسلمان و بشری تحقق پیدا کند، بشر به سعادت حقیقی و رستگاری دنیوی و اخروی خواهد رسید و دنیای بشر هم آباد خواهد شد؛ دنیایی در خدمت تکامل و تعالی حقیقی انسان.
دنیا در دید اسلام، مقدمه و گذرگاه آخرت است.
اسلام دنیا را نفی نمی‌کند؛ تمتعات دنیوی را منفور نمی‌شمارد؛ انسان را با همه‌ی استعدادها و غرایز در صحنه‌ی زندگی، فعال می‌طلبد؛ اما همه‌ی اینها باید در خدمت تعالی و رفعت روح و بهجت معنوی انسانی قرار گیرد تا زندگی در همین دنیا هم شیرین شود. در چنین دنیایی، ظلم و جهل و درنده‌خویی نیست و این کار دشواری است و به مجاهدت احتیاج دارد و پیغمبر این جهاد را از روز اول آغاز کرد.

* عربستان، قبل از هجرت
بعثت نبی اکرم برای بشر آغاز راه نویی بود. دنیای محیط بر آن پیام و محل پیدایش این پیام، دنیای بسیار بد و غیرقابل تحملی بود؛ دنیای گرایش و جذب مادیات شدن، دنیای خوی حیوانی، دنیای بی‌مهاری قدرتمندان و زورمندان و زورگویان، دنیای تبعیض و فساد و ظلم و شهوت‌رانی بی‌بندوبار. این وضعیت، مخصوص منطقه‌ی حجاز نبود؛ آن دو دولت بزرگی هم که منطقه‌ی عربستان را احاطه کرده بودند - یعنی ایران ساسانی و امپراتوری روم - دچار همین مشکلات بودند.

* مبعث، پرچم علم و معرفت را برافراشت
مبعث در حقیقت روز برافراشته شدن پرچم رسالتی است که خصوصیات آن برای بشریت، ممتاز و بی‌نظیر است. مبعث در حقیقت پرچم علم و معرفت را برافراشت. بعثت با إقرء» شروع شد: إقرء باسم ربک الذی خلق» و با ادع إلی سبیل ربک بالحکمة و الموعظة الحسنة» ادامه یافت؛ یعنی دعوت همراه با حکمت.
 
دعوت اسلامی در حقیقت گسترش و پراکندن حکمت در سراسر عالم و در طول تاریخ است؛ همچنان که بعثت، پرچمداری و برافراشته شدن پرچم عدل است؛
 
یعنی در میان مؤمنین، بندگان خدا و آحاد بشر، عدالت استقرار پیدا کند؛ همچنان که رسالت، برافراشتن پرچم اخلاق والای انسانی است؛ بعثت لأتمم مکارم الاخلاق». خدای متعال خطاب به پیغمبر می‌فرماید: و ما أرسلناک الا رحمة للعالمین»؛ یعنی همه‌ی چیزهایی که بشر - در همه‌ی زمان‌ها، در همه‌ی شرایط و در هر نقطه‌ی عالم - به آن نیاز دارد، در این بعثت گنجانده شده است؛ یعنی علم و معرفت، حکمت و رحمت، عدل و برادری و برابری؛ چیزهای اساسی‌ای که جریان زندگی سالم انسان به اینها وابسته است. حتی با این‌که در اسلام، جهاد مقرر شده است، و جهاد یعنی مبارزه با زورگویی و -البته بعضی کسان به‌طور بدخواهانه، اسلام را به خاطر حکم جهاد، دین شمشیر معرفی کردند- اما همین اسلام می‌فرماید: و إن جنحوا للسلم فاجنح لها و توکل علی الله»؛ یعنی باز آنجایی که شرایط اقتضا میکند، صلح را بر جنگ ترجیح میدهد.

* مبعث بزرگ‌ترین روز تاریخ بشر است
روز مبعث، بی‌شک بزرگترین روز تاریخ بشر است؛ زیرا هم آن‌کسی که طرف خطاب خداوند قرار گرفت و مأموریت بر دوش او گذاشته شد -یعنی وجود مکرم نبی بزرگوار اسلام صلی‌الله- بزرگترین انسان تاریخ و عظیم‌ترین پدیده‌ی عالم وجود و مظهر اسم اعظم ذات اقدس الهی است؛ یا به تعبیری خود اسم اعظم الهی وجود مبارک اوست و هم از این جهت که آن مأموریتی که بر دوش این انسان بزرگ گذاشته شد -یعنی هدایت مردم به سوی نور، برداشتن بارهای سنگین از روی دوش بشر و تمهید یک دنیای مناسب وجود انسان و بقیه‌ی وظایف لایتناهی بعثت انبیا- وظیفه‌ی بسیار بزرگی بود. یعنی هم مخاطب بزرگترین است؛ هم وظیفه بزرگترین است. پس، این روز بزرگترین و عزیزترین روز تاریخ است.
اگر کسی بخواهد محتوای بعثت را در چارچوب آنچه که با عقول ناقص خودمان برداشت میکنیم، محصور کند، یقینا به مبعث و حقیقت بعثت و حقیقت این رسالت ظلم شده است. نمی‌شود محتوای بعثت پیامبر را به حدود فهم و دید ناقص ما محدود کرد؛ ولی اگر بخواهیم در یک جمله، بعثت و محدوده‌ی بعثت را - اگرچه لایتناهی است - تعریف اجمالی بکنیم، باید عرض کنیم که بعثت متعلق به انسان و برای انسان است؛ انسان هم لایتناهی است و ابعاد عظیمی دارد و محدود در جسم و در ماده و در زندگی چند روزه‌ی دنیا نیست؛ فقط محدود در معنویات هم نیست؛ محدود در یک قطعه‌ی مشخصی از تاریخ هم نیست. انسان، همیشه و در همه حال انسان است و ابعاد وجودی او، ابعاد لایتناهی و ناشناخته‌ای است. هنوز هم انسان موجودی ناشناخته است. بعثت، برای این انسان و برای سرنوشت این انسان و برای هدایت این انسان است.

* بعثت پیغمبر خاتم در رأس همه حوادث تاریخ بشر قرار می‌گیرد
اگر ما در بین حوادث تاریخ بشر -حوادثی که برای انسان‌ها پیش می‌آید -بعثت انبیا را از همه‌ی این حوادث، در سرنوشت بشر مهمتر و مؤثرتر بدانیم- که همین هم هست، بعثت پیغمبر خاتم صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم از لحاظ اهمیت، در رأس همه‌ی حوادث بزرگ و کوچک تاریخ بشر قرار می‌گیرد.
هیچ حادثه‌ای از قبیل انقلاب‌های بزرگ، مرگ‌ها و حیات‌های ملت‌ها، پدید آمدن اشخاص بزرگ، از بین رفتن اشخاص بزرگ و ظهور مکتب‌های گوناگون، اهمیتش برای بشریت، به اندازه‌ی بعثت‌های انبیا نیست؛ همچنان که امروز شما می‌بینید، ماندگارترین شکل‌های فکر و ذهن آحاد بشر، همان شکل‌هایی است که ادیان به آنها داده‌اند و تا ابد هم همین‌طور خواهد بود. اگر چه امروز بسیاری از کسان در عالم هستند که مستقیماً خود را در پرتو اشعه‌ی بعثت نبی اکرم قرار نداده‌اند - یعنی غیرمسلمانان - اما همان‌ها هم از برکات این بعثت، تاکنون منتفع شده‌اند.
بی‌شک علم و تمدن بشر، خلقیات نیکو در میان انسان‌ها، عادات خوب و بسیاری از این مقوله چیزها، اگر ظاهراً هم به ادیان متصل نباشد، در ریشه‌ی اصلی، جوشیده‌ی از ادیان و معارف الهی است و در رأس آنها بعثت نبی مکرم اسلام است؛ لیکن درعین‌حال همه‌ی بشریت - در آینده هم بیشتر - از این برکات استفاده خواهند کرد. بنابراین بزرگترین، مهمترین و برجسته‌ترین حادثه در تاریخ بشر، این بعثت است.
خدای متعال به برکت اسلام، به برکت توجه به معنویت اسلام و توجه به پیام ی اسلام، ما را از آن رنج‌ها خلاص کرد؛ یعنی بعثت برای این نبود که یک عده مردم، عقیده‌ای را در ذهن خودشان حفظ کنند و اعمال شخصی را انجام دهند، اما نظام اجتماعی، تحت حاکمیت دشمنان خدا و اندادالله باشد! بعثت آمد تا زندگی مردم را شکل دهد. بحمدالله این کار در نظام اجتماعی اسلام انجام گرفت؛ ملت ما هم آثارش را مشاهده کرد و ثمرات شیرین آن را هم چشید.
بنده احساس می‌کنم که ما احتیاج داریم که در زمینه‌ی اخلاق و تزکیه و تهذیب، بر روی نفوس خودمان و نفوس دیگران کار کنیم. نوسازی معنوی نظام اسلامی و ملت مسلمان ایران، این مجاهدت بزرگ را لازم دارد و این هم یکی از پیامهای مهم بعثت است.
 

 

 

 


بررسی شخصیت سید مهدی هاشمی(بخش اول)

مقدمه:

مهدی هاشمى، در اصفهان و در خانواه اى روحانى متولد شد تحصیلات ابتدایى خود را در مدرسه جلالیه» به پایان رسانید و در مدرسه جده بزرگ» به تحصیل علوم حوزوى مشغول شد. پس از ۶ سال به حوزه علمیه قم وارد شد و در مدرسه حجتیه» به تحصیل خود در علوم دینیه ادامه داد.

با شروع نهضت امام (ره) در سال ۴۲ ایشان در حالی که از مبانى عقیدتى و مذهبى سستى برخوردار بود، به جرگه طلابى پیوست که در ت، تندروى ها و کجراهه ها را برگزیده بودند. به موازات شکل‌گیری نهضت ت به رهبری امام خمینی (ره) پس از خرداد ۴۲ جریانی به سرکردگی مهدی هاشمی در لباس ت شکل گرفت که با تأثیرپذیری از مکاتب الحادی ۔ التقاطی در معرض بهره‌برداری اطلاعاتی ساواک قرار گرفت. او ضمن همکاری با ساواک و انتقال اطلاعات نهضت به دستگاه پلیس ستمشاهی، ایجاد اختلاف بین ت شیعه را با ترور مرحوم شمس آبادی به اوج خود رسانید.

بیوگرافی اشتباهات و انحرافات فکری و عملی قبل و بعد از پیروزی انقلاب اسلامی

الف: قبل از انقلاب

بخش اول : انحرافات عملی

ا- رابطه و همکاری با ساواک

به تصور خام خودم، فکر می‌کردم نشان دادن نرمش می‌تواند حساسیت‌ها را کم کند ولی این رابطه ضعیف با ساواک تبدیل شد به رابطه با شخصی بنام میرلوحی که بعدا فهمیدم ساواک او را برای ارتباط با من تعیین کرده بود. در اثر ارتباط با میرلوحی با رضوی باز پرس معدوم ساواک رابطه پیدا کردم و چندین جلسه در منزلش و یا در منزل میرلوحی نشسته و راجع به مسائل کشور صحبت می‌کردیم، قبل از بازداشتم در سال ۵۳ بهمراه میرلوحی با رضوی و نادری نشستم و سعی داشتم جربان قتل آقای شمس آبادی در ذهن آنان منحرف ساخته و خودم را نجات دهم.

پس از باز داشت توسط دادسرا از زندان مکاتبه کردم با رئیس ساواک و به آنان قول همکاری دادم و نادری به زندان آمد مرا بازجوئی کرد، اسامی جعفرزاده –شفیع‌زاده- ابراهیمی حسین مرادی و رحیمی را به او دادم و آنان دستگیر شدند متعاقب آن مرا به ساواک بردند و در زمینه مسایل ی مرا تخلیه اطلاعاتی کردند و من بخشی از اطلاعات خودم را به آنان دادم که در صفحات پرونده منعکس است. من به حمایت ساواک امیدوار شده بودم و سعی می‌کردم به هر نحوی که شده نظر آنان را جلب کنم. قبل از بازداشت، رضوی از من خواسته بود چنانچه از محمد منتظری سرنخی پیدا کردی و یا از رفت و آمد آیت الله منتظری اطلاعی حاصل کردی به ما اطلاع بده. که یکبار که آیت الله منتظری یک نصف روز برای استراحت به منزل آمده بودند به آنان گفتم.

 

(سری)

به کلیه سازمان‌های اطلاعات و امنیت (به استثنای اردوگاه شمال)

از: مرکز

 

همانطوریکه از طریق جراید آگاه شده‌اند، روز ۱۸/۲/۱۳۳۵ آیت الله شمس‌آبادی که از ون بی‌طرف و مورد احترام مردم شهرستان اصفهان و جامعه ت بود، هنگامی که با همسرش برای برگزاری نماز از منزلش عازم مسجد بود، بوسیله اشخاص ناشناسی ربوده شد و به قتل رسید و جسدش در کنار جاده همایون شهر (خمینی شهر) اصفهان انداخته شد. با پیگیری‌هایی که بعمل آمد، روز ۲۱/۲/۱۳۳۵ قاتلین توسط سازمان اطلاعات و امنیت اصفهان شناسایی و دستگیر شدند و بعمل خود اعتراف کردند. قاتلین از طرفداران کتاب شهید جاوید می‌باشند.

در این کتاب علم غیب امامان نفی شده و این تهمت به امام حسین (ع) وارد آمده که برای رسیدن به حکومت و کسب جاه و مقام به کربلا رفت و شهید شد. نویسنده کتاب شیخ نعمت الله صالحی نجف آبادی است که از طرفداران (امام) خمینی است و هم اکنون در تبعید بسر می‌برد و شیخ حسینعلی منتظری نجف آبادی یکی از عوامل نزدیک (امام) خمینی نیز بر این کتاب تقریظ نوشته و مفاد آن را تأیید کرده است. وی نیز مدتی قبل به علت فعالیت‌های ضد امنیتی بازداشت و به ده سال حبس محکوم شده است.

قاتلین به اسامی:

۱ – محمد حسین جعفرزاده، دانشجوی سال دوم رشته زمین‌شناسی دانشگاه اصفهان

۲ – اسداله شفیع‌زاده، نفت فروش

۳ – محمد اسماعیل ابراهیمی، مکانیک

۴ – سید مهدی هاشمی، طلبه علوم دینی از اهالی نجف‌آباد و تحت تأثیر مفاد کتاب مذکور و نظریات نامبردگان که مورد مخالفت شدید آیت الله شمس‌آبادی بوده، نامبرده را به صرف مخالفت با کتاب و نظریات آنان به قتل رسانیده‌اند.

روز جاری جریان امر و دستگیری قاتلین با کیفیت و چگونگی آن در جراید درج خواهد شد و رادیو و تلویزیون نیز موضوع را پخش خواهد کرد. بفرموده مقرر است از موضوع علیه طرفداران و ایادی (امام) خمینی حداکثر بهره‌برداری تبلیغاتی بعمل آید. با فراهم کردن ترتیبات لازم، جنایت مذکور و نقش عوامل (امام) خمینی در این قتل فجیع در محافل و مجامع مذهبی که با هدایت آن سازمان ترتیب می‌یابد توسط وعاظ و گویندگان مذهبی تشریح و بازگو و موضوع در جراید محلی نیز درج گردد. اقدامات فوق بنحوی ترتیب و انجام پذیرد که دخالت ساواک و سایر سازمان‌های دولتی در آن محسوس نباشد.

 

نتیجه اعلام ……………………… ثابتی

 

فعالیت‌های باند تبهکار مهدی هاشمی پس از پیروزی انقلاب اسلامی تا زمان دستگیری

پس از پیروزی انقلاب اسلامی و آزادی مهدی هاشمی از زندان، این جریان در تلاش برای بدست گرفتن قدرت، محورهای زیر را در سرلوحه برنامه‌های خود قرار داد:

‌۱-بر هم زدن معادلات ی به نفع خود با کانالیزه کردن دفتر آقای منتظری، کادرسازی در حوزه، مجلس و…

۲-ترور مخالفین که از جمله ترورهای موفق آن عبارت بود از محمد جعفر کازرونی، مهندس سید عباس بحرینیان، آیت الله املشی، عباسقلی حشمت و پسرانش و … .

۳-اختلاف بین نیروهای مسلح انقلاب که در این رابطه درگیری سپاه و کمیته قهدریجان از اقدامات گروه است.

۴-ارائه تحلیل‌های غلط در خصوص ادامه جنگ.

۵-اقدامات خشونت‌آمیز در خارج کشور و ترسیم چهره خشن از جمهوری اسلامی در افکار عمومی جهان.

بخش دوم:

انحرافات فکری پس از انقلاب

۱-همان اصل خشونت مطلق که قبل از انقلاب در افکارم ریشه دوانیده بود، شدت گرفت و اعتقاد داشتم در همه زمینه‌ها باید در انقلاب اسلامی از خشونت کمک گرفت. حوادث بحرین و اروپا و انفجارات بی‌رویه و مسلح کردن بی ملاک گروه‌های افغانی و عراقی و خلیجی از این انحراف سرچشمه گرفته بود.

 

۲-اینکه هدف وسیله را توجیه می‌کند. با اینکه در شعار و سخنرانی بر خلاف آن حرف می‌زدم ولی روش عملی‌ام درست بر خلاف آن بود و برای دستیابی به اهدافم از هر وسیله‌ای استفاده می‌کردم. مانند حوادث اختلاف سپاه و کمیته در اصفهان – لنجان و جو تشنج و خشونتی که به قتل نفوس زکیه منتهی شد.

 

۳-ضعف تعبد و معنویت و پرداختن به تعقل و تجزیه و تحلیل و اینکه همه چیز را با منطق تعقلی باید فهمید که بدنبال انحراف فکری، سخنان مقام ولایت فقیه را نیز با اندیشه و عقل خودم می‌سنجیدم و نتیجه‌گیری می‌کردم.

 

۴-مطلق کردن مسایل خارجی صدور انقلاب تا آنجا که به مسایل بسیار حساس مانند جنگ و اقتصاد و مشکلات داخلی کشور را یک جریان انحرافی می‌دانستم و اعتقاد داشتم چنانچه همه نیروها و مسئولین در راه انداختن جنبش آزادیبخش در جهان حرکت کنند، مسایل داخلی خودبخود حل خواهد شد لذا چندان اعتقادی به اهیمت جنگ نداشتم و همین امر موجب ارانه تحلیل‌های انحرافی شده بود که مثلا این مسئولین کشورند که جنگ را علم کرده‌اند.

 

۵-خصلت‌های شیطانی مانند، قدرت‌طلبی که نتیجه غرور و عجب بود. و خود محوری و استبداد فکری، ریا، تکبر، خود بزرگ ‌بینی مرا احاطه کرده بود و منشأ بسیاری از برخوردهای عملی‌ام در قتل‌ها. انباشتن اسلحه و مهمات، افشاگری علیه مسئولین و … از این خصلت شیطان سرچشمه گرفته.

 

(من در طول مدت درک می‌کردم که حضرت امام از دست من نگرانند و به دنبال چاره‌جویی بر می‌آمدم، یکبار آیت الله طاهری به من گفتند حضرت امام به من فرموده‌اند که باید از سید مهدی فاصله بگیرید و همین امر را نیز به آیت الله منتظری گفته‌ام، من به آقا و اخوی مراجعه کردم که چنین صحبتی را آقای طاهری از قول حضرت امام نقل کرده‌اند . آقا فرمودند گوش به این حرف‌ها نده و مشغول کارت باش. اینها یک عده هستند می‌روند خدمت امام علیه تو جوسازی می‌کنند و به مرور زمان این حساسیت‌ها حل خواهد شد.

البته من قبول دارم که اگر آقا از لغزش‌ها و افکار انحرافی من اطلاع داشتند چنین برخوردی را با مسئله نمی‌کردند ولی به هر جهت همین حمایت‌ها نیز مرا بیشتر در عجب و غرور فرو می‌برد و در راه غلطی که پیش گرفته بودم استوارتر می‌ساخت).

از یک سال قبل از بازداشتم رفت و آمد مسئولین محترم جمهوری اسلامی خدمت آقا شروع شد و همه آنان نسبت به سوابق من از قبل انقلاب و نقاط ضعف بعد از انقلاب خدمت آقا صحبت‌هایی را مطرح می‌ساختند، از قبیل: رابطه با ساواک، جمع کردن نیروهای تندرو، داشتن اسلحه و مهمات، جریان آقای شمس آبادی و … این روند چندین ماه بطول انجامید و حضرت آیت الله منتظری همچنان در مقابل صحبت‌های آنان مقاومت می‌کردند.

من از اخبار رفت و آمدها توسط اخوی که در جلسات آنان حضور داشت مطلع می‌شدم و سعی نمودم با نوشتن گزارشاتی خدمت آقا تحلیل‌های غلط و انحرافی را در جهت جلب نظر ایشان به خودم و انتقاد از مسئولین کشوری و اینکه منشاء این بدگویی‌ها حسد آنان و ناراحتی ایشان از من است و … القاء کنم تا بلکه نظر حمایت معظم له از خود را تقویت کرده باشم، اخوی نیز سهم مؤثری داشت و او نیز همین تحلیل‌ها را حضورا با آقا مطرح می‌ساخت.

 

ادامه دارد…


بررسی شخصیت آیت الله منتظری(بخش اول)

اشاره: آیت­ الله حسین‌علی منتظری، در سال ۱۳۰۱ شمسی در نجف­‌آباد اصفهان متولد شد. پدرش حاج علی، کشاورز ساده‌­ای بود که در کنار کار روزانه‌­اش با کتاب و کتابخانه دمساز و معلم اخلاق و مدرس قرآن بود. آیت­‌ الله منتظری ۱۳ شهریور ماه سال ۱۳۲۱، با خانم ماه سلطان ربانی ازدواج کرد که حاصل این ازدواج، ۷ فرزند به نام­‌های محمد، عصمت، اشرف، احمد، طاهره، سعید و سعیده است. فرزند ارشد آیت­ الله منتظری، شهید محمد منتظری، از ون مبارز و انقلابی بود که در انفجار دفتر حزب جمهوری در ۷ تیر سال ۱۳۶۰ به همراه شهید بهشتی و بسیاری دیگر از نمایندگان مجلس، وزیران و مسئولان بلندپایه کشور به شهادت رسید.

حمایت آیت الله منتظری از امام خمینی(ره)

پس از رحلت آیت­ الله بروجردی در سال ۱۳۴۰، نظر بسیاری از بزرگان و اساتید حوزه علمیه متوجه چند نفر از علما از جمله آیات عظام گلپایگانی، شریعتمداری، مرعشی و امام خمینی گردید. بسیاری از علماء وقت مانند آیت­ الله منتظری و آیت­ الله مطهری قائل به اعلمیت امام خمینی بوده و زعامت وی را به صلاح اسلام و مسلمین تشخیص داده و به تبلیغ مرجعیت ایشان می­‌پرداختند.

حمایت آیت ­الله منتظری از امام باعث شد در تیرماه ۱۳۵۴، تبعید شده و در نهایت از تبعیدگاه روانه زندان شود. ابتدا او را به بازداشتگاه کمیته مشترک تهران بردند و فردای آن روز روانه زندان اوین شد. منتظری در این بازداشتگاه­‌ها با فشارهای روحی و جسمی روبه­‌رو گردید. در زیر همین فشارها و شکنجه­‌ها بود که شکنجه‌­گر ازغندی، به وی گفته بود:

علت اینکه تو را از حوزه دور نگه می­‌داریم و از این طرف به آن طرف می‌­فرستیم این است که یک خمینی دیگر به وجود نیاید… .»

آیت الله منتظری در تدوین قانون اساسی جمهوری اسلامی نقش مهمی ایفا کرد. وی از عوامل کلیدی گنجاندن اصل ولایت­ فقیه در قانون اساسی به شمار می رود.

وی به همراه آیت­ الله طالقانی در هشتم آبان ۱۳۵۷ از زندان آزاد شد. در پیامی که امام خمینی به مناسبت آزادی وی صادر کرد این چنین آمده است:

هیچ از دستگاه جبار جنایتکار تعجب نیست که مثل جناب عالی شخصیت بزرگوار خدمتگزار به اسلام و ملت را سال­‌ها از آزادی – ابتدایی­‌ترین حقوق بشر – محروم و با شکنجه‌­های قرون وسطایی با او و سایر علمای مذهب و رجال آزادی‌خواه رفتار کند.»

پس از پیروزی انقلاب اسلامی، منتظری ریاست خبرگان قانون اساسی را به عهده گرفت و در تدوین قانون اساسی جمهوری اسلامی نقش مهمی ایفا کرد. وی از عوامل کلیدی گنجاندن اصل ولایت­ فقیه در قانون اساسی به شمار می رود.

منتظری؛ وصی تام­‌الاختیار امام

منتظری از مبارزان برجسته دوران مبارزات ضد رژیم شاه بود. وی از شاگردان خاص امام محسوب می­‌گردید. منتظری در دوران زندگی متحمل شکنجه‌­ها و تبعیدهای فراوانی شد و در میان مبارزان از جایگاه والایی برخوردار گردید؛ اما عصر طلایی زندگی منتظری با پیروزی انقلاب اسلامی آغاز می­‌شود. ایشان بر مسند رئیس مجلس خبرگان تدوین قانون اساسی تکیه می­‌زند. آیت­ الله منتظری با فوت آیت ­الله طالقانی و حکم امام خمینی، به عنوان امام جمعه تهران برگزیده می­‌شود و سال­‌ها نیز ریاست هیئت امنای دانشگاه امام صادق علیه السلام را بر عهده می­‌گیرد.

امام خمینی در شهریور ۱۳۵۸ ­- هنگامی که او را به عنوان امام جمعه تهران منصوب می­‌کنند – چنین می‌نویسند:

من شما را که مجاهدی بزرگوار و فقیهی عالی‌قدر می­‌دانم، برای دژ محکمی که آن فقید سعید [طالقانی] پاسدار آن بود، انتخاب و منصوب نمودم.»

امام در وصیت نامه مورخ ۲۹ دی ماه ۵۸  وی را به عنوان وصی خودشان در همه امور تعیین کردند:

وصی خود قرار دادم اخوی مکرم و جناب حجت­ الاسلام و المسلمین آقای منتظری را راجع به جمیع امور، خصوصا مربوط به وجوه شرعیه که در نزد خودم و آقای پسندیده یا جای دیگر است.»

موافق نبودن امام(ره) با قائم مقامی منتظری!

در سال ۱۳۶۲ مجلس خبرگان، به رغم موافق نبودن امام، منتظری را به عنوان قائم­ مقام رهبری معرفی کرد. وی بعد از قائم­ مقامی بخش زیادی از اختیارات حکومت و اداره کشور را به دست می­‌گیرد:

-عزل و نصب قضات سراسر کشور،

-ارجاع بسیاری از احتیاطات فقهی از سوی امام خمینی،

-بسیاری از عزل و نصب­های نمایندگان رهبری در نهادهای انقلابی و وزارتخانه ها و …

نظریه‌پرداز ولایت فقیه» در آزمون ولایت»

 سید هادی هاشمی داماد آیت­ الله منتظری مسئول بیت و دفتر وی نیز بود. یکی از موثرترین افراد در بیت آیت الله منتظری، سید مهدی هاشمی، برادر سید ­هادی هاشمی بود که از طریق وی در بیت آیت ­الله نفوذ داشت.  او جزء مؤسسین سپاه به شمار می­‌رفت. شواهد نشان از این امر داشت که قبل از انقلاب، آیت‌ ­الله شمس‌آبادی از ون سرشناس اصفهان به همراه تنی چند از مردم این شهر به دست باند مهدی هاشمی به قتل رسیده­‌اند. و همچنین مدارکی دال بر همکاری مهدی هاشمی با ساواک به دست آمد که تمامی اینها ضرورت رسیدگی هر چه سریع‌تر به اعمال وی را نشان می­‌داد. اما منتظری از آنجایی که اعتماد صد­در­صد به مهدی هاشمی داشت، از دستگیری وی ممانعت به عمل می­‌آورد و او را زیر چتر حمایت خود قرار داد.

امام از منتظری می­‌خواهد تا به حمایت از مهدی هاشمی و منافقین پایان دهد و در نامه خود به ایشان به صراحت در خصوص باند مهدی هاشمی و منافقین به وی هشدار می­‌دهند:

پس از اهدای سلام و تحیت، علاقه این­جانب به جنابعالی بر خود شما روشن‌تر از دیگران است… لهذا این حیثیت مقدس باید از هر جنبه محفوظ و مصون باشد. حفظ این حیثیت به جهات عدیده بر شما و همه ما واجب و احتمال خدشه­‌دار شدن آن نیز منجز است. با این مقدمه باید عرض کنم این حیثیت واجب المراعاه به احتمال قوی، بلکه ظن نزدیک به قطع، در معرض خطر است. این خطر بسیار مهم از ناحیه انتساب آقای سید مهدی هاشمی است به شما. من نمی­‌خواهم بگویم که ایشان حقیقتا مرتکب چیزهایی شدند؛ بلکه می­‌خواهم عرض کنم ایشان متهم به جنایات بسیار، از قبیل قتل، مباشرت یا تسبیبا و امثال آن می­‌باشند …»

اما منتظری هیچ توجهی به سخنان امام و استاد خود نکرد و بر حمایت بی حد و حصرش از مهدی هاشمی افزود. وی معتقد بود: سید مهدی آدم درستی است و او را فردی سودمند و مفید می­‌شناسم.»

یادتان هست در ملاقات آخر خود با امام، شما نیم ساعت حرف زدید و امام سکوت کردند، وقتی بلند شدید بروید امام فرمودند: بیشتر حرف­‌های شما درست نبود، خدا ان­شاءالله مرا ببخشاید و مرگم را برساند.»

امام در پیام دیگری بازهم به وی تذکراتی را گوشزد کردند: باید بدانید که تبهکاران و جنایت پیشگان بیش از هر کس چشم طمع به شما دوخته­‌اند و با اشخاص منحرف نفوذی در بیوت شما به چهره‌­های صددرصد اسلامی و انقلابی ممکن است خدای نکرده، فاجعه به بار آورند… در امور مهمه با کارشناسان م کنید و جانب احتیاط را مراعات نمایید.»

ولی این تذکر نیز مانند تذکرهای قبلی، منتظری را متقاعد نکرد تا از دستورات ولایت­ فقیه – که خود یکی از نظریه­‌پردازان مکتب آن بود – پیروی کند. امام باز هم مدارا کرد، چون از یک سو می­‌دانست کنار گذاشتن فردی چون منتظری چه آسیب­‌هایی را برای انقلاب دارد و از سوی دیگر، بنای بر جذب حداکثری داشت. اما هر چه گذشت نفوذ منافقین و باند مهدی هاشمی بیشتر و بیشتر شد.

رنج‌نامه تاریخی سیداحمد خمینی خطاب به منتظری

سید احمد خمینی در رنج‌­نامه تاریخی خود خطاب به منتظری می­نویسد:

حضرت آیت ­الله! نامه­‌های اخیر ­شما در دفاع از منافقین خیال می­‌کنید کار خودتان بوده است؟ بعدا سخنان آقای مهدی هاشمی را می­‌آورم که چگونه این طیف در طول چند سال کار روی شما، موضع شما را به طرف دفاع از منافقین سوق دادند و جنابعالی را به سقوط کامل پیش حزب ­الله کشیدند. یادتان هست در ملاقات آخر خود با امام، شما نیم ساعت حرف زدید و امام سکوت کردند، وقتی بلند شدید بروید امام فرمودند: بیشتر حرف­‌های شما درست نبود، خدا ان­شاءالله مرا ببخشاید و مرگم را برساند.» امام تنها همین دو جمله را فرمودند آیا از خود پرسیده‌­اید که چه کردید که امام مرگ خود را از خدا خواسته است و آن را به اطلاع شما رسانده است؟ »

ماجرای قائم مقامی

مطرح‌­ترین و مهم­ترین سؤال در ارتباط با انتخاب اقای منتظری به عنوان قائم مقام رهبری این است که آیا با امام (ره) در مورد انتخاب ایشان در مجلس خبرگان، م شده بود یا خیر؟

جواب مسلما منفی است چرا که اولا امام خمینی (ره) به وضوح در نامه ۱۳۶۸/۰۱/۰۶به آقای منتظری تصریح کرده است که با توجه به ساده‌لوحی و القاپذیری و نداشتن ظرفیت­‌های لازم جهت رهبری، از ابتدا با انتخاب وی مخالف بوده است؛ بنابراین در صورت م مجلس خبرگان با امام، ایشان مخالفت خود را ابراز می­‌کرد که کرد.

 آیت­ الله محمدی گیلانی در تاریخ ۱۳۷۹/۰۹/۰۶ به مناسبت شهادت حضرت امام کاظم (ع) در منزل آقای علی رازینی در بیان ابراز مخالفت امام گفت:

یک روز قبل از مطرح شدن قائم مقامی آقای منتظری در مجلس خبرگان من ضمن تماس با دفتر امام (ره) کتبا از ایشان درخواست ملاقات کردم. امام، گله‌­های سوزانی از آقای منتظری را آغاز کرد که کجا چه کرده و کجا چه! و اضافه فرمود: احمد هم از او دفاع می­کند؟

عرض کردم: بفرمایید که فردا ایشان به عنوان قائم­ مقام رهبری مطرح نشود. امام قدری فکر کرد و فرمود: احمد نیست، می­‌شود شما زحمت بکشید و به آقای هاشمی بگویید بعداز ظهر من ایشان را ببینم؟ رفتم خدمت آقای هاشمی و گفتم صبح، خدمت امام رسیدم. کاری داشتم. فرمودند به آقای هاشمی بگویید که من ایشان را ببینم. فردای آن روز، آقای هاشمی موضوع قائم­ مقامی آقای منتظری را در مجلس خبرگان مطرح کرد. آقای محمدی گیلانی اضافه کرد که: پس از این ماجرا، روزی آقای هاشمی در حضور جمعی گفت: من بعداز ظهر رفتم خدمت امام، امام فرمودند: موضوع قائم­ مقامی آقای منتظری را فردا مطرح نکن گفتم: چرا؟ ما در اجلاسیه قبل، به آقایان گفته‌­ایم که ایشان را به عنوان قائم ­مقام، مطرح کنیم. فرمود: نه یکی از دوستان آمده و چنین گفته… گفتم: ما اعلام کرده‌­ایم. نمی­‌شود…»

تأمل در آنچه از آقای محمدی گیلانی نقل کردیم، نشان می­‌دهد که امام در مورد طرح قائم­ مقامی آقای منتظری در مجلس خبرگان، در مقابل کاری انجام شده قرار گرفته بود… بی­‌تردید اگر [اعضای مجلس] خبرگان نظر امام را می­‌دانستند، آقای منتظری را به عنوان جانشین او تعیین نمی­‌کردند.

شروع علنی اختلافات با امام

پیام تیرماه ۱۳۶۲ امام خمینی (ره) به مجلس خبرگان و حساسیت ایشان به بیت آقای منتظری را می­‌توان شروع علنی ماجرا دانست. امام (ره) در بخشی از پیامشان این چنین آورده‌­اند:

… باید بدانید که تبهکاران و جنایت پیشگان بیش از هر کس چشم طمع به شما دوخته‌­اند و با اشخاص منحرف و نفوذی در بیوت شما با چهره­‌های صددرصد اسلامی و انقلابی ممکن است خدای نخواسته فاجعه به بار آوردند و با یک عمل انحرافی، نظام را به انحراف بکشانند و با دست شما به اسلام و جمهوری اسلامی سیلی زنند. الله، الله در انتخاب اصحاب خود …»

باکمال تأسف باید گفت بدترین واقعه تلخ از تاریخی آغاز شد که آقای منتظری نه تنها خواسته امام برای تصفیه عناصر ناسالم و منحرف بیتش را اجابت نکرد بلکه تحت تأثیر ترفندهای پیچیده واسطه‌­های نفوذی در دفتر خود که فعال ما یشاء» بودند، از باند قدرت­‌طلب منحرف حمایت کرد.

 

ادامه دارد…

منبع: کتاب بازگشت از نیمه راه –علی الفت پور

 

 


امروز هیچ تأسفی نمی‌خوریم که آنان در کنار ما نیستند چرا که از اول هم نبوده‌اند. انقلاب به هیچ گروهی بدهکاری ندارد و ما هنوز هم چوب اعتمادهای فراوان خود را به گروه‌ها و لیبرال‌ها می‌خوریم.

بازخوانی منشور ت

سوم اسفند ماه هر سال، یادآور صدور پیام تاریخی و مهم امام خمینی(ره) خطاب به علما و ون سراسر کشور است که بعدها به عنوان منشور ت و مانیفست حرکت حوزه و ت در انقلاب اسلامی معروف شد. هم اکنون از زمان صدور این پیام که در واپسین ماه‌های زندگانی پر برکت امام(ره) صادر شد قریب به سه دهه می‌گذرد؛

گرچه گذشت زمان گاهی می‌تواند بسیاری از حوادث و یا دیدگاه‌ها را کهنه و کم اثر سازد و آنها را به تدریج از درجه اعتبار و توجهی که در زمان وقوع خود داشته‌اند، ساقط نماید، اما مسلما رویدادها و نظراتی نیز یافت می‌شوند که نه تنها چنین تاثری از گذشت زمان نمی‌پذیرند بلکه گذشت ایام حتی می‌تواند نقش و جایگاه واقعی آن وقایع را هویدا سازد و جایگاه و اهمیت آنها را در محک تجربه نسل‌ها و دوره‌های بعد تثبیت‌تر و روشن‌تر نماید.

همچنانکه پیام‌های آسمانی و حقایق الهی که از طریق وحی در اختیار انسانها قرار می‌گیرند، با سپری شدن ایام و پس از سده‌های طولانی، هیچگاه کهنه نمی‌شوند و بلکه به مرور مخاطبان بیشتری می‌یابند، پیام فرهیختگان و فرزانگان برجسته بشری نیز غالبا این گونه‌اند و دیدگاه‌ها و تعالیم آنان نیز کم و بیش از غبار کهنگی مصون  می‌مانند. از جمله این فرزانگان در عصر ما امام خمینی (ره) است که پایه گذار تحولی عمیق و گسترده در جان و جهان عصر حاضر بود.

تعیین استراتژی نظام جمهوری اسلامی ایران

پیام امام در منشور ت در حقیقت برای تعیین استراتژی نظام جمهوری اسلامی ایران و تبیین رسالت حوزه‌های علمیه برای تداوم مسیر طولانی انقلاب در دوره‌های مختلف بود که به موضوعات مهمی پرداخته است. از جمله این موضوعات، هشدار نسبت به نفوذ عناصری در بدنه انقلاب است که هیچ اعتقادی به اصل انقلاب و آرمان‌ها و ارزش‌های آن ندارند. از دیدگاه امام از آنجا که این عناصر و جریان‌ها و گروه‌ها هیچ تعلق خاطری به نظام و انقلاب نداشته و ندارند، نباید از خروج آنان از قطار انقلاب متأسف بود چرا که ایشان هیچ گاه در جمع مسافران واقعی این قطار نبوده‌اند.  

نکته قابل تامل این که این روزها عده‌ای با ابراز تاسف از پیاده شدن برخی جریانات، گروه‌ها و یا اشخاص خاص از قطار انقلاب، این اتفاق را برخلاف مصالح و اصول انقلاب اسلامی دانسته و از دعوت ایشان برای بازگشت به قطار انقلاب سخن می‌گویند. رئیس‌ جمهور در مراسم پایانی راهپیمایی پرشکوه ۲۲ بهمن امسال گفت:

انقلاب ما وقتی پیروز شد که همه با هم بودیم. در قطار انقلاب، مسافران فراوانی بودند، به طور طبیعی بعضی خودشان خواستند از قطار انقلاب پیاده شوند، برخی را هم از قطار انقلاب پیاده کردیم که می‌توانستیم پیاده نکنیم و امروز باید همه را دوباره به سوار شدن قطار موفقیت و پیروزی انقلاب دعوت کنیم.(۱)

بر اساس این دیدگاه، پیروزی انقلاب اسلامی مرهون حضور تمام گروه‌ها و جریانات با هر عقیده و رویکردی می‌باشد و از این رو باید تمام کسانی را که به دلیل اختلاف عقیده با اصول و آرمان‌های انقلاب اسلامی حاضر به همراهی با حرکت انقلابی ملت ایران نشده‌اند را با هر قیمتی که شده بپذیریم و زمینه بازگشت آنان را فراهم نماییم! این در حالی است که این دیدگاه به صراحت در مقابل استراتژی نظام جمهوری اسلامی ایران قرار دارد که حضرت امام (ره) در تبیین این استراتژی در منشور ت و پیام تاریخی ایشان به ون سراسر کشور به آن اشاره فرمودند. بنیانگذار جمهوری اسلامی در این پیام تاریخی با اشاره به این موضوع، نه تنها از عدم همراهی برخی جریانات خاص با انقلاب تاسف نمی‌خورند بلکه آن را در راستای مصالح و منافع انقلاب نیز می‌دانند:

من امروز بعد از ده سال از پیروزی انقلاب اسلامی همچون گذشته اعتراف می‌کنم که بعض تصمیمات اول انقلاب در سپردن پست‌ها و امور مهمه کشور به گروهی که عقیده خالص و واقعی به اسلام ناب محمدی نداشته‌اند، اشتباهی بوده است که تلخی آثار آن، به راحتی از میان نمی‌رود؛ گرچه در آن موقع هم من شخصاً مایل به روی کار آمدن آنان نبودم ولی با صلاحدید و تأیید دوستان قبول نمودم و الان هم سخت معتقدم که آنان به چیزی کمتر از انحراف انقلاب از تمامی اصولش و هر حرکت به سوی آمریکای جهان‌خوار قناعت نمی‌کنند، در حالی که در کارهای دیگر نیز جز حرف و ادعا هنری ندارند. امروز هیچ تأسفی نمی‌خوریم که آنان در کنار ما نیستند چرا که از اول هم نبوده‌اند. انقلاب به هیچ گروهی بدهکاری ندارد و ما هنوز هم چوب اعتمادهای فراوان خود را به گروه‌ها و لیبرال‌ها می‌خوریم.(۲)

اشاره امام خمینی(ره) در این فراز از منشور ت به دولت موقت بازرگان و گروهک نهضت آزادی است که در ابتدای پیروزی نهضت، پست‌های کلیدی را در اختیار داشتند اما به دلیل عدم اعتقاد واقعی به اصول انقلاب، تلاش می‌کردند قطار انقلاب را از مسیر واقعی خود منحرف سازند. بررسی عملکرد دولت موقت مهندس بازرگان که از ۱۵ بهمن ۵۷ تا ۱۴ آبان ۵۸ روی کار آمد نشان می‌دهد که او و طیف طرفدارانش نه تنها همراهی مناسبی با انقلاب اسلامی نداشتند بلکه مدام به عنوان مانعی بر سر راه نهضت اسلامی و حرکت انقلابی مردم ایران نیز قرار می‌گرفتند. چند ماه قبل از پیروزی انقلاب در مهر ۵۷، مهندس بازرگان در دیداری که در پاریس با امام داشت از ایشان پرسید:

آقا! ایران سه رکن دارد: شاه، ارتش و آمریکا. شما می‌گویید شاه برود، اولا کجا برود؟ شاه رفتنی نیست، به فرض برود، با آمریکا و ارتش چه می‌کنید؟ فکر دو رکن دیگر را کرده‌اید؟»(۳) او حتی پس از دریافت حکم نخست وزیری‌اش در اولین سخنرانی خود در دانشگاه تهران، به گونه‌ای سخن گفت که حاکی از عدم درک صحیح وی نسبت به ماهیت انقلاب اسلامی داشت؛ او خود را به ماشین ضعیفی تشبیه کرد که توان حرکت در جاده‌های پر پیچ و خم و ناهموار را ندارد!(۴)

انقلابی نبودن بازرگان و طرفداران وی و عدم تمایل ایشان برای تغییر ماهیت رژیم شاهنشاهی تا حدی بود که حتی در بعد از ظهر ۲۲ بهمن ۵۷ که آخرین مبارزات مردم علیه حکومت شاهنشاهی در حال انجام و به ثمر رسیدن بود، بازرگان هنوز به دنبال راهی برای مصالحه و سازش با حکومت ستم‌شاهی و ختم غائله از طریق مسالمت آمیز بود! و لذا بعدها بازرگان ضمن ابراز تأسف از عدم ملاقات بختیار با امام خمینی (ره) در روزهای انقلاب، غصه می‌خورد که چرا زمینه ملاقات بختیار با امام فراهم نشد و چرا امام وی را تایید نکرد که نخست‌وزیر بماند و بقیه اقدامات را انجام دهد، تا به اصطلاح از اتلاف نیروها، خونریزی‌ها و از بسیاری خرابی‌ها جلوگیری شود!(۵) به همین دلیل مشاهده می‌‌شودکه پس از اشغال لانه جاسوسی سفارت آمریکا توسط دانشجویان پیرو خط امام، بازرگان و اعضای دولت وی که موافق این حرکت انقلابی در مواجهه با توطئه استکبار در ایران نبودند، به طور دسته جمعی استعفا نمودند و امام خمینی(ره) هم با پذیرش استعفای آنان، اداره امور کشور را تا زمان برگزاری انتخابات به شورای انقلاب سپردند.

مخالفت بازرگان با تسخیر لانه جاسوسی در حالی بود که امام با صراحت از این حرکت استقبال نمودند و آن را انقلاب دوم مردم ایران خواندند. امام در منشور ت با اشاره به این حرکت انقلابی می‌فرماید: ما شعار مرگ بر امریکا را در عمل جوانان پرشور و قهرمان و مسلمان در تسخیر لانۀ فساد و جاسوسی امریکا تماشا کرده‌ایم»(۶)

مخاطب دیگر امام در این بخش از منشور ت، علاوه بر بازرگان گروه نهضت آزادی بود که همواره به دلیل مخالفتها و کارشکنی‌های فراوان به عنوان سدی در برابر انقلاب قرار می‌گرفتند. آنان مخالفت‌های خود با اصول انقلاب اسلامی را به حدی رساندند که حضرت امام در پاسخ به استعلام وزیر کشور وقت از ایشان در خصوص ادامه فعالیت نهضت مزبور، صلاحیت فعالیت نهضت آزادی را در نظام سلب و خطر آنان را از منافقین هم بیشتر توصیف نمودند:

به حسب این پرونده‌های قطور و نیز ملاقات‌های مکرر اعضای نهضت چه در منازل خودشان و چه در سفارت آمریکا و به حسب آنچه من مشاهده کردم از انحرافات آن‌ها که اگر خدای متعال عنایت نفرموده بود و مدتی در حکومت موقت باقی مانده بودند، ملت‌های مظلوم به ویژه ملت عزیز ما اکنون در زیر چنگال آمریکا و مستشاران او دست و پا می‌زدند و اسلام عزیز چنان سیلی از این ستمکاران می‌خورد که قرن‌‌ها سربلند نمی‌کرد و به حسب امور بسیار دیگر، نهضت به اصطلاح آزادی صلاحیت برای هیچ امری از امور دولتی یا قانون‌گذاری یا قضایی را ندارند و ضرر آن‌ها به اعتبار آن ‌که متظاهر به اسلام هستند و با این حربه جوانان عزیز ما را منحرف خواهند کرد و نیز با دخالت بی‌مورد در تفسیر قرآن کریم و احادیث شریفه و تأویل‌های جاهلانه موجب فساد عظیم ممکن است بشوند، از ضرر گروهک‌های دیگر حتی منافقین ـ این فرزندان عزیز مهندس بازرگان ـ بیشتر و بالاتر است. (۷)

در این پیام، امام(ره) به دلیل عدم همراهی جریان نهضت آزادی و طیف لیبرال مسلکان در آن دوره با حرکت انقلابی ملت ایران، سپردن پست‌ها و امور مهمّه کشور به این گروه را که عقیده واقعی به اسلامناب محمدی نداشته‌اند، اشتباهی تلخ خواند و حتی نسبت به آینده انقلاب در برابر چنین تفکراتی هشدار داده و فرمود: سخت معتقدم که آنان به چیزی کمتر از انحراف انقلاب از تمامی اصولش و هر حرکت به سوی آمریکای جهان‌خوار قناعت نمی‌کنند».(۸)

از این رو پیاده شدن چنین جریاناتی از قطار انقلاب را چه در گذشته و چه در حال همواره باید به نفع انقلاب و نظام جمهوری اسلامی ایران ارزیابی نمود؛ از کسانی که با اساس انقلاب و اصول و آرمانهای آن مشکل دارند، چگونه می‌توان انتظار داشت با انقلاب همراه باشند و برای انحراف آن تلاش نکنند؟ و لذا بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران فرمود:

 

آغوش کشور و انقلاب همیشه براى پذیرفتن همۀ کسانى که قصد خدمت و آهنگ مراجعت داشته و دارند گشوده است ولى نه به قیمت طلبکارى آنان از همۀ اصول، که چرا مرگ بر امریکا گفتید! چرا جنگ کردید! چرا نسبت به منافقین و ضدانقلابیون حکم خدا را جارى مى‏کنید؟ چرا شعار نه شرقى و نه غربى داده‏اید؟ چرا لانۀ جاسوسى را اشغال کرده‏ایم و صدها چراى دیگر.(۹)

نگارنده: محمد ملک‌زاده

 

 


پی‌نوشت‌ها:

  1. سخنان رئیس جمهور در پایان راهپیمایی ۲۲ بهمن ۱۳۹۶٫
  2. پیام تاریخی حضرت امام خمینی(ره) در قالب منشور ت در تاریخ ۳ اسفند ۱۳۶۷٫
  3. رک؛ مهدی بازرگان، شورای انقلاب و دولت موقت (سیمای دولت موقت از ولادت تا رحلت)‏، نهضت آزادی، تهران، ۱۳۶۲؛ و سعید برزین، زندگینامه‌ی ی مهدی بازرگان، نشر مرکز، تهران،چاپ اول، ۱۳۷۴٫
  4. همان.
  5. همان.
  6. پیام تاریخی حضرت امام خمینی(ره) در قالب منشور ت در تاریخ ۳ اسفند ۱۳۶۷٫
  7. نامه امام خمینی(ره) به وزیر کشور وقت در خصوص ممنوعیت فعالیت نهضت آزادی، ۳۰ بهمن ۱۳۶۶٫
  8. همان.
  9. همان.

نگاهی گذرا به حوزه علمیه اصفهان|بخش اول

 

اشاره:

اصفهان در طول تاریخ پس از اسلام دو دوره­‌ی درخشانِ فرهنگی و مذهبی داشته است:

اول از قرن چهارم تا قرن ششم که بیشتر مردم این شهر سنی بودند. در این دوره اصفهان مرکز علوم و معارف اسلامی بود و طلاب علوم دینی از شهرهای مختلف به این شهر مسافرت می‌کردند. در این دوره، علمای اصفهان در میان فقها به طبقة اصبهانیین» معروف بودند.

دوره دیگر از قرن یازده تا چهارده هجری است که اکثر مردم این شهر شیعه هستند. در این دوره نیز اصفهان به مرکز جریان­‌های مختلف فکری و فرهنگی شیعه تبدیل شد و به طور خاص حوزه علمی شیعی در این دوره در اصفهان شکل گرفت.

شکل‌گیری حوزه علمیه اصفهان

می‌توان تاریخ حوزه علمیه شیعه در اصفهان را به چهار دوره تقسیم نمود:

۱. دوره صفویه تا حمله افغان­‌ها؛

۲. پس از حمله افغان­‌ها تا به قدرت رسیدن قاجاریه؛

۳. از ابتدای قاجار تا اواخر آن؛

۴. از اواخر قاجار تا دوره معاصر.

دوره صفویه

در دوره صفویه فشار حکومت عثمانی بر شیعیان و به طور خاص عالمان شیعه جبل عامل سبب شد که برخی از علمای آن دیار به ایران مهاجرت کنند. شاه طهماسب اول نیز نقش مهمی در استقبال از این عالمان داشت. از جمله این افراد می‌­توان به على بن هلال منشار کرکی عاملی (۹۸۴) و حسین بن عبدالصمد حارثی (۹۸۴) شاگرد شهید ثانی و پدر شیخ بهایی اشاره کرد. فرد اول در اصفهان به مقام شیخ الاسلامی منصوب شد و دومی نیز سه سال در اصفهان به تدریس اشتغال داشت.

پس از شاه طهماسب اول، توجه کمتری به حوزه علمیه شیعه شد و حتی در دوره شاه اسماعیل دوم به دلیل تمایل وی به اهل سنت، عالمان شیعی در انزوا قرار گرفتند و حتی شاه در صدد قتل آنها بر آمد.

با استقرار سلطنت شاه عباس اول و اقدامات او عالمان شیعی نفوذ بیشتری پیدا کردند و حتی می­‌توان ادعا کرد که حوزه علمیه اصفهان در این دوره تأسیس شد.

با استقرار سلطنت شاه عباس اول و اقدامات او عالمان شیعی نفوذ بیشتری پیدا کردند و حتی می­‌توان ادعا کرد که حوزه علمیه اصفهان در این دوره تأسیس شد.

یکی از عالمان بزرگی که حتی از او به عنوان پدر حوزه علمیه اصفهان یاد می­‌شود، ملاعبدالله شوشتری است. وی که در نجف، نزد احمد بن محمد اردبیلی معروف به مقدس اردبیلی تحصیل کرده بود، حدود سال ۱۰۰۶ قمری از کربلا به اصفهان آمد و سپس به مشهد رفت و در آنجا ساکن شد؛ اما بنا به درخواست شاه عباس اول به اصفهان بازگشت. شاه در اصفهان برای او مدرسه‌­ای ساخت و تدریس در آن را به او سپرد.

وی در آن مدرسه به تدریس فقه و اصول و حدیث و رجال پرداخت و نقش مهمی در گسترش حوزه علمیه اصفهان داشت. به گفته محمد تقی مجلسی، تعداد محصلان علوم دینی در زمان ورود شوشتری به اصفهان پنجاه نفر و در زمان وفاتش(۱۰۲۱) نزدیک به هزار نفر بوده است. از شاگردان وی می‌­توان به ملا محمد تقی مجلسی (۱۰۷۰)، میرمصطفی تفرشی (صاحب نقد الرجال) و میرزا رفیع الدین محمد بن حیدر نائینی (صاحب شرح اصول کافی) اشاره کرد.

از دیگر اشخاص تأثیرگذار در شکل‌گیری حوزه اصفهان می‌­توان به بهاءالدین عاملی معروف به شیخ بهایی (۱۰۳۰) اشاره کرد. وی شاگردان بسیاری را تربیت کرد که از آن جمله می­‌توان به محمد تقی مجلسی، صدر الدین شیرازی (۱۰۵۰)، ملامحسن فیض کاشانی (۱۰۹۱)، سید ماجد بحرانی (۱۰۲۸)، سید حسین مجتهد کرکی (۹۴۰)، جواد بن سعد بغدادی، ملاحسنعلی شوشتری (۱۰۷۵)، ملاصالح مازندرانی (۱۰۸۶) و رفیع الدین محمد نائینی(۱۰۸۰) اشاره کرد.

از دیگر دانشمندانی که در این دوره در حوزه اصفهان به تحصیل و تدریس اشتغال داشتند، می­‌توان به لطف الله بن عبدالکریم میسی( ۱۰۳۲)، زین الدین بن محمد بن حسن جبعی، نواده شهید ثانی (۱۰۶۳)، میرداماد( ۱۰۴۰)، میرفندرسکی(۱۰۵۰)، ملارجبعلی تبریزی (۱۰۸۰)، آقاحسین خوانساری (۱۰۹۹) و پسرش آقاجمال خوانساری (۱۱۲۵)، علامه محمد باقر مجلسی (۱۱۱۰) و میر محمد اسماعیل حسینی خاتون آبادی (۱۱۱۶) اشاره کرد.

در این دوره حوزه علمیه اصفهان مهمترین حوزه علمی شیعیان شد و علمای بزرگ در بلاد مختلف بر آمده از این حوزه بودند. عالمانی هم که خود در این شهر تحصیل نکرده بودند، نظر علمای اصفهان را در موارد خاص جویا می­‌شدند؛ برای مثال محمد امین استر آبادی مؤسس مکتب اخباری کتاب فوائد المدنیه خود را برای اظهار نظر به اصفهان فرستاد. او همچنین پیش از مهاجرت به مکه معظمه و ابداع شیوه اخباری­گری به اصفهان آمده و با میرفندرسکی مباحثه­ای داشته است.

حمله افغان‌­ها تا ظهور قاجاریه

با حمله افغان‌­ها به اصفهان و ناامن شدن این شهر حوزه اصفهان نیز رونق پیشین خود را از دست داد و بسیاری از علما یا در جریان محاصره شهر به دلائل مختلف به مرگ طبیعی فوت نمودند یا توسط سربازان افغان به شهادت رسیدند. جمعی نیز که جان سالم به در بردند، مجبور به مهاجرت به شهرهای دیگر شدند.

خاندان میر سید احمد عاملی، از حکمای بزرگ که سبط و شاگرد میرداماد بود، خاندان مولا محمد اکمل اصفهانی -پدر وحید بهبهانی -، خاندان میر ابوالمعالی طباطبایی، جد صاحب ریاض المسائل، سلسله جلیل طباطبایی بروجرد، اعقاب میر سید محمد جد علامه بحر العلوم، شیخ محمد علی حزین از اعقاب شیخ زاهد گیلانی، خاندان ملا نعیما طالقانی، حکیم محقق و دانشمند جامع کم نظیر و ده ها خاندان علمی دیگر از این دسته علما هستند.

این بزرگان، با فتنه غیرمنتظره­‌ای روبرو شدند که در نتیجه آن آشیانه علمی آنان به هم خورد. از آن همه فقیه و فیلسوف و دانشمند که در اصفهان ست داشتند، عده کمی باقی ماندند که آنان نیز در گوشه انزوا و غربت به سر می‌بردند.

اگر چه دولت افشاریه توانست آرامش را به اصفهان باز گرداند، اما در دوران نادر شاه هم ایران صحنه جنگ‌­های داخلی و خارجی بسیاری بود. سرانجام در دوران کریم خان زند آرامش و امنیت نسبی در اصفهان پدیدار شد و باقی­مانده دانشمندان اصفهان، توانستند به کارهای علمی و تدریس و تألیف بپردازند.

از جمله عالمان این دوره می‌توان به شاگرد محمد باقر مجلسی محمد باقر بن حسن خلیفه سلطانی (زنده در ۱۱۴۸)، محمد تقی بن محمد کاظم الماسی شمس آبادی (۱۱۵۹)، دیگر شاگرد مجلسی، ملا اسماعیل بن محمد حسین خواجویی (۱۱۷۳)، سید قطب الدین نیریزی(۱۱۷۳)، آقامحمد بیدآّبادی(۱۱۹۸)، آقا باقر هزار جریبی (۱۲۰۵)، میرزا محمد على مظفر اصفهانی (۱۱۹۸)، ملامحمدمهدی نراقی (۱۲۰۹)، ابوالقاسم خاتون آبادی اصفهانی (۱۲۰۳) و ملامحراب گیلانی  (۱۲۱۷) اشاره کرد.

ظهور قاجار تا اواخر دوران قاجار

از دوران قاجار به بعد حوزه علمیه اصفهان به همت عالمانی چون ملا علی نوری (۱۲۴۶)، حاجی کرباسی (۱۲۶۱)، سید حجة الاسلام (۱۲۶۰) شیخ محمد تقی نجفی صاحب حاشیه ( ۱۲۴۸)، شیخ محمد علی نجفی هزارجریبی (۱۲۴۵)، سید صدرالدین عاملی(۱۲۶۴)، میر سید حسن مدرس(۱۲۷۳)، ملاحسینعلی تویسرکانی(۱۲۸۶) و میرسیدمحمد شهشهانی (۱۲۸۷) رونقی دوباره یافت.

آقامحمد باقر اصفهانی در اثر حمله افغان­‌ها ناچار به مهاجرت به بهبهان و سپس کربلا شد و شاگردان برجسته‌ای را تربیت نمود که برخی از اعاظم آنها به ایران و از جمله اصفهان بازگشتند و به ترویج و تبیین مبانی اصول فقه و تحکیم فقه اجتهادی همت گماردند.

اگر ویژگی حوزه اصفهان را در دوره صفویه بتوان تأسیس علوم عقلیه و به ویژه حکمت و نیز ابتکار و قوام علوم نقلی به ویژه فقه اجتهادی دانست، ویژگی این حوزه در عصر قاجار را می‌توان شرح و تبیین و توسعه علوم و معارف دانست. در این دوران دانش اصول فقه به سبک کاملا جدیدی به همت دانشمندان اصفهان مانند آقامحمد باقر پسر ملا محمد اکمل اصفهانی و شاگردان وی مانند سید علی صاحب ریاض، ملامحمد مهدی نراقی و سایر شاگردان بی واسطه یا با واسطه وی مانند حاجی کرباسی، سید شفتی، شیخ محمد تقی نجفی مسجدشاهی (صاحب حاشیه)، سید صدر عاملی، شیخ محمد حسین نجفی صاحب فصول و شیخ محمد علی هزارجریبی شکل گرفت.

آقامحمد باقر اصفهانی معروف به استاد الکل، تحصیلات خود را در اصفهان نزد پدر خود و سایر بزرگان اصفهان سپری کرد و در اثر حمله افغان­‌ها ناچار به مهاجرت به بهبهان و سپس کربلا شد و شاگردان برجسته‌ای را تربیت نمود که برخی از اعاظم آنها به ایران و از جمله اصفهان بازگشتند و به ترویج و تبیین مبانی اصول فقه و تحکیم فقه اجتهادی همت گماردند.

حوزه اصفهان در عصر قاجار بزرگترین مرکز تدریس اصول فقه در ایران بود و سه تن از دامادهای شیخ جعفر کبیر کاشف الغطاء، یعنی سید صدرالدین عاملی، شیخ محمد تقی نجفی مسجدشاهی و شیخ محمد علی نجفی هزارجریبی و نیز برجسته‌ترین شاگردان او مانند حاجی کرباسی، سید شفتی و سید محمد مجاهد در این شهر به تدریس و تعلیم مشغول بوده‌اند.

در این دوره جایگاه حوزه اصفهان در فقه اجتهادی و دانش اصول فقه تا بدانجا رسید که به همت رادمردی مانند میر سید حسن مدرس اصفهانی این حوزه در این دوران به استقلال و خودکفایی رسید؛ بلکه طلاب و فضلای سایر حوزه‌ها و حتی عتبات عالیات را نیز به سوی خود کشانید. مسافرت برخی از علمای اصفهان در این دوره به عتبات عالیات نیز بیشتر برای کسب آگاهی از شیوه‌ها و سبک‌های مختلف فکری بوده است؛ برای نمونه فقیه مرجع نامی علامه میر سید محمد هاشم چهارسویی (۱۳۱۸) که در اصفهان از محضر بزرگانی مانند حاجی کرباسی، سید شفتی، سید صدرالدین عاملی و سید حسن مدرس بهره برده و در جوانی به درجه اجتهاد نایل شده بود، هنگامی که به نجف اشرف رفت و در درس شیخ مرتضی انصاری شرکت جست، استادش میر سید حسن مدرس را بر شیخ انصاری ترجیح می­‌داد. همچنین میرزای شیرازی که هم درس و هم مباحثه مجتهد چهارسویی بود و سپس به نجف رفت، هنگامی که از او درباره مقایسه بین حوزه‌های نجف و اصفهان سؤال کردند، این گونه پاسخ داد که اگر سید مدرس به نجف بیاید از محضر او استفاده می‌شود.

هر چند رونق دوباره حوزه اصفهان پس از حمله افاغنه به مدد استادانی بوده است که خود از شاگردان حوزه نجف و کربلا بوده‌‌اند؛ ولی اگر اولا حضور علمی بزرگانی مانند خواجویی و بیدآبادی در این شهر نبود، این حوزه‌ها نیز استمرار نمی‌یافت و ثانیا فقیهان و محدثان نامداری مانند آقا محمد باقر وحید معروف به استاد الکل (۱۲۰۵) و نیز آقا باقر هزارجریبی (۱۲۰۵) که حوزه­های علمی عتبات را اداره می‌­کردند، خود از تربیت یافتگان حوزه اصفهان به شمار می­‌روند.

در بخش علوم عقلی می­‌توان ادعا کرد که حوزه اصفهان از عصر صفوی تا اواسط دوران قاجار مرکزیت داشته است. استادان فلسفه سایر حوزه­‌های علمی مانند سبزوار، تهران، قزوین، زنجان، تبریز، قم و نجف همگی تربیت یافته حوزه اصفهان و شاگردان حوزه درسی نام آورترین فیلسوف شیعی قرن سیزدهم، حکیم متأله ملاعلی نوری و شاگردان او بوده‌­اند.

اواخر قاجار تا دوره معاصر

در دوره اخیر حوزه اصفهان وابستگی بیشتری به حوزه نجف پیدا کرد. در این دوره بیشتر طلاب، سطوح تحصیلی خود را در این شهر فرا می­‌گرفتند و برای تکمیل تحصیلات خود به حوزه نجف مهاجرت می‌کردند. در این دوران هر چند طلاب برای تکمیل تحصیلات عالی خود به نجف یا قم عزیمت می­‌کردند، ولی اصفهان جایگاه پیشینی خود را به ویژه در سطوح حفظ کرد و دروس سطح اصفهان رونق بسزایی داشت.

البته بسیاری از این عالمان پس از تکمیل تحصیلات و کسب درجه اجتهاد به اصفهان باز می­‌گشتند و به تدریس و تصدی دیگر شئون دینی می­‌پرداختند. البته در علوم عقلی، اصفهان همچنان در این دوره نیز اصالت و مرکزیت خود را حفظ کرد.

در این دوره با شکل­‌گیری حوزه علمیه قم و مرکزیت یافتن آن، حوزه اصفهان به جز حوزه نجف از دستاوردهای حوزه علمیه قم نیز بهره­‌مند بوده و استادان برجسته آن درس آموختگان این حوزه نیز بوده‌اند.

 

منبع: جریان‌های فکری حوزه علمیه اصفهان- محمدجعفر رضایی

 


مقدمه:

سخن از جریان‌های فکری حوزه و آثار سازنده یا مخرب آن در فضای اندیشه و عمل ایرانیان، چند صباحی‌ست آغاز شده است. تنفس هریک از فضلا و طلاب در اامات ناشی از جریانات خاص و ارجاع استنادات خود به برخی از متون و نادیده انگاشتن برخی دیگر، گویای جدی بودن حیات و حرکت جریان‌های فکری است.

 

کتابی که بر آنیم تا آن را به مخاطبین محترم ارائه نماییم، گونه‌شناسی جریان‌های فکری حوزه و نسبت آن با اندیشه‌ انقلاب اسلامی نامگذاری شده است؛ دکتر سید محسن طباطبایی‌فر نویسنده کتاب با یاری انتشارات مکث اندیشه، این اثر را منتشر کرده، اثر مذبور توسط رضا مصطفوی ویراستاری و هم اکنون در بازار نشر کتاب موجود است.

این کتاب در برگیرنده یک پیش‌گفتار، چهار بخش اصلی و یک خاتمه است. گردآورنده این متون، در پیشگفتار کلیتی از کتاب را ترسیم می‌کند: این نوشتار در مقام توصیف وضعیت فکری حوزه معاصر قم و درصدد پاسخ به پرسش‌های گذشته که در پیشگفتار کتاب  و انتهای همین متن ذکر شده برآمده است. بر این اساس، در بخش اول، ذیل عنوان چارچوب نظری» به تمهیدات نظری این پژوهش، از قبیل مفاهیم، ادبیات موضوعی و روش تحقیق می‌پردازیم.

در بخش‌های دوم، سوم و چهارم نیز سه جریان اجتهادی، نص‌گرایان و جریان عقل محور را بررسی می‌کنیم. ذیل هر یک از این بخش‌ها، خرده جریان‌های فعال در هر یک از این کلان جریانات را بیان و نسبت آنها با اندیشه انقلاب اسلامی را توضیح می‌دهیم.

بخش یکم: چارچوب نظری

در فصل اول شاهد سنجشی میان جریان‌های مختلف فکری حوزه با اندیشه‌ انقلاب اسلامی هستیم. با سه ملاک گوناگون سه تقسیم از جریان‌های حاضر در سیستم ت ارائه می‌شود:

تقسیم اول، تقسیم بندی ون بر محور مدرنیته است. نگارنده در بیان این تقسیم بندی مقولات دیگر پژوهشگران را نقل می‌کند.

اولین تقسیم برای عبدالوهاب فراتی است که در کتابش با نام ت و تجدد با تاکید بر جریان‌های فکری ـ ی حوزه علمیه قم چنین آورده است:

نسبت جریان‌های فکری حوزه به مدرنیته:

۱- عده‌ای کلیت غرب را به چالش کشیده و در مقابل آن مقاومت می‌کنند. خود این جریان دو گروهند:

الف) ون سنتی که همواره میل به تکرار سنت دارند.

ب) جریان فرهنگستان و عناصر همسو که نسبت به مدرنیته و دنیای جدید اطلاعات نسبی دارند و از سر آگاهی مقابل آن می‌ایستند.

۲- جریان دینی عصری که می‌کوشند با نشان دادن ناکارآمدی مقولات روایی با نگاهی خردورزانه، دین را عصری کنند.

۳- جریان منتقد غرب که در برابر پاره‌ای از جنبه‌های غرب‌گرایی می‌ایستند ولی در تلاشند تفکر دینی را با برخی از ارکان تجدد همسو کنند.

تقسیم دیگر از آقای خسرو پناه است که جریان‌های فکری حوزه نسبت به مدرنیته را اینگونه ترسیم می‌کند:

۱- سنتی حداکثری: اینان معتقدند تفکر سنتی ظرفیت بالایی دارد و می‌توان بدون بهره‌گیری از دستاوردهای مدرنیته، تمدن قدرتمندی ساخت. این نحله به دو دسته عمده تقسیم می‌شوند که عده‌ای نسبت به مسائل سنتی دغدغه مندند و برخی دیگر تاکید بر غیریت سازی با مدرنیته دارند.

۲- سنتی نواندیش که معتقد به تفکیک بین مفهوم غرب و مفهوم مدرن هستند و درصدد انتزاع وجوه مثبت و دفع و پیامدهای منفی مدرنیته هستند. امام خمینی و شاگردان ایشان جزء این دسته هستند و البته در این میان، دسته‌ای می‌گویند اصلا نیازی به دستاوردهای غرب نیست و افراد دیگری مثل شاگردان امام (ره) بین غرب و مدرنیته تمایز قائل می‌شوند.

دکتر سید محمد حسین طباطبایی‌فر در اواسط بحث اشاره‌ای به تقسیم دکتر محمدتقی سبحانی می‌کند که در رساله‌ دکتری‌اش با عنوان جریان‌شناسی اندیشه اجتماعی دینی در ایران معاصر به حوزه ت هم ورودی داشته است. سبحانی سه رویکرد را بیان می‌دارد:

1. رویکرد شریعت‌گرای اسلامی: ونی که با غیرت ورزی بر احکام و آیین‌های دینی، به مقابله و طرد فرهنگ و تمدن غرب پرداخته‌اند.

  1. رویکرد تجدید گرا: نگرش انسان مدارانه، توسعه‌گرایی، علم‌گرایی و تکیه بر خرد ابزاری، تاریخیت و نسبیت در فهم و آینده‌گرایی، محورهای مهم این جریان‌اند.
  2. رویکرد تمدن گرایی اسلامی: این رویکرد از نقد دو رویکرد پیشین سربرآورده است. وی بر این باور است که تنها راه برون رفت از معضل کنونی در جوامع اسلامی، حرکت به سمت نوسازی تمدن اسلامی است.

در ادامه تقسیم بندی آقای خداپرست در مقاله درآمدی بر مواجهه دین و مدرنیته در ایران معاصر» و آقای مقصود فراست خواه در مقاله تفکیک و نو تفکیکیان؛ سنت گرایی یا بنیاد گرایی؟» آورده شده که به بررسی و تحلیل پیرامون این دو نظر پرداخته است.

تقسیم دوم، تقسیم بندی ان بنابر اقوال یا ادبار به امر ت است. با ملاک قرار دادن موضع‌گیری در امر ت» ون به سه دسته تقسیم می‌شوند: ۱٫ علما و ون محتاط و غیر ی. ۲٫ ون مخالف میانه‌رو که صرفاٌ خواستار اجرای کامل مشروطه بودند نه سقوط نظام سلطنتی. ۳٫ ون مخالف تندرو که خواستار سقوط رژیم پهلوی بودند. این تقسیم بندی جامعه تِ قبل از انقلاب را هدف خود قرار داده است.

سومین و آخرین تقسیم بندی، جداسازی ت بر اساس ترابط با جمهوری اسلامی است که به پنج قسم کلی تقسیم می‌شوند: ۱٫ حامیان کامل. ۲٫حامیان نسبی حداکثری ۳٫ حامیان نسبی حداقلی ۴٫ منتقدان یا معترضان ۵٫ جریان برانداز.

نویسنده در بخش دوم طی دو فصل به جریان‌های اجتهادی سنتی و پویا پرداخته است.

اجتهاد سنتی: سه ویژگی عمده این گروه عبارتند از:

الف) توقف بر مصرحات منصوصات

ب)التزام به فهم گذشتگان

ج)تاکید بر فهم سنتی در اجتهاد

اجتهاد پویا: این نحله نیز بر سه امر تأکید دارند:

الف) تقویت عقل‌گرایی در روش اجتهاد

ب)فهم اجتماعی از شریعت

ج) بازنگری و تقویت برخی از وجوه سنت اجتهاد

در بخش سوم نویسنده پنج جریان اصلی نص گرایان را ذکر می کند و سپس هر یک از ویژگی‌های آنان را می‌شمارد.

الف)جریان مکتب تفکیک که به سه مطلب اساسی معتقدند:

  1. نفس انسانی را ذاتا تیره و تاریک می دانند.
  2. تخطئه کلی عقل فلسفی از مصادر معرفت نظری
  3. مخالفت با عقل فلسفی.
ب)جریان تجدد ستیزی(سنت گرایان اسلامی) سه خصوصیت دارند:

۱- رویکردی نقادانه نسبت به مدرنیته

۲- مخالفت با فلسفه

۳- بازگشت تمام عیار به قران و عترت

ج) اسلام برائتی(ولایتی‌ها) که با پنج شاخصه شناسایی می‌شوند:

۱- بازگشت به قران و عترت

۲- تاکید بر اصل امامت به عنوان اساس اسلام

۳- تفسیر ولایی متون یا به عبارت دیگر اینکه هر چیز و هرکس را نسبت به دوری یا نزدیکی با ولایت می‌سنجد و در مقابل آن موضع می‌گیرد

۴- ترویج عقاید امامیه

۵- تلاش در بزرگ نمایی نماد های هویت ساز شیعه.

د) جریان بازگشت به قران به سه مولفه اساسی قائلند:

۱- خود بنیادی قران به گونه‌ای که به هیچ تفسیر و دفاع بیرونی نیازی ندارد

۲- سنت ثقل اصغر را به عنوان یکی از منابعی که دارای ارزش ذاتی‌اند بر می‌شمارند که برخلاف قرآن قطعی الدلاله هستند

۳- فهم قرآن به قرآن

ه) جریان ضد فلسفه که سه خصوصیت، هویت ساز این نحله است:

۱- اصلی‌ترین مولفه این گروه ضدیت با فلسفه است که به آنتی فلسفه تعبیر می‌شود.

۲- تلقی خاص درباره عقل به طوریکه به عقل به عنوان یکی از راه‌های کشف حقیقت می‌نگرند اما برای این عقل تعریف و محدوده خاصی قائلند

۳- رویکرد کلامی؛ در نظر آنها تمام مطالبی که متکلمان نقل می‌کنند بهترین مطالب عقلی قرآنی و وحی است.

بخش چهارم: جریان‌های عقل محور

این جریان شامل پنج نحله اصلی می‌شوند:

اول: جریان نوصدرایی که دربردارنده‌ چهار ویژگی عام است که عبارتند از: الف) به کارگیری فلسفه در خدمت شریعت. ب) فلسفه به عنوان هستی شناسی عقلانی و عرفان نظری به عنوان هستی شناسی شهودی و قلبی، هر دو به دنبال دستیابی به فهم عمیق و دقیق از هستی و مراتب آن هستند. ج) ارائه نظام جامع از شریعت د) موضع در قبال مدرنیته: جریان نوصدرایی نیز با واکاوی مبانی و آثار مدرنیته، تلاش دارد از میانه طرد کامل و تن دادن به مظاهر و اندیشه‌های مدرنیته، راه سومی را برگزیند.

دوم: جریان سلوکی–معرفتی: این نحله همچون بقیه‌ گروه‌ها دارای خصیصه‌هایی است: الف) دفاع از حکمت متعالیه و عرفان محی الدین. ب) حاوی دستوراتی برای طی سیر الی الله است. ج) رویکردی تعبدی نسبت به شریعت و اهتمام بسیار به علم دین. د) نداشتن سلسله اساتید برای طی طریق الی الله

سوم: جریان تمدن اسلامی(فرهنگستان): در این جریان هم سه مسئله اصلی مطرح است: الف) فلسفه تاریخ ب) نقد تجدد. ج) الگوی تمدن اسلامی بر اساس فلسفه‌ِ شدن

چهارم و پنچم: جریان نواندیشی دینی و نواندیشی حوزوی (دموکراسی خواهی) که شرح اعتقادات این دو گروه در کتاب به صورت مبسوط اشاره شده است.

سخن از جریان‌های فکری حوزه و آثار سازنده یا مخرب آن در فضای اندیشه و عمل ایرانیان، چند صباحی‌ست آغاز شده است. تنفس هریک از فضلا و طلاب در اامات ناشی از جریانات خاص و ارجاع استنادات خود به برخی از متون و نادیده انگاشتن برخی دیگر، گویای جدی بودن حیات و حرکت جریان‌های فکری است.

گوناگونی دغدغه‌هابر نحوه مراجعه به متن و آثار مستنبطه از آن اثر گذاشته و رویکردهای فکری متفاوتی را رقم زده است. در این شرایط، سؤال از چیستی جریان‌های فکری حوزه قم جدی است، اینکه چارچوب نظری و آبشخور فکری هریک از جریانات کدام است؟ آثار هریک از این جریانات چگونه در حوزه بروز پیدا می‌کند؟ نسبت هریک از این جریانات با دیگری چیست؟ هریک از این جریانات چگونه درصدد حل بحران زمان برآمده‌اند؟ نسبت این جریانات با اندیشه و عمل انقلاب اسلامی چیست؟

مجموعه پیش رو تلاش کرده است در چارچوبی منسجم به سؤالات فوق پاسخ دهد.»

 

نگارنده: علی اصغر سیاحت


سلسله یادداشت‌های حجت الاسلام عالمیان|بخش اول

مقدمه

اندیشه سکولاریسم

[۱]، را باید یکی از مهمترین چالش‌های فراروی دین به شمار آورد. گرچه به تعبیر آیت الله جوادی آملی در کتاب نسبت دین و دنیا: دوره نوزایی و رنسانس پیام آور قطعی جدا انگاری دین و دنیا» است»، اما در جهان اسلام می‌توان رگه‌هایی از این نظریه را در دوره معاویه مشاهده کرد و وی را اولین بانی و متفکر این نظریه دانست. او در جریان  صلح با امام حسن(ع) اعتراف کرده بود که: من با شما جنگ نکردم که نماز بخوانید و روزه بگیرید و حج برگزار کنید و یا زکات دهید. شما خود این کارها را می‌کنید، بلکه من با شما جنگ کردم تا بر شما حکومت کنم».

مرحوم علامه طباطبائی در تحلیل این جمله معاویه می‌گوید: معاویه اشاره می‌کرد که ت را از دیانت جدا خواهد کرد و نسبت به مقررات دینی ضمانتی نخواهد داشت و همه نیروی خود را در زنده نگهداشتن حکومت خود به کار خواهد بست.» گرچه زمینه‌های پیدایش این تفکر در آئین مسیحیت معلول عواملی نظیر: علم‌گرایی، عقل‌گرائی، انسان‌محوری، الهیات خشک کلیسا، فساد مالی کلیسا و تفتیش عقاید می‌باشد، اما در اسلام این عوامل به گونه‌ای دیگر رخ نموده است. یعنی اینکه خود خلیفه بر این اندیشه اصرار ورزیده و با به کارگیری همه ظرفیت‌ها به دنبال محور قراردادن این اصل انحرافی بوده است.

سکولاریسم در طول تاریخ با عناوین و مفاهیمی نظیر: قداست‌زدایی‌ کردن‌ از دین‌، دنیوی‌ کردن و غیر‌ شدن دین، خصوصی‌شدن‌ دین و مانند آن نیز تبیین شده است. با پیروزی انقلاب اسلامی و تشکیل نظام جمهوری اسلامی مهر باطلی بر این اندیشه باطل زده شد اما در همان  نخستین‌ سال‌های‌ پیروزی‌ انقلاب‌ اسلامی‌ در کشور ما برخی‌ گروهک‌های‌ ی‌ با استفاده از تفسیرهای‌ ماتریالیستی‌ و دیالکتیکی‌ و به‌ ظاهر انقلابی‌ و علمی‌ از اسلام،‌ درواقع‌ به دنبال‌ سکولاریزه‌ کردن‌ دین‌ بودند و اگر نبود مجاهدت‌های علمی بزرگانی مانند شهید مطهری‌ و  مبارزه‌ با اینگونه‌ تفسیرهای‌ نادرست‌ و انحرافی‌، معلوم نبود که چه بر سر اسلام وانقلاب می‌آمد.

امروزه که انقلاب اسلامی ایران به چهل سالگی خود رسیده است، بیش از هرزمان دیگری در معرض خطر نفوذ اندیشه‌های سکولاری قرار گرفته است. دشمنان انقلاب به درستی دریافته‌اند که برای تهی کردن نظام و انقلاب از داخل، باید به سراغ حوزه‌های علمیه رفت و حوزه علمیه به عنوان بزرگترین حامی انقلاب اسلامی و اصلی‌ترین تغذیه کننده فکری و معرفتی نظام جمهوری اسلامی را به سمت سکولاری شدن رهنمون کرد.

بر همین اساس، حوزه سکولاری، تعاریف و مبانی آن و آسیب‌های پیش روی این مولفه، یکی از اساسی‌ترین و مهمترین مباحثی است که همواره در معرض بحث و بررسی محققان و صاحب نظران قرار گرفته است. در این میان، رهبر معظم انقلاب اسلامی مباحث مبسوطی را در این زمینه ایراد فرموده‌اند. نوشتار حاضر پس از بررسی فراوان فرمایشات معظم‌له، به تبیین ماهیت و مولفه‌های حوزه سکولار از منظر ایشان خواهد پرداخت.

در این تحقیق ابتدا به تبیین معنای سکولاریسم و همچنین دیدگاه مقام معظم رهبری درباره این اصطلاح می‌پردازیم. پس از آن نیز به تفصیل در مورد مباحثی مانند:

سکولاری شدن حوزه‌ها؛ آرزوی دیرینه دشمنان، خطرنفوذ اندیشه سکولار در حوزه‌های علمیه، مولفه‌های حوزه سکولار، آفات سکولاری شدن حوزه‌ها، حوزه انقلابی؛ راه برون رفت از چالش سکولاریسم، نقش تاریخی ت در نهضت‌ها و انقلاب‌ها، دلایل وم ی بودن حوزه و ت، نظام جمهوری اسلامی؛ مصداق بارز حوزه ضد سکولاری، نسبت بین حوزه و نظام اسلامی، انقلابی‌گری حوزه‌ها؛ مولفه‌ها، آسیب‌ها و مسئولیت‌ها و همچنین جریانات ی حوزه از منظر مقام معظم رهبری، بحث و بررسی خواهد شد.

 

معنا و مفهوم سکولاریسم

قبل از اینکه به تبیین مفهوم و مولفه‌های حوزه سکولاری بپردازیم، لازم است تا ابتدا به صورت مختصر معنای سکولاریسم را تعریف کنیم. سکولاریسم ـ Secularism ـ واژه انگلیسی است که از ریشه لاتین Seculam به معنای این جهان گرفته شده است

[۲] و در لغت فارسی معادل واژه‌هایی نظیر: اعتقاد به اصالت امور دنیوی، غیر دین گرایی، جدا شدن دین از دنیا

[۳]  و… می‌آید. این واژه در زبان عربی به معنای علمانیت» آمده است که به معنای علمی کردن یا عالَمی این جهانی کردن ترجمه شده است و علت استعمال این واژه به خاطر مبنا قرار دادن عقلانیت ابزاری و علمی کردن امور دنیوی به جای دینی کردن آنها می‌باشد.

[۴]

آنچه می‌توان از مجموع تعاریف اصطلاحی سکولاریسم» استنتاج نمود، جدا انگاری دین از دنیا، فرایندی است که طی آن وجدان دینی، فعالیت‌های دینی و شعارهای دینی، اعتبار و اهمیت خود را از دست می‌دهند

سکولاریسم با توجه به مبانی، اهداف و ویژگی‌ها، از معنای اصطلاحی یکسانی برخوردار نیست و در یک طیف گسترده بین الحاد و دینداری، معانی گوناگونی را یافته است. بر این اساس برخی از طرفداران این اندیشه، به حضور دین به عنوان نهادی مستقل از سایر نهادهای اجتماعی، تمایل نشان می‌دهند و نقش دین را در حد تنظیم رابطه انسان با خدا متنزل می‌سازند و در مقابل، گروهی به شدت با دین به مخالفت پرداخته و در صدد محو کلی آن از صحنه حیات بشری می‌باشند.

افرادی نظیر مارکس، فروید، نیچه، راسل و سایر افرادی که دین را افیون ملت‌ها و منشأ بیماری روانی و اجتماعی قلمداد می‌کردند، به این رویکرد گرایش دارند. به اعتقاد سکولارها، برای تفسیر جهان نباید از زبان دینی استفاده کرد و تنها با زبان بشر می‌توان جهان را کشف و تبیین نمود و علم و دانش بشر راه گشای جهان بهتر و زندگی نیکوتر است.

[۵]

در یک نگاه کلی باید گفت آنچه می‌توان از مجموع تعاریف اصطلاحی سکولاریسم» استنتاج نمود، جدا انگاری ساحت دین از ساحت دنیا و ت است. به دیگر معنا، جدا انگاری دین از دنیا، فرایندی است که طی آن وجدان دینی، فعالیت‌های دینی و شعارهای دینی، اعتبار و اهمیت خود را از دست می‌دهند و این بدان معناست که دین در عملکرد نظام اجتماعی به حاشیه رانده می‌شود و کارکردهای اساسی در جامعه با خارج شدن از زیر نفوذ و نظارت عواملی که اختصاصاً به امر ماوراء طبیعی عنایت دارند، عقلانی می‌گردد.

[۶]

 

مفهوم سکولاریسم از دیدگاه مقام معظم رهبری

نگاه رهبر معظم انقلاب به مفهوم سکولاریسم، همان مفهوم عامی است که از این واژه ارائه گردیده است. از مجموع نظرات ایشان در مورد این اصطلاح، می توان سه معنا که همگی در یک هدف مشترکند را استخراج کرد:

۱-  سکولاریسم یعنی عدم بُروز و ظهور دین در غیر عمل شخصی: سکولاریسم به‌معنای بی‌دینی نیست، سکولاریسم به‌معنای این است که دین در غیر عمل شخصی، هیچ بُروز و ظهوری نداشته باشد. نظام اجتماعی کاری به دین ندارد. بله، هرکسی در داخل نظام اجتماعیِ متنوّعِ غربی و شرقی و امثال اینها خودش برای خودش، در دل خودش، در عمل خودش یک ارتباطی با خدا داشته باشد؛ سکولاریسم یعنی این.»

[۷]

۲- سکولاریسم یعنی بی توجهی به مسئله حکومت:اینکه ما به مسائل نظام کار نداریم، به مسائل حکومت کار نداریم، این سکولاریسم است.»

[۸]

۳- سکولاریسم یعنی عدم ورود به ت: بعضی‌ها مسجد را …. از مسائل ی می خواهند بکلّی برکنار بدارند. [می گویند] آقا شما وارد ت نشوید، کار خودتان را بکنید. کار خودتان یعنی چه؟ یعنی بیایید همان نمازتان را بخوانید و بروید؛ فقط پیش‌نمازی محض. این همان سکولاریسم است.»

[۹]

ایشان از یک نوع دیگری از سکولاریسم نیز سخن می‌گویند یعنیسکولاریسمِ پنهان»:مراقب باشیم دچار…… سکولاریسمِ پنهان …… نشویم. گاهی اوقات در ظاهر، تبلیغات، تبلیغات دینی است؛ حرف، حرف دینی است؛ شعار، شعار دینی است؛ اما در باطن، سکولاریسم است؛ جدائی دین از زندگی است؛ آنچه که بر زبان جاری می شود، در برنامه‌ریزی‌ها و در عمل دخالتی ندارد. ادعا می کنیم، حرف می زنیم، شعار می‌دهیم؛ اما وقتی پای عمل به میان می‌آید، از آنچه که شعار دادیم، خبری نیست.»

[۱۰]

سکولار شدن حوزه‌ها؛ آرزوی دیرینه دشمنان

نباید از نظر دور داشت که حوزه سکولاری و بی تفاوتی ون یکی از دیرینه‌ترین آرزوهای دشمنان به شمار می آید. یکی از اصلی‌ترین حربه‌های دشمنان اسلام، جهت عقب مانده نگه داشتن جامعه اسلامی، تبلیغ این ایده بود که اصولاً دین هیچ ارتباطی با ت ندارد. این حربه، با مؤلفه‌های خوش آب و رنگی به جامعه القاء می‌شد، مؤلفه‌هایی از قبیل:

-پاکی و پیراستگی دین و عالمان و آلودگی ت،

-ناسازگاری قدسی بودن دین با ناسوتی بودن ت،

-قداست دین و نقدپذیری ت و…

در قالب شبهاتی ظاهراً باورپذیر، فقط از این جهت ترویج می‌گردید تا مسلمانان را تنها به مسجد و محراب مشغول سازند و آنان را از آوردن دین به عرصه اجتماع باز دارند. این تز در جهان اسلام برای اولین بار پس از رحلت پیامبر گرامی اسلامی (ص) ـ غیر از دوره تقریباً ۵ ساله خلافت علی (ع) ـ آغاز گردید.

در دوران حاکمیت حاکمان اموی، سکولاریسم در تمام ابعاد آن یعنی در ساحت ت، اقتصاد و فرهنگ اجرا شد. معاویه نظام الهی ـ مردمی پیامبر (ص) و علی (ع) را به نظامی سلطنتی و موروثی تبدیل کرد و به حذف قرآن و سنت» به عنوان دو محور سکولارستیز حکومت اسلامی همت گماشت. هرچند دین به ظاهر در رویه معاویه نقش محوری داشت ولی بی‌غرض‌ترین انسان نیز می‌توانست به ت ماکیاولی و سالوس و نیرنگ اولین حاکم امویان پی ببرد.

به تعبیر سید قطب:

هنگامی که اموی‌ها به روی کار آمدند و خلافت اسلامی به حکومت موروثی دودمان بنی‌امیه تبدیل شد؛ این به هیچ وجه خواست اسلام نبود بلکه از یادگارهای دوران جاهلیت بود که تجلی و پرتوافکنی اسلام، آن را خاموش ساخته بود.»

[۱۱]

حاکمان پس از معاویه نیز به ادامه روند سکولاریزه کردن جامعه دینی مبادرت ورزیدند. بعد از امویان، حاکمان عباسی نیز با استفاده ابزاری از دین، ت دنیاگرایانه‌ای را اتخاذ نمودند. در دوران پس از عباسیان نیز این روند کاملاً پیگیری شد.

در قرون گذشته نیز روند جداسازی دین از ت» و تضاد بین دین و علم» شتاب فزاینده‌ای به خود گرفت. این روند به ویژه در یک قرن اخیر به اوج خود رسید به گونه‌ای که جوامع اسلامی این مسئله را تقریباً امری پذیرفته شده تلقی کردند. بسیاری از متدینین و رهبران مذهبی با همان ذهنیت‌ها و جهان بینی‌هایی که به جدایی و تعارض میان دنیا و آخرت، آسمان و زمین، ماده و معنی، معاش و معاد، عقل و دین، علم و ایمان و عقیده و عمل، متمایل بودند، به طور طبیعی قائل به جدایی دین از ت نیز بودند.

آنها دین را به اهلش و ت را هم به اهلش واگذار کرده و با این سطح از جهان بینی مذهبی، زمینه انزوای دین و حذف نقش آن را در جامعه و جهان اسلام فراهم نموده بودند.

[۱۲]

دقیقا بر همین اساس است که تلاش همه جانبه دشمنان بر جدا ساختن حوزه‌های علمیه به عنوان اصلی‌ترین منبع تغذیه فکر دینی از ت و حکومت استوار گردیده است.

دشمنان می‌خواهند این مانع – یعنی شما جامعه‌ علمای اسلام – را از سر راه انقلاب بردارند. برای این کار، برنامه‌ریزی می‌کنند

به تعبیر مقام معظم رهبری: ت سلطه‌گران جهانی این بوده و هست که مراکز دانش دین را منزوی، منفعل، بی‌روحیّه، بی‌ابتکار، وابسته به خود و فارغ از آرمان‌های بزرگ کنند. آنان را به جدایی دین از ت، معتقد و از همگامی دین با تحوّلات شگرف جهانی مأیوس سازند، این ترفند نسبت به حوزه‌های علمیه، بکار رفته و تأثیراتی نیز کرده بود.»

[۱۳]

به همین جهت است که می‌کوشد حوزه را نسبت به نظام اسلامی بی‌تفاوت یا بدبین سازد و متقابلاً نظام اسلامی را نسبت به حوزه بی‌اعتنا یا بیگانه بدارد. هم در حوزه و هم در محیط‌های تصمیم‌گیری مسؤولان نظام، باید با این انگیزه‌ها مقابله و در برابر آنها هشیاری نشان داده شود.»

[۱۴]

دشمنان این کوشش و تلاش را با استفاده از همه امکانات خود مصروف می دارند و از هیچ کاری برای تحقق این آرزوی دیرینه خود غفلت نمی کنند: امروز بسیاری از همت و پول و ابتکار و طراحی و برنامه‌ریزی استکبار جهانی، مصروف این می‌شود که ببیند چگونه می‌تواند همین شما طلاب و فضلا و علما را از راه راست انقلاب منحرف کند. برای این کار، پول خرج می‌کنند. »

[۱۵]

علت این همه سرمایه‌گذاری نیز کاملا مشخص است؛ از بین بردن اسلام و انقلاب: می‌دانند اگر علما، همچنان‌که تا امروز پیشگام این انقلاب بوده‌اند و در صفوف مقدم، در جنگ، در صحنه‌های انقلابی و در صحنه‌ی ت حضور داشته‌اند، باز هم حضور داشته باشند، به‌هیچ‌وجه استکبار نمی‌تواند با این انقلاب روبه‌رو بشود. می‌خواهند این مانع – یعنی شما جامعه‌ علمای اسلام – را از سر راه بردارند. برای این کار، برنامه‌ریزی می‌کنند.»

[۱۶]

دشمنان به خوبی می‌دانند که: اگر ون کشور ما در میدان نبودند و پرچم انقلاب به دوش آنها نبود، این پیروزی به‌دست نمی‌آمد. این را دشمن می‌داند؛ لذا حقد عظیم او در درجه‌ی اول متوجه اسلام و ت است.‌»

[۱۷]

 

ادامه دارد…

————————————————————————————————————–

[۱] – Saecularism

[۲] – فرهیخته، شمس الدین، فرهنگ فرهیخته، ص۴۸۹

[۳] – بریجانیان، ماری، فرهنگ اصطلاحات فلسفه و علوم اجتماعی، ص۷۸۰

[۴] – العلیمی، شبلی، العلمانیه و الدولة الدینیه، ص۱۸

[۵] – برت اف. برینر، سکولاریسم و دین، ر.ک: فصلنامه نامه فرهنگ، شماره ۲۲، صص۵۳-۵۲

[۶] – ویلسون، برایان، جدا انگاری دین و دنیا، ر.ک: کتاب فرهنگ و دین، ص۱۲۹

[۷] – بیانات در دیدار ائمه جماعات مساجد استان تهران۳۱/ ۵/ ۱۳۹۵

[۸] – بیانات در دیدار جوانان استان خراسان شمالی۲۳/ ۷/ ۱۳۹۱

[۹] – بیانات در دیدار ائمه جماعات مساجد استان تهران۳۱/ ۵/ ۱۳۹۵

[۱۰] – بیانات در دیدار جوانان استان خراسان شمالی۲۳/ ۷/ ۱۳۹۱

[۱۱] – سید قطب، عدالت اجتماعی در اسلام،‌ ص۳۵۵

[۱۲] – موثقی، سید احمد، علل وعوامل ضعف وانحطاط مسلمین دراندیشه ی وآرای اصلاحی سید جمال الدین اسدآبادی، ص۷۱

[۱۳] – پیام به جامعه‌ مدرسین حوزه علمیه قم به مناسبت تشکیل شورای تگذاری حوزه ۲۴/ ۸/ ۱۳۷۱

[۱۴] – همان

[۱۵] – بیانات در جمع فضلا و طلاب و ون مشهد ۴/ ۱/ ۱۳۶۹

[۱۶] – همان

[۱۷] – بیانات در دیدار جمعی از علما و طلاب حوزه‌ی علمیه‌ی قم و مدارس علمیه‌ی تهران ۲/ ۱۲/ ۱۳۶۸‌


جریان‌شناسی سازمان مجاهدین خلق|بخش اول

 

سازمان مجاهدین خلق یا به اصطلاح منافقین،در دهه شصت یکی از فعال‌ترین جریان‌ها در ایران به شمار می‌رفت که شکل‌گیری آن به دهه ۴۰میلادی و ۱۳۴۴شمسی برمی‌گردد.

بنیانگذاران

سازمان مجاهدین خلق یا به اصطلاح امروز مردم ایران منافقین، در دهه شصت هجری شمسی یکی از فعال‌ترین جریان‌ها در ایران به شمار می‌رفت که شکل‌گیری آن به دهه ۴۰میلادی و ۱۳۴۴ شمسی برمی‌گردد.
محمد حنیف‌نژاد ۲۶ساله مهندس کشاورزی، علی اصغر بدی زادگان ۲۵ ساله مهندس شیمی و سعید محسن ۲۶ساله مهندس راه و ساختمان از دانشگاه تهران و عبدالرضا نیک‌بین رودسری ۲۳ساله دانشجوی ریاضی، همگی از شاگردان مهندس بازرگان و بنیانگذاران اصلی جنبش مجاهدین بودند که ابتدا در نهضت مقاومت ملی وسپس در نهضت آزادی تجربه ی داشتند.
مدتی نگذشت که افراد دیگری مثل بدیع‌زادگان، باکری، علی مشکین‌خواه، ناصر صادق، علی میهن‌دوست، حسین به جمع این چهار نفر اضافه شدند و مرکزیت سازمان توسعه یافت. قابل ذکر است که اعضای جدید نیز از اعضا یا سمپات‌های نهضت آزادی به شمار می‌رفتند.

علل تشکیل سازمان

علل تشکیل سازمان مجاهدین خلق را می‌توان در دو مورد خلاصه کرد:


۱ـ برخورد های خشن از طرف حکومت شاه با مخالفان در جریان رویداد های نهضت اسلامی.
از دید تشکیل دهندگان سازمان، پاسخ‌ نهضت آزادی جواب معقولی نسبت به برخوردهای خشن حکومت نبود و خود در صدد پاسخ به این خشونت‌ها برآمدند و راه آن را در مبارزه مسلحانه دیدند.


۲ـ تأثیرپذیری بنیانگذاران و اعضاء از جنبش های انقلابی که رنگ مارکسیستی داشتند.
در آن دوران، در دنیا و مخصوصاً در جهان اسلام، سازمان‌ها و گروه‌هایی متأثر از مارکسیست شکل گرفت و مبارزات مسلحانه با اتکا بر اندیشه مارکسیستی در بین برخی از جوانان مد شده بود و جوانان به دنبال چنین افکار و الگویی بودند.


شکل‌گیری سازمان در دو مرحله انجام گرفت:

 مرحله اول، دوره مطالعات ایدئولوژیک

بنیانگذاران سازمان در مرحله اول به یک سری مطالعات روی آوردند تا با اصطلاح خود سطح مطالعات ایدئولوژیک خود ارتقاء بخشند. اما  مشکل اساسی این گروه  ناشی از انحرافات نظری طبقاتی و بورژوازی بود که نسبت به ت داشتند، در حالی‌که ون نقش هدایت‌گری و مذهبی خودرا در آن زمان به خوبی ایفا می‌کردند، نظر سازمان در رابطه با این قشر اینگونه بود که تفسیر ت از دین یک تفسیر رسمی است و با مناسبات ی و اجتماعی امروز جامعه سازگاری ندارد.
با همین رویکرد ابتدا مطالعاتی انجام داده و متونی برای آموزش سازمان مجاهدین تدوین کردند.

منابع مطالعاتی سازمان

منابع مطالعاتی سازمان، بعد از قرآن و نهج‌البلاغه، عمدتاً کتاب‌هایی است که توسط نهضت آزادی نوشته شده بود، کتاب‌هایی مانند:

راه طی شده»، خدا در اجتماع»، بی‏نهایت کوچک‌‏ها»، ذره بی‏انت‌ها»، کار در اسلام»، عشق و پرستش»، مسأله وحی»، اسلام مکتب مبارز و مولد»، که همگی نوشته مهندس بازرگان است. جهاد و شهادت» و تفسیر پرتوی از قرآن» نوشته‌آیت‌الله طالقانی، خلقت انسان» و قرآن و تکامل» نوشته یدالله سحابی، آیا انسان‌زاده میمون است» نوشته محمود بهزاد، انسان و کهکشان‏ها» از جان‏ففر، منشأ تکامل و حیات»، از اپارین، علم به کجا می‏رود»، تألیف ماکس پلانک، چهار مقاله فلسفی»، از استالین، دوزخیان روی زمین»، مبارزات ‏مردم الجزایر»، سرگذشت ویتنام»، تاریخ مشروطه ‌ایران» نوشته کسروی، چه باید کرد»، از لنین، و کتاب‌های مائو از قبیل:

علیه لیبرالیسم»، اصلاح سبک کار حزبی»، آموزش خود را از نو بسازیم» و کتاب‌هایی مانند: چگونه می‏توان یک کمونیست خوب بود» از شائوچی، کتاب سیر تحولات اجتماعی» و یک سری کتاب‌های دیگر.
منابع یاد شده عمدتاً منابعی هستند که حالت روشن فکری داشتند، یعنی از دیدگاه روشن فکرانه به مسائل می‌پرداختند، نتیجه چنین مطالعاتی، برداشت نوینی از مفاهیم اسلامی است که معمولاً با تفسیری که ت از اسلام داشت ناسازگار بود.( شایان ذکر است در اینجا مقصود از ت عمدتاً مراجع، محققان و بزرگان ت است.)
در این مرحله هسته مرکزی و فکری مجاهدین خلق برای اینکه بتواند کادر سازی کند، از مجموع مطالعات ذکر شده شروع به تدوین ایدئولوژی‌های سازمان و کتاب‌هایی در این زمینه برای مطالعه اعضاء کرد و بعداز مدتی این کتب تازه تدوین شده ملاک و معیاری برای عمل اعضای جدید هم به‌شمار می‌رفت.
این مطالعات به‌صورت دست‌جمعی و گروهی انجام و در ادامه هر یک ازاعضاء تدوین یک بخش را برعهده گرفت. برای مثال حسین کتاب متدولوژی یا روش‌شناختی» را نوشت که در حقیقت معرفت شناسی سازمان در قالب این کتاب منعکس شده بود؛ لیکن دیدگاهی که حسین در این کتاب مطرح می‌کند عمدتاً همان دیدگاه مارکسیستی است.
محمد حنیف‌نژاد کتاب راه انبیاء راه بشر» را براساس تئوری‌های بازرگان و پوشاندن یک لباس مارکسیستی برآن نوشت؛ در لابه‌لای این کتاب آشکارا خوانندگان به مطالعه کتاب‌های مائو توصیه می‌شوند.
کتاب بعد که نوعی تاثیر پذیری از اندیشه‌های مارکسیستی در آن هویداست کتاب راه تکامل» تألیف علی میهن‌دوست است، به عنوان مثال در تفسیر آیه ۸۵  از سوره مبارکه آل عمران که خداوند متعال می‌فرمایند:

وَمَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ الْإِسْلَامِ دِینًا فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ وَهُوَ فِی الْآخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِینَ» دین اسلام به عنوان راه کمال معرفی شده است؛ اما مقصود میهن‌دوست از تکامل، همان تکامل اجتماعی است که در ماتریالیسم تاریخی مورد بحث قرار می‌گیرد، پس به وضوح در آثار و تألیفات سازمان غلبه تفکر مارکسیستی قابل لمس و مشاهده است.
منافقین قبل از وارد شدن به فاز نظامی این سه کتاب یاد شده را توسط حنیف نژاد خلاصه و در یک کتاب منتشر کردند، همچنین کتابی به‌نام اقتصاد به زبان ساده» توسط محمود عسگری‌زاده به رشته تحریر در آمد و خواننده این کتاب هم به راحتی در خواهد یافت که این کتاب چیزی جزء اندیشه‌های مارکسیستی نیست.
کتابی با نام امام حسین(ع)» تحت سرپرستی احمد رضایی نوشته شد. سعید محسن جزوه مقدمه‌ای بر مطالعات مارکسیستی» را نوشت و در آن ضرورت مطالعات مارکسیستی را به اعضاء گوشزد نمود. همین جزوه بود که زمینه را برای تألیف کتاب چگونه قرآن را بیاموزیم (دینامیزم قرآن)» در سال ۱۳۵۸ آماده کرد. حسن نیک بین معروف به عبدی که در سال ۱۳۴۷ رسماً کمونیست شد، جزوه مبارزه چیست» را نوشت و در آن مارکسیسم را به عنوان راه مبارزه معرفی نمود.
در همه آثار یاد شده که بیانگر دین‌شناسی مجاهدین خلق است، مارکسیسم به عنوان هسته و اسلام به عنوان پوسته پذیرفته شده است. و از اینجا بود تفکر التقاطی بین اسلام و مارکسیسم در این سازمان شکل گرفت، و اعضاء سازمان را به جایی رساند که در عین حال که مدعی اسلام هستند و اصول پنجگانه دین و مذهب را قبول دارند، اما مارکسیسم را به عنوان علم مبارزه و علم اداره جامعه بپذیرند که نتیجه‌اش به نقص دین اسلام و حتی انکار عصمت پیامبر و ائمه علیهم السلام می‌کشید.
به طور خلاصه مرحله اول یا مرحله مطالعاتی مرحله ای است که آن‌ها را به التقاط اسلام با مارکسیست کشاند و این می‌تواند نقطه اصلی انحراف سازمان به شمار آید به‌طوری‌که از ابتدا شکل‌گیری مطالعاتی‌شان نه براساس تفکرات خالص اسلامی بلکه براساس تفکر وارداتی که با اسلام سازگاری نداشت، شکل گرفت.

ریشه تفکر مارکسیستی

شاید این سؤال در ذهن مخاطبان ایجاد شود که چگونه مارکسیسم در تفکرات سازمان مجاهدین وارد شد؟ دقت در نوشته‌ها و تفکرات اعضای سازمان ما را به این نتیجه می‌رساند که ریشه این مسأله به دو چیز بر می‌گردد:

الف: علم زدگی

مقصود از علم زدگی یا علم گرایی این است که کسی علوم تجربی را حلال همه مشکلات بشر بداند و دین خدا را نیز بر اساس داده‌های علوم تجربی تفسیر کند. در حالی که همه متون، احکام و آموزه‌های دین قابل تفسیر با علوم تجربی نیست، زیرا تئوری‌ها و نظریات علوم تجربی قطعیت ندارند و علوم تجربی نمی‌توانند سخن قطعی بگویند، چون روش آنها استقراء است که هیچگاه تام نخواهد بود و لذا به نتیجه قطعی نخواهد رسید.
بر همین اساس در هیچ یک از تئوری‌هایی که علوم تجربی بیان می‌کنند، قطعیت وجود ندارد. آری، ممکن است در طول تحولات تاریخی و گذشت سالیان متمادی بشر به این نتیجه رسد که این قوانین قطعی هستند؛ اما در حال حاضر علوم تجربی قادر به ارائه قوانین قطعی نبوده و تنها چیزی که علوم تجربی می‌تواند بیان کند این است که بگویدآنچه که من تا به حال دیده‌ام این است و قادر به ارائه قوانین علمی قطعی برای بشر نیست.
از آن طرف دین حرف‌هایی دارد که گزاره‌هایی قطعی هستند و اگر بنا به مطالعه دین با علوم تجربی بود در بسیاری از موارد بشر با مشکل روبه‌رو می‌شد.
برای بهتر  روشن شدن موضوع به این مثال توجه کنید: در چندین آیه قرآن کریم تعبیر سماوات سبع» یا آسمان‌های هفت‌گانه» آمده است. هنگامی‌که منجمان منظومه شمسی را کشف کردند، دریافتند منظومه شمسی شامل هفت سیاره است، بلافاصله علم‌گرایان، سماوات و سبع آن را به هفت سیاره منظومه شمسی معنا کردند، بعد از مدتی تعداد سیارات منظومه شمسی هشت و مدتی بعد نه سیاره شد. مجدداً همین سال‌های اخیر اعلام کردند تعداد سیارات منظومه همان هشت است، اگر کسی بخواهد سماوات سبع را که یک نمونه بود براساس فرآورده‌های علوم تجربی معنا کند وقتی تعداد این سیارات به هشت رسید چه می‌کند؟
یا باید بگوید قرآن اشتباه کرده که چنین حرفی قطعاً صحیح نیست و یا باید چاره دیگری بجوید، چاره‌اش این است که بگوید علوم تجربی اشتباه کرده و مطالعه دین را از طریق علوم تجربی پیگیری نکند؛ لذا یکی از مشکلات اساسی مجاهدین خلق علم زدگی بود که ریشه در تفکرات نهضت آزادی، به خصوص مرحوم بازرگان و یدالله سحابی داشت.

دوم: عدم پذیرش تفسیر ت از اسلام

عدم پذیرش تفسیر ت از اسلام یکی دیگر از علل گرایش سازمان به سمت مارکسیست بود البته همانطور که قبلاً نیز اشاره شد در اینجا منظور از ت همان مرجعیت دینی است که در ادامه این عدم پذیرش را بیشتر توضیح خواهیم داد.
سازمان به بهانه اینکه تنها جایی است که مجهز به علم مبارزه است و فقط آن‌ها در شرایط پیچیده امروز قادر به ارائه تفسیر صحیح از شرایط خواهند بود، دست به یک تفسیرات جدیدی از دین زد که با اصل آن سازگار نبود.
روی آوردن بنیانگذارن سازمان مطالعات به یک سری مطالعات در زمینه اسلام و دیگر زمینه‌ها، امری غیرقابل انکار است؛ اما مجاهدین اطلاعاتی ابتدائی و بسیار ضعیف از اسلام داشتند، کسانی‌که در زندان با آنان بوده‌اند، می‌گویند سران آنان به ظاهر بچه‌های خوبی بودند، ولی حتی وضو گرفتن صحیح را هم نمی‌دانستند،[۱] اما به چیزی به نام تقلید معتقد نبودند و با ‌این‌که هیچ‌گونه تخصصی در علوم اسلامی نداشتند خود را صالح‌ترین افراد برای فهم دین می‌دانستند.
با توجه به موارد مطرح شده مشخص گردید که نباید ورود انحراف به سازمان را امری دانست که در ادامه حیات سازمان پیدا شده است، بلکه از همان اول، شکل‌گیری مجاهدین همراه با انحراف بود. منتها این انحراف در ابتدا خودش را نشان نداد و با گذشت زمان ظهور و بروز پیدا کرد.

 

باگفتار: مصطفی اسکندری

 

[۱]. مصاحبه مرحوم‌آیت‌الله ربانی شیرازی با مجله پیام انقلاب، ش ۷ ۱۲ مرداد ۱۳۵۹، ص۱۲ و ۱۳٫

 


 

جریان لیبرال، تحجر و سکولار گرچه در تاکتیک با هم متفاوتند اما در هدف با هم کاملا مشترکند.

تامل در کلمه به کلمه منشور ت

توصیه می‌کنم که این پیام را مثل یک درس، مثل یک کتاب که انسان بایستی مکرر بخواند، بخوانید. خود من واقعاً مکرر خواندم. هرچه انسان می‌خواند، احساس می‌کند که روی کلمه کلمه آن باید تأمل کند و التذاذ معنوی ببرد.»

این جمله، یکی از فرمایشات مقام معظم رهبری است که درباره ویژگی‌های منشور ت ابراز کرده‌اند. معظم‌له در تاریخ ۱۲ اسفند ۱۳۶۷ یعنی ۹ روز بعد ازپیام تاریخی حضرت امام که بهمنشور ت» شهرت یافت، تأکید می‌کنند که باید تک تک کلمات این پیام را خواند و روی آن اندیشه کرد. این روزها که در آستانه بیست و نهمین سالروز صدور این پیام تاریخی قرار داریم، بیش از هرزمان دیگری اهمیت نکات تاریخی بنیانگزارجمهوری اسلامی در این پیام ماندگار رخ می‌نماید.

حضرت روح‌الله گویا این روزها را به خوبی پیش بینی می‌کردند. دقیقا به همین دلیل است که جانشین صالح ایشان یعنی مقام معظم رهبری در همان دوران تأکید نموده بودند که باید این پیام مثل یک کتاب درسی به صورت مکرر خوانده شود. این روزها با تکرار مطالعه پیام امام و واکاوی کلمه به کلمه آن می‌توان ابعاد مختلفی از چالش‌های این ایام را بررسی کرده و مورد تحلیل قرارداد.

خطر نفوذ

یکی از کلیدواژه‌های پیام امام در منشور ت، خطر نفوذ است که با بازخوانی آن می توان نتیجه گرفت که گویا ایشان امروز را می دید. اما خطر نفوذ چه کسانی؟

لیبرال‌ها:

یکی از جریاناتی که امام نسبت به خطر نفوذ آنان هشدار می‌دهند. جریان لیبرال‌ها و مشخصاً طرفداران نهضت آزادی است. در این پیام، اشاره‌ای به اعتمادهای فراوان نظام جمهوری اسلامی به لیبرال‌ها کرده و از این اقدام ابراز تأسف می‌کنند.

از نگاه ایشان، لیبرال‌ها کسانی هستند که از همه اصول اساسی انقلاب طلب‌کار هستند و انقلابی‌ها را به خاطر گفتن شعار مرگ بر امریکا، اجرای حکم خدا نسبت به منافقین و ضدانقلابیون، سر دادن شعار نه شرقی و نه غربی و همین طور اشغال لانه جاسوسی مورد بازخواست و شماتت قرار می‌دهند.  به همین خاطر است که امام به اشتباهی به نام سپردن مسئولیت‌ها به لیبرال‌ها اذعان داشته و می‌گویند:

من امروز بعد از ده سال از پیروزی انقلاب اسلامی همچون گذشته اعتراف می‌کنم که بعض تصمیمات اول انقلاب در سپردن پست‌ها و امور مهمّه کشور به گروهی که عقیده خالص و واقعی به اسلام ناب محمدی نداشته‌اند، اشتباهی بوده است که تلخی آثار آن به راحتی از میان نمی‌رود.»

 

البته ایشان تأکید دارند که: در آن موقع هم من شخصاً مایل به روی کار آمدن آنان نبودم ولی با صلاحدید و تأیید دوستان قبول نمودم.» به اعتقاد امام، لیبرال‌هاجز حرف و ادعا هنری ندارند» و به همین خاطرامروز هیچ تأسفی نمی‌خوریم که آنان در کنار ما نیستند چرا که از اول هم نبوده‌اند.» با این همه اما نباید از این نکته غفلت ورزید که آنان سودای بازگشت در سردارند. بر همین اساس است که به نفوذ این جریان نیز هشدار داده و تاکید می‌نمایند:

سخت معتقدم که آنان به چیزی کمتر از انحراف انقلاب از تمامی اصولش و هر حرکت به سوی آمریکای جهان‌خوار قناعت نمی‌کنند.»

پیش از این نیز رهبر کبیر انقلاب هشدار داده بودند که:

… پرونده این نهضت و همین طور عملکرد آن در دولتِ موقتِ شهادت می‌دهد که نهضت به اصطلاح آزادی طرفدار جدی وابستگی کشور ایران به آمریکاست، و در این باره از هیچ کوششی فروگذار نکرده است… نهضت به اصطلاح آزادی صلاحیت برای هیچ امری از امور دولتی یا قانونگذاری یا قضایی را ندارند؛ و ضرر آن‌ها، به اعتبار آنکه متظاهر به اسلام هستند و با این حربه جوانان عزیز ما را منحرف خواهند کرد…نهضت به اصطلاح آزادی و افراد آن چون موجب گمراهی بسیاری از کسانی که بی‌اطلاع از مقاصد شوم آنان هستند می‌گردند، باید با آن‌ها برخورد قاطعانه شود، و نباید رسمیت داشته باشند.»

متحجرین:

جریان دومی که در منشور ت به عنوان خطری بزرگ برای نفوذ به شمار می‌آیند، جریان تحجر به سرکردگی انجمن حجتیه است. این انجمن که برای ایجاد انحراف در مبارزات نهضت اصیل ت به وجود آمده بود، تا دوران بعد از انقلاب نیز فعالیت علنی داشت تا اینکه حضرت امام در سخنرانی افشاء‌گرانه خویش در ۲۱ تیر ماه ۱۳۶۲ ه.ش، ابعاد پنهان نفوذ این جریان منحرف را متذکر شدند.

در پی سخنان امام خمینی، انجمن حجتیه ۵ مرداد سال ۱۳۶۲ تعطیلی فعالیت خود را به ظاهراعلام کرد؛ اما در سال‌های گذشته متأسفانه فعالیت‌های پیدا و پنهان خود را از سر گرفته است.  حضرت امام در پیام تاریخی خود به ت، به خوبی ابعاد گسترده انحرافات این جریان را برملا می‌سازند. با نگاهی گذرا بهمنشور ت» امام، می‌توان به اختصار ابعاد شخصیتی، فکری و جنبه‌های نفوذ این جریان را که از آن با عنوان مقدس‌نما، تحجرگرا، مقدس‌نماهای بی‌شعور و شکست خوردگان دیروز، یاد می‌کنند، اینگونه بیان کرد:

 

۱- با ژست تقدس‌مآبی چنان تیشه به ریشه دین و انقلاب و نظام می‌زنند که گویی وظیفه‌ای غیر از این ندارند.

۲- خطر تحجرگرایان و مقدس‌نمایان احمق در حوزه‌های علمیه کم نیست.

۳-  آنان مقدس‌نمای واپسگرا، مارهای خوش خط و خال، مروج اسلام آمریکایی و دشمن رسول اللّه هستند.

۴-  همه چیز را حرام می‌دانستند و هیچ‌کس قدرت این را نداشت که در مقابل آن‌ها قد علم کند.

۵-  یاد‌گرفتن زبان خارجی را کفر و فلسفه و عرفان را گناه و شرک به‌شمار می پنداشتند.

۶-   گلوله زخم زبان و نفاق و دورویی آنان هزار بار بیشتر از باروت و سرب، جگر و جان را می‌سوخت و می‌درید.

۷-  آن‌قدر که اسلام از این مقدسین ‌نما ضربه خورده است، از هیچ قشر دیگر نخورده است.

۸- شعار گمراه‌کننده حکومت قبل از ظهور امام زمان – عج – باطل است را سر می دادند.

 ۹- مبارزه را حرام می دانستند.

۱۰- آبروی اسلام و مسلمین را ریخته‌ و در عمل پشت پیامبر و اهل بیت عصمت و طهارت را شکسته‌اند.

۱۱- عنوان ولایت برایشان جز تکسب و تعیش نبوده است.

 حضرت امام با بیان ابعاد انحراف انجمن حجتیه و متحجرین، تأکید می‌کنند که بیشترین ضربه را از همین جریان خورده است:

خون دلی که پدر پیرتان از این دسته متحجر خورده هرگز از فشارها و سختی‌های دیگران نخورده است. در مدرسه فیضیه فرزند خردسالم، مرحوم مصطفی از کوزه‌ای آب نوشید، کوزه را آب کشیدند، چرا که من فلسفه می‌گفتم.»

بر همین اساس از خطر این جریان سخن گفته و تأکید می کنند: پرونده تفکر این گروه همچنان باز است و شیوه مقدس‌مآبی و دین‌فروشی عوض شده است.» ایشان شیوه‌های نفوذ این جریان را در دو ویژگی آنان می دانند. اول اینکه: امروز انقلابی‌تر از انقلابیون شده‌اند!» و دوم اینکه:خود را بانی و وارث ولایت نموده و حسرت ولایت دوران شاه را می‌خورند»

سکولارها:

 دسته سومی که امام نسبت به خطر نفوذ آنان هشدار می‌دهند، سکولارها هستند. خطر آنان در قالب ترویج اندیشه جدایی دین از ت معنا می‌یابد.

به همین خاطر در منشور ت» بر هوشیاری در برابر این خطر بزرگ تأکید شده است. این جریان به تعبیر حضرت امام به دنبال القای شعار جدایی دین از ت است.» البته نفوذ این جریان تا حدودی با موفقیت همراه بوده، چرا که: متأسفانه این حربه در حوزه و ت تا اندازه‌ای کارگر شده است تا جایی که دخالت در ت دونشأن فقیه و ورود در معرکه یون تهمت وابستگی به اجانب را به همراه می‌آورد.»

کارسازی این حربه به میزانی بود که این تفکر غلط جا افتاد که:

 

ت زمانی قابل احترام و تکریم است که حماقت از سراپای وجودش ببارد و الا عالم ی و کاردان و زیرک، کاسه‌ای زیر نیم کاسه داشت.»

 

جریان لیبرال، تحجر و سکولار گرچه در تاکتیک با هم متفاوتند اما در هدف با هم کاملا مشترکند و این هدف چیزی نیست جز نفوذ! این مثلث مخرب با دو حربه کاملاً حساب شده به میدان می‌آیند تا دایره نفوذ خود را گسترده نمایند.

 

حربه اول؛ انقلابی نمایی است. به تعبیر امام در این پیام:

 

هشدار می‌دهم که علاوه بر این‌که باید مواظب القائات ‌نماها و مقدس‌مآبها باشند، از تجربه تلخ روی کار آمدن انقلابی‌نماها و به ظاهر عقلای قوم که هرگز با اصول و اهداف ت آشتی نکرده‌اند عبرت بگیرند که مبادا گذشته تفکر و خیانت آنان فراموش و دلسوزی‌های بی‌مورد و ساده‌اندیشی‌ها سبب مراجعت آنان به پست‌های کلیدی و سرنوشت‌ساز نظام شود.»

 

حربه دوم؛ نیز تفرقه افکنی است.

 

حضرت امام در این مورد نیز هشدار می‌دهند که: دشمنان از دیرباز برای اختلاف‌افکنی … آماده شده‌اند. غفلت از آن، همه چیز را برباد می‌دهد. حال اختلاف به هر شکلی باشد، بدبینی شدید نسبت به مسؤولان بالا باشد یا مرزبندی فقه سنتی و پویا و امثال آن… اختلاف به هر شکلی کوبنده است.

وقتی نیروهای مؤمن به انقلاب حتی به اسم فقه سنتی و فقه پویا به مرز جبهه‌بندی برسند، آغاز باز شدن راه استفاده دشمنان خواهد بود. جبهه‌بندی نهایتاً معارضه پیش می‌آورد. هر جناح برای حذف و طرد طرف مقابل خود واژه و شعاری انتخاب می‌کند، یکی متهم به طرفداری از سرمایه‌داری و دیگری متهم به التقاطی می‌شود.» امام در پایان این پیام خود و بیان خطر نفوذ مثلث مخرب این گونه نتیجه می‌گیرند که اگر انقلابیون دیر بجنبند ابرقدرت‌ها و نوکرانشان مسائل را به نفع خود خاتمه می‌دهند»

امروز وقتی سربرآوردن دوباره و خزنده این سه جریان را مشاهده می‌کنیم، دور اندیشی و تدبیر و بصیرت امام عزیزمان را تحسین و تقدیس می‌کنیم که چگونه سه دهه قبل، خطر این نفوذ مخرب را پیش بینی می‌کردند.

 

نگارنده: علی اکبر عالمیان


درآمد

در طول تاریخ غیبت کبری

به‌خصوص در دو قرن اخیر افراد زیادی بوده‌اند که از عقیده مردم به مهدویت سوءاستفاده کرده و ادعای مهدویت یا ارتباط با آن حضرت را داشته‌اند و احیاناً بنیان‌گذار فرقه‌ای نیز شده‌اند و عده‌ای افراد ساده‌لوح را تحت تأثیر قرار داده و به دور خویش جمع کرده‌اند. نمونه‌هایی از این تفکر هم در عراق و هم در ایران در سال‌های اخیر مشاهده شده است.

بعد از حمله آمریکا به عراق در سال ۱۳۸۱ شمسی (۲۰۰۳ میلادی) گروه‌های متعددی در این کشور شکل گرفت که برخی فروپاشیدند اما برخی دیگر هنوز موجودند. گروه‌های مورد اشاره نیز نوعی ریشه بعثی دارند؛ یعنی توسط دست‌پروردگان حزب بعث به وجود آمده‌اند و نوعاً از پشتیبانی سازمان‌های جاسوسی بیگانگان نیز بهره‌مند هستند. برخی از این جریانات و گروه‌ها در ایران نیز تعدادی را به خود جذب کرده‌اند. تنها یکی از این جریانات را که در ایران نیز طرفدارانی دارد به‌طور اجمال معرفی می‌کنیم.

یمانیون

این گروه که خود را یمانیون» یا انصار المهدی» می‌نامند تحت رهبری فردی به نام احمد اسماعیل‌بن کویطع (گاطع) می‌باشند که به احمدالحسن مشهور شده است. وی متولد شهر زبیر در استان بصره عراق و فارغ التحصیل رشته مهندسی عمران دانشگاه بصره است و به مدت دوسال نیز در حوزه شهید سیدمحمد صدر در نجف درس خوانده و معمم شده است.

وی مدعی است همان سیدیمانی است که خروجش یکی از علائم ظهور حضرت حجت(عج) است. او قیام خود را در سال ۲۰۰۸ آغاز کرد. وی در بصره ادعا کرد که من از اولاد امام زمان هستم که با چهار واسطه به وی می‌رسم و قرار است حکومت عصر ظهور را زمینه‌سازی کنم. او کسی به نام شیخ حیدر مشتت را نیز نائب خود قرار داده است. این شخص یک بار با هوادارانش به قم آمد و فاصله حرم تا جمکران را با تظاهرات طی کرد که نیروهای انتظامی ایران آنان را دستگیر کردند.

یمانیون معتقدند رسول اکرم در شب رحلت خویش، وصیت‌نامه‌ای تنظیم کرده که در آن از ۱۲ امام و ۱۲ مهدی خبر داده است و معتقدند احمدالحسن، اولین مهدی است که چند سال قبل، از بصره خروج کرده است و در حال مهیا کردن زمینه ظهور پدرش می‌باشد.

نشانه این گروه ابتدا ستاره شش ضلعی داود بود که نماد اسرائیل است اما بعداً متوجه این قضیه شدند و آن را از تبلیغات خود حذف کردند.

یکی از راه‌های یارگیری این گروه مراسم اربعین است. برای مثال، در اربعین سال ۱۳۹۵ ه.ش، پنجاه دانشجوی ایرانی در دام تفکرات این گروه گرفتار شده بودند. این جریان در قم و برخی شهرهای دیگر ایران فعال هستند و موفق به جذب بعضی نیز شده‌اند، در حوزه علمیه نیز چند نفر جذب این جریان شده و به ترویج آن مشغول هستند. برخی از مروجان این جریان در قم عبارتند از:

عباس فتحیه مشهور به فتحی

وی که مدتی در حوزه علمیه قم تحصیل کرده، مدعی شاگردی برخی از بزرگان مانند مرحوم آیت‌الله بهجت، آیت‌الله شیخ یحیی انصاری شیرازی،‌ آیت‌الله جوادی آملی،‌ آیت‌الله سیدمحمود شاهرودی است. او خود را شاگرد آقای سیدصادق شیرازی نیز معرفی می‌کند هم‌چنین مدعی است که مدتی از جانب نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری برای تبلیغ به دانشگاه‌ها، از جمله دانشگاه صنعتی اصفهان می‌رفته است.

[۱]

فتحی در گفتگو با شبکه تلویزیونی المنقذ العالمی» در برنامه قصص‌ایمانیه» سبب گرایش به احمد الحسن را دیدن چند خواب، استخاره و بحث با دو نفر از مبلغان وی، به نام‌های کاظم ناصری» و عبدالعالی منصوری» و نیز مطالعه کتاب احمد الحسن به نام رحلة موسی الی مجمع البحرین» ذکر می‌کند.

احمد کهندل

وی اهل شیراز و تحصیل کرده دانشگاه است که به حوزه آمده است. جذب تبلیغات گروه احمد الحسن شده و یکی از مبلغان ایشان در حوزه علمیه بود که به صورت خصوصی و تبلیغ چهره به چهره به جذب افراد می‌پرداخت. وی مدتی دستگیر و زندانی شد.

اکبر جوکار

فرد دیگری که جذب این گروه شده نام اکبر جوکار، متولد سال ۱۳۵۵ در کازرون و از طلاب حوزه علمیه قم است. بر اساس برخی اظهارات این فرد در شهرک پردیسان قم فعال است و موفق به جذب عده‌ای از طلاب شده است

[۲].

عباس فتحی در وبلاگ خود مدعی شد که آقای شیخ محمدعلی هوشیار که در زمینه فِرَق با دفتر تبلیغات همکاری می‌کند، نیز به آنان پیوسته و پیوستگی خود را از طریق شبکه تلگرام اعلام نموده است اما هوشیار منکر این قضیه است و مدعی است که دیگران صفحه تلگرام او را هک کرده و این پیام را در صفحه ایشان گذاشته‌اند.

تعداد کسانی که از قم به این جریان جذب شده‌اند، دقیقاً معلوم نیست ولی حدود سیصد نفر حدس زده می‌شود.‌ این جریان در استان‌های یزد، شیراز و خوزستان نیز فعال است و موفق به جذب عده‌ای شده است. در برخی شهرستان‌ها نیز برخی از افراد جذب این جریان باطل شده‌اند که اطلاع چندانی در مورد آن‌ها موجود نیست.

فعالیت‌های یمانیون

بر اساس برخی اخبار، این جریان در نجف اشرف، موفق به تأسیس مدرسه و جذب برخی از طلاب شده است. در فضای مجازی نیز فعالیت وسیعی دارند و بیش از ۱۴۰ کتاب نوشته‌اند که در سایت آن‌ها قابل دسترس است.

کتاب دجال بصره» توسط شیخ علی کورانی در رد ادعاهای احمدالحسن نوشته شده است.

شبه‌جریان انحرافی

گروه دیگری که شاید بتوان آن را به سوء استفاده‌کنندگان از مهدویت ملحق نمود، جریانی است که در ایران شکل گرفت و در رقابت‌های ی، نام جریان انحرافی» بر آن نهاده شد. این اصطلاح به گروهی اطلاق می‌شود که با مدیریت و هدایت اسفندیار رحیم مشائی شکل گرفته است و مشخصا از گفتمان امام و انقلاب فاصله دارد؛ شبه‌جریانی نوپا و تا حدودی ناشناخته، با تمایلات التقاطی لیبرالیستی و ناسیونالیستی.

به عنوان نمونه، دیدگاه وی درباره اسلام‌گرایی چنین است:

دوره اسلام‌گرایی به پایان رسیده است. ما در سال ۵۷ انقلاب کردیم که اسلام را صادر کنیم. درست است؟ اما من اینجا عرض می‌کنم دوره اسلام‌گرایی به پایان رسیده است. معنایش این نیست که اسلام‌گرایی وجود ندارد، نه؛ دوره‌اش تمام شده. برای مثال الان دوره اسب‌سواری تمام شده ولی هم اسب هست و هم سوارکار! دوره ماشین‌سواری رو به اتمام هست ولی هم ماشین هست و هم سواری‌اش! دوره اسلام‌گرایی به پایان رسیده، یعنی روند توسعه دنیا به این سمت نیست که بشریت مسلمان شود تا به حقانیت برسد! این دوره رو به پایان است. بشر سرعتش بالا رفته و فهمش زیاد شده و دیگر نیازی [ندارد] برای رسیدن به حقانیت، پوسته اسلام را طی کند.

[۳]

همچنین وی درباره دوستی با مردم اسرائیل می‌گوید:

ما با همه مردم دنیا دوست هستیم، حتی مردم آمریکا و اسرائیل! موجودیت رژیم اسرائیل برای تمام دنیا خسارت‌بار است و پیش از هر کس دیگری در دنیا خسارت رژیم اسرائیل برای مردم آن سرزمین است. لذا یکی از اهداف مبارزه با رژیم اسراییل، رفع ظلم و ستم از مردم آن سرزمین است!… ما برای آزادی مردمی که در آن سرزمین زندگی می‌کنند، تلاش می‌کنیم و با رژیم اسرائیل مخالفیم.

[۴]

تا کنون نهادهای مسئول، اطلاعاتی درباره این گروه منتشر نکرده‌اند که به‌آسانی بتوان ماهیت آنان را شناخت اما برخی این جریان را به علی یعقوبی منتسب می‌دانند که مبلغ اندیشه اسلام منهای ت و مدعی زمینه‌سازی برای ظهور است. اگر تأثیرپذیری این جریان از تفکر یعقوبی درست باشد، می‌توان آن را جزء سوء استفاده‌کنندگان از مهدویت برشمرد.

یعقوبی در تاریخ ۱۳۴۴ هجری شمسی در تهران متولد شده و تحصیلات خود را تا سطح دیپلم ادامه داده و در رشته پزشکی دانشگاه شهید بهشتی مشغول به تحصیل می‌شود، اما به دلیل مشکلاتی که برای وی پیش می‌آید، از دانشگاه اخراج می‌شود. پس از اخراج از دانشگاه، در برخی جمع‌های دانشجویی و مانند آن سخنرانی و عده‌ای را به دور خود جمع کرده است.

حاصل این سخنرانی‌ها بعداً در قالب جزواتی منتشر شده است. ۸۵ جزوه با عنوان نظام عالم»، ۴۴ جزوه با عنوان نظام بشر» و ۲۰ جزوه با عنوان به سوی ظهور». سخنرانی‌های وی به عنوان تفسیر قرآن برگزار می‌شده است. هم‌چنین کتابی تحت عنوان چهل شب با کاروان حسینی» از وی منتشر شده است.بر اساس جزواتی که از یعقوبی منتشر شده است، وی برای تاریخ شیعه چهار دوره قائل است، دوره حضور، دوره غیبت، دوره تحسس و دوره ظهور.

در سوره مبارکه یوسف، از قول حضرت یعقوب(ع) خطاب به فرزندان آمده است:

یا بَنِی اذْهَبُوا فَتَحَسَّسُوا مِنْ یوسُفَ وَ أَخیهِ وَ لا تَیأَسُوا مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِنَّهُ لا ییأَسُ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِلاَّ الْقَوْمُ الْکافِرُونَ

[۵]؛ پسرانم! بروید و از یوسف و برادرش جستجو کنید؛ و از رحمت خدا مأیوس نشوید؛ که تنها گروه کافران، از رحمت خدا مأیوس می‌شوند!

همه مفسران واژه تحسس» را در این آیه به تجسس» معنی کرده‌اند ولی یعقوبی آن را به معنای حس کردن» می‌داند و بر همین اساس می‌گوید:

الان دوره غیبت امام زمان گذشته و دوره تحسس است… در زمان حاضر، نه به مرجعیت نیاز است و نه به ارگان‌هایی مانند شورای نگهبان و نه ولایت فقیه معنی دارد، بلکه هر کسی می‌تواند بگوید: ای امام زمان! آیا تو به کار من راضی هستی یا نه؟ اگر حس کرد امام به کارش راضی است، آن را انجام دهد.

وی هم‌چنین می‌گوید:

اگر مجلسیان، قانونی را تصویب کردند که نمی‌دانند مطابق با اسلام و مورد رضایت امام زمان هست یا نه، باید در بیابانی، حسینیه‌ای و یا جایی مانند آن جمع شوند و از امام زمان بپرسند که از کارشان رضایت دارد یا نه؟ در صورتی که احساس کردند آن حضرت بدین کار راضی است، انجام دهند و الا انجام ندهند. حال راه کشف این رضایت چیست؟ یعقوبی می‌گوید: شاید بفرمائید رضایت امام را از کجا متوجه می‌شوید؟ عرض می‌کنم در ملکوت، رضایت امام به صورت یک نوری دیده می‌شود.

[۶]

با این‌که وی هیچ تخصصی در زمینه علوم اسلامی ندارد و از درک ابتدائیات آن نیز عاجز است اما به شدت به علمای شیعه حمله می‌کند و معتقد است هیچ فقیهی در میان شیعه وجود نداشته است و کسی غیر از خودش، جایگاه واقعی فقه را در نظام معارف اسلامی نمی‌داند.

وی گاهی ادعاهایی دارد که تردیدی در انحراف و کم‌عقلی‌اش باقی نمی‌گذارد. برای مثال، در دومین سخنرانی مربوط به نظام عالم، خطاب به حضرت موسی می‌گوید:

موسی جان! شما اگر توان داری برو این شارون (را) که به اسم شما جنایت می‌کند، جمع و جورش کن. من یواش یواش دارم عصبانی می‌شم‌ها. جناب موسی! نذار من عصبانی بشم. فقط همین‌جا تلویحاً عرض کنم: آقای موسی! ‌ای بزرگ قوم یهود! یا این یهودی‌ها را سر جایشان بنشان وگرنه اگر بنده عصبانی بشوم ممکن است دست به یک کار بزنم(!)

[۷]

 

برگرفته از کتاب جریان‌شناسی احزاب و گروه‌های زاویه دار در ایران به قلم مصطفی اسکندری

 

پی‌نوشت:

[۱]. گفتگوی شیخ‌عباس فتحی انصارالله و شیخ شهبازیان انصارالمراجع»،

http://almahdyoon.co/ir/showthread.php?t=32152

[۲]. محمد شهبازیان، خطر نفوذ جریان یمانی در میان ون»، http://mobahesat.ir/9920

[۳]. مشایی: دوره اسلام‌گرایی به پایان رسیده»، مشرق نیوز، کدخبر ۲۱۱۳۳۶، ۱۱/۲/۹۲٫

[۴]. مشایی: برای هزارمین بار می‌گویم، با همه مردم دنیا دوست هستیم، حتی مردم اسرائیل»، خبرگزاری فارس، کدخبر ۸۷۰۵۲۰۰۷۷۵ ۲۰/۵/۸۷٫

[۵]. سوره یوسف [۱۲]: آیه ۸۷٫

[۶]. نظام عالم، جلسه ۳، ص ۱۴.

[۷]. همان، جلسه ۲.


عالمی ممتاز و نخبه

در میان‌ چهره‌های‌ برجسته‌ی‌ حوزه‌های‌ علمیه‌ در دهه‌های‌ اخیر مرحوم‌ آیت‌الله‌ شهید سید محمدباقر صدر (قدس‌ الله‌ روحه) یکی‌ از ممتازترین‌ و شگفت‌ انگیزترین‌ آنهاست.

هر مجمع‌ علمی‌ حق‌ دارد که‌ به‌ فرآورده‌ی‌ انسانی‌ بزرگی‌ چون‌ این‌ عالم‌ بزرگوار به‌ خود ببالد. او بی‌شک‌ یک‌ نابغه‌ و یک‌ ستاره‌ درخشان‌ بود. از جنبه‌ علمی، جامعیت‌ و تحقیق‌ و نوآوری‌ و شجاعت‌ علمی‌ را یکجا دارا بود. در اصول، در فقه، در فلسفه‌ و در هر آنچه‌ با این‌ دانش‌ها ارتباط می‌یابد در زمره‌ بنیانگذاران‌ و صاحبان‌ مکتب‌ محسوب‌ می‌شد.

 

استعداد خارق‌العاده‌ و پشتکار کم‌نظیر او از وی‌ عامل‌ ذوفنون‌ و ژرف‌نگری‌ پدید آورده‌ بود که‌ دید نافذ و ذهن‌ جستجوگرش‌ در آفاق‌ علوم‌ متداول‌ حوزه‌ها محصور نمانده‌ و هر آنچه‌ را که‌ برای‌ یک‌ مرجع‌ بزرگ‌ دینی‌ در دنیای‌ متنوع‌ امروز سزاوار است‌ به‌ حیطه‌ تحقیق‌ و مطالعه‌ کشیده‌ بود و سخنی‌ نو و فکری‌ بکر و اثری‌ ماندگار در آن‌ می‌آفرید.

ادامه مطلب


جریان‌شناسی سازمان مجاهدین خلق|بخش اول

سازمان مجاهدین خلق یا به اصطلاح منافقین،در دهه شصت یکی از فعال‌ترین جریان‌ها در ایران به شمار می‌رفت که شکل‌گیری آن به دهه ۴۰میلادی و ۱۳۴۴شمسی برمی‌گردد.

بنیانگذاران

سازمان مجاهدین خلق یا به اصطلاح امروز مردم ایران منافقین، در دهه شصت هجری شمسی یکی از فعال‌ترین جریان‌ها در ایران به شمار می‌رفت که شکل‌گیری آن به دهه ۴۰میلادی و ۱۳۴۴ شمسی برمی‌گردد.
محمد حنیف‌نژاد ۲۶ساله مهندس کشاورزی، علی اصغر بدی زادگان ۲۵ ساله مهندس شیمی و سعید محسن ۲۶ساله مهندس راه و ساختمان از دانشگاه تهران و عبدالرضا نیک‌بین رودسری ۲۳ساله دانشجوی ریاضی، همگی از شاگردان مهندس بازرگان و بنیانگذاران اصلی جنبش مجاهدین بودند که ابتدا در نهضت مقاومت ملی وسپس در نهضت آزادی تجربه ی داشتند.

ادامه مطلب


 

جریان لیبرال، تحجر و سکولار گرچه در تاکتیک با هم متفاوتند اما در هدف با هم کاملا مشترکند.

تامل در کلمه به کلمه منشور ت

توصیه می‌کنم که این پیام را مثل یک درس، مثل یک کتاب که انسان بایستی مکرر بخواند، بخوانید. خود من واقعاً مکرر خواندم. هرچه انسان می‌خواند، احساس می‌کند که روی کلمه کلمه آن باید تأمل کند و التذاذ معنوی ببرد.»

این جمله، یکی از فرمایشات مقام معظم رهبری است که درباره ویژگی‌های منشور ت ابراز کرده‌اند. معظم‌له در تاریخ ۱۲ اسفند ۱۳۶۷ یعنی ۹ روز بعد ازپیام تاریخی حضرت امام که بهمنشور ت» شهرت یافت، تأکید می‌کنند که باید تک تک کلمات این پیام را خواند و روی آن اندیشه کرد. این روزها که در آستانه بیست و نهمین سالروز صدور این پیام تاریخی قرار داریم، بیش از هرزمان دیگری اهمیت نکات تاریخی بنیانگزارجمهوری اسلامی در این پیام ماندگار رخ می‌نماید.

ادامه مطلب


درآمد

در طول تاریخ غیبت کبری

به‌خصوص در دو قرن اخیر افراد زیادی بوده‌اند که از عقیده مردم به مهدویت سوءاستفاده کرده و ادعای مهدویت یا ارتباط با آن حضرت را داشته‌اند و احیاناً بنیان‌گذار فرقه‌ای نیز شده‌اند و عده‌ای افراد ساده‌لوح را تحت تأثیر قرار داده و به دور خویش جمع کرده‌اند. نمونه‌هایی از این تفکر هم در عراق و هم در ایران در سال‌های اخیر مشاهده شده است.

بعد از حمله آمریکا به عراق در سال ۱۳۸۱ شمسی (۲۰۰۳ میلادی) گروه‌های متعددی در این کشور شکل گرفت که برخی فروپاشیدند اما برخی دیگر هنوز موجودند.

ادامه مطلب


سلسله یادداشت‌های حجت الاسلام عالمیان|بخش اول

مقدمه

اندیشه سکولاریسم

[۱]، را باید یکی از مهمترین چالش‌های فراروی دین به شمار آورد. گرچه به تعبیر آیت الله جوادی آملی در کتاب نسبت دین و دنیا: دوره نوزایی و رنسانس پیام آور قطعی جدا انگاری دین و دنیا» است»، اما در جهان اسلام می‌توان رگه‌هایی از این نظریه را در دوره معاویه مشاهده کرد و وی را اولین بانی و متفکر این نظریه دانست. او در جریان  صلح با امام حسن(ع) اعتراف کرده بود که: من با شما جنگ نکردم که نماز بخوانید و روزه بگیرید و حج برگزار کنید و یا زکات دهید. شما خود این کارها را می‌کنید، بلکه من با شما جنگ کردم تا بر شما حکومت کنم».

ادامه مطلب


نگاهی گذرا به حوزه علمیه اصفهان|بخش اول

اشاره:

اصفهان در طول تاریخ پس از اسلام دو دوره­‌ی درخشانِ فرهنگی و مذهبی داشته است:

اول از قرن چهارم تا قرن ششم که بیشتر مردم این شهر سنی بودند. در این دوره اصفهان مرکز علوم و معارف اسلامی بود و طلاب علوم دینی از شهرهای مختلف به این شهر مسافرت می‌کردند. در این دوره، علمای اصفهان در میان فقها به طبقة اصبهانیین» معروف بودند.

دوره دیگر از قرن یازده تا چهارده هجری است که اکثر مردم این شهر شیعه هستند. در این دوره نیز اصفهان به مرکز جریان­‌های مختلف فکری و فرهنگی شیعه تبدیل شد و به طور خاص حوزه علمی شیعی در این دوره در اصفهان شکل گرفت.

ادامه مطلب


بررسی شخصیت سید مهدی هاشمی(بخش اول)

مقدمه:

مهدی هاشمى، در اصفهان و در خانواه اى روحانى متولد شد تحصیلات ابتدایى خود را در مدرسه جلالیه» به پایان رسانید و در مدرسه جده بزرگ» به تحصیل علوم حوزوى مشغول شد. پس از ۶ سال به حوزه علمیه قم وارد شد و در مدرسه حجتیه» به تحصیل خود در علوم دینیه ادامه داد.

با شروع نهضت امام (ره) در سال ۴۲ ایشان در حالی که از مبانى عقیدتى و مذهبى سستى برخوردار بود، به جرگه طلابى پیوست که در ت، تندروى ها و کجراهه ها را برگزیده بودند. به موازات شکل‌گیری نهضت ت به رهبری امام خمینی (ره) پس از خرداد ۴۲ جریانی به سرکردگی مهدی هاشمی در لباس ت شکل گرفت که با تأثیرپذیری از مکاتب الحادی ۔ التقاطی در معرض بهره‌برداری اطلاعاتی ساواک قرار گرفت.

ادامه مطلب


اختلاف نظر راجع به حدود تبعیت از حضرت امام خمینی(ره)

محور دیگر اختلاف در حدود تبعیت از امام(ره) خلاصه می‌شد. اعضای مجمع ون مبارز اعتقاد داشتند که تمامی رهنمودهای حضرت امام لازم الاجراست. به همین دلیل در قضیه‌ سفارش امام(ره) در مورد ابقای میرحسین » در سمت نخست وزیری، این توصیه را برای نمایندگان مجلس لازم الاجرا می‌دانستند، در حالی که برخی شخصیت‌ها با توجه به دیدگاه اقتصادی که به اقتصاد دولتی یا دولت سالاری گرایش داشت با مخالفت می‌ورزیدند. از این‌رو با طرح مسأله‌ و ارشادی بودن رهنمودهای امام مدعی بودند صرفاً آن دسته از رهنمودهای امام که در قالب فرمان و حکم حکومتی صادر شود، شرعاً لازم الاجراست و توصیه‌هایی که فاقد این خصوصیت و یا امام اختیار تصمیم‌گیری را به نمایندگان مردم سپرده باشد، شرعاً لازم الاتباع نیست.

ادامه مطلب


 

پیروزی نهایی حق و عدالت

اندیشه پیروزی نهایی نیروی حق و عدالت بر نیروی باطل و ظلم و استقرار کامل و همه جانبه ارزش‌های انسانی.، اندیشه ای است که همه فرق ومذاهب اسلامی بدان معتقدند.

این اندیشه مشتمل بر عنصر خوش‌بینی نسبت به جریان کلی نظام طبیعت و سیر تکامل تاریخ و اطمینان به آینده است.

امید و آرزوی تحقق این نوید کلی، جهانی و انسانی، در روایات اسلامی، انتظار فرج» خوانده شده است، و اَفضل عبادات است. اصل انتظار از یک اصل قرآنی دیگر استنتاج می شود اصل حرمت یأس از روحُ اللّه» مردم مؤمن هرگز و در هیچ شرائطی امید خویش را از دست نمی دهند و تسلیم یأس و ناامیدی و بیهوده‌گرایی نمی‌گردند.

ادامه مطلب


بررسی شخصیت شیخ علی تهرانی

 

مقدمه:

شیخ علی مراد خانی ارنگه معروف به تهرانی» فرزند عزت الله در سال ۱۳۰۹ در روستای ارنگه در یک خانواده مذهبی به دنیا آمد. وی پس از فراگرفتن تحصیلات ابتدایی با تشویق پدر به تحصیلات حوزوی روی آورد. پس از فراگرفتن مقدمات علوم دینی به تحصیل دروس خارج فقه و اصول از محضر آیات عظام بروجردی و امام خمینی پرداخت. پس از اتمام تحصیلات حوزوی به تبلیغ و وعظ مشغول شد و در سال ۱۳۴۰ از طرف حضرت امام (ره) جهت ارشاد و تبلیغ مردم لرستان عازم خرم آباد گردید. وی با بدری حسینی ‌ای دختر مرحوم حاج سید جواد ‌ای ازدواج کرد و خود نیز از استادان برجسته حوزه علمیه مشهد شمرده می‌شد. حیات ی شیخ علی تهرانی با فراز و نشیب‌های فراوانی همراه است، در ذیل شخصیت ایشان، مبارزات وی، رفتارهای ی، دشمنی‌های او با امام و یاران امام، پناهندگی به عراق، بازگشت به ایران و ابراز توبه نسبت به عملکرد گذشته خود بررسی شده که توجه مخاطبین گرامی را به آن جلب می‌کنیم.

دستگیری و تبعید توسط رژیم شاه

شیخ علی تهرانی همواره از ون مدافع شریعتی بود که به همین دلیل مورد توبیخ استاد شهید مرتضی مطهری نیز قرار گرفت.

با آغاز نهضت اسلامی به رهبری امام خمینی (ره) شیخ علی تهرانی، فعالیت‌های ضد حکومتی خود را آغاز کرد و با تبعید امام به عراق چند مرتبه مخفیانه و به صورت قاچاقی به عراق رفت و با امام دیدار کرد و پس از بازگشت به مبارزات خود تداوم داد. با اوج‌گیری تظاهرات اعتراض‌آمیز، وی به عنوان یکی از فعالان ی مشهد در مجامع انقلابی حضوری فعال داشت. در همان زمان شهید مفتح نیز برای سخنرانی در مسجد قبای تهران از او دعوت کرد که وی پس از دو شب سخنرانی دستگیر و سپس تبعید شد.

ارادتمند دکتر شریعتی

شیخ علی تهرانی با همشهری خود دکتر علی شریعتی روابط بسیار گرمی داشت. دکتر شریعتی درباره وی گفته است: علی تهرانی درست همان کسی است که محتاجش بودیم و سخت منتظرش … و شکر خدا که رسید.» شیخ علی تهرانی از ارادتمندان به دکتر شریعتی بود و به همین مناسبت، دکتر یادداشتی درباره کتاب شناخت وی نوشت که در پشت جلد آن به چاپ رسید. شگفت آن که شریعتی با تمام بی علاقگی‌اش به مباحث فلسفی، از کتاب کاملا فلسفی تهرانی ستایش کرد.

 

امام خمینی (ره) گاه با اشاره به کتاب اخلاق اسلامی» و توحید و خداشناسی در مکتب اسلام» علی تهرانی می‌فرمود: کسی که کتاب اخلاق و توحید می‌نویسد، اما خودش از آن بی خبر است!»

شریعتی به تهرانی پیشنهاد هم می‌کند که نام کتاب وی فلسفه شناخت» باشد. زیرا این نام هم با متن مناسب‌تر است و هم آن جزوه معروف را تداعی نمی‌کند. منظور از جزوه معروف جزوه شناخت سازمان مجاهدین خلق بود که تهرانی خود به بدنام بودن آن اثر اشاره دارد. دی ماه ۱۳۵۶ همه جا سخن از متنی بود که شیخ علی تهرانی در ستایش از دکتر شریعتی نوشته بود. وی متنی با عنوان خصایص روحی یک انسان برای سالگرد فوت دکتر شریعتی نوشت و ارادت خود را به شریعتی نشان داد.

احسان شریعتی هم در مقاله‌ای برای همین یادنامه نوشت: گرچه دشمنان علی، به همان سنت سیاه همیشه تاریخ، خواستند در غیبتش دوباره تحریف و تهمت و… را آغاز کنند، اما رویش رستمانه علمایی چون تهرانی‌ها بود که نقش بر آبشان کرد.»

آیت الله شهید مطهری در نامه‌ای که در انتقاد از شریعتی به امام نوشت اشاره کرده است: شنیدم به یکی از دوستان مشهد که اخیرا به نجف مشرف شده بود، تذکر مفیدی داده‌اید و دورادور اطلاع دارم که مؤثر بوده و در روش ایشان که اخیرا خیلی خطرناک شده بود، مؤثر واقع شده و الحمدالله.»

امام خمینی (ره) گاه با اشاره به کتاب اخلاق اسلامی» و توحید و خداشناسی در مکتب اسلام» علی تهرانی می‌فرمود:

کسی که کتاب اخلاق و توحید می‌نویسد، اما خودش از آن بی خبر است!»

شیخ علی تهرانی بعد از انقلاب

 

بلافاصله پس از پیروزی انقلاب اسلامی، ریاست دادگاه انقلاب مشهد و مدتی هم ریاست دادگاه انقلاب اهواز به شیخ علی تهرانی سپرده شد و وی به محاکمه بازماندگان حکومت پهلوی مشغول شد. در سال ۱۳۵۸ از سوی حزب جمهوری اسلامی مشهد، داوطلب مجلس خبرگان قانون اساسی شد که به عنوان نفر هفتم از خراسان انتخاب و به خبرگان راه یافت. به دلیل آن که وی آثاری در اقتصاد اسلامی نوشته بود، در مجلس خبرگان در کمیسیون مالی و اقتصادی حضور داشت.

وی در دی ماه ۱۳۵۸ طی نامه‌ای به امام خمینی (ره) در خصوص افغانی بودن جلال الدین فارسی یکی از کاندیداهای اولین دوره ریاست جمهوری، شدیدا اعتراض نمود. نامه شیخ علی تهرانی در رومه های ۳۰ دی ماه سال ۱۳۵۸ منتشر شد. این نامه بلافاصله با واکنش آیت الله بهشتی و بزرگانی که به آنها توهین شده بود، مواجه شد.

حسادت یک استاد اخلاق

نامه شیخ علی تهرانی خطاب به امام خمینی (ره) که حاوی اتهاماتی علیه سران حزب جمهوری اسلامی و نیز اظهار ناراحتی شدید از انتصاب آیت الله ‌ای به سمت امامت جمعه تهران بود، در تمامی رومه‌های آن روز منتشر شد. وی در این نام نوشته بود: توده وسیعی از مردم معتقدند که زیر پوشش جلال الدین فارسی سه نفر آقایان بهشتی، رفسنجانی و ‌ای می‌خواهند کارهای اجرایی را به دست گیرند و قهرا در انتخابات مجلس شورای ملی برنده شوند. ملت از امام امت توقع دارد برای این خیانت و حفظ افکار عمومی، وزیر کشور و بعضی از مجریان در این امر از مقام خود ساقط شوند و نیز خوب است از اعضا شورای لانه جاسوسی بخواهند پرونده دو نفر از اینها را که با امیر انتظام شریک­اند ارائه دهند تا نگویند یکی از بدکاران را زندان و بقیه را امیر نموده‌­اند.»

بعضی از حرف‌هایی که ایشان زده‌اند، اتهام نیست دشنام است. مثلا فلانی آدم جاه طلبی است. این دیگر تهمت نیست، دشمنی است

در بخش دیگری از نامه تهرانی به بنیانگذار جمهوری اسلامی آمده است:  امام امت! فردی را امام جمعه تهران کرده‌اید، برای دوستان … [به علت توهین و تهمت درج نشد]  نه معلومات در خور ذکری دارد و نه سابقه تقوایی مستحکم!  با وجود علما و فضلای بسیاری در تهران که مسلم از این کار ناراحت می شوند. صلاح است تجدید نظر نمایید و با افراد بی‌نظر م نمایید؛ نه با افراد جاه طلب و دست‌ اندرکار. خدا می‌داند با آنکه جز کار علمی برای هیچ کار دیگری مهیا نیستم و ذره ای دل بستگی به دنیا و اهلش ندارم در این مرحله وظیفه شرعی خود می‌دانم  با نادرستی که به فاجعه ختم می‌شود و تاریخ انقلاب اسلامی را لکه‌دار می‌کند توسط نوشتن و عریضه به مجتمع اسلامی، مبارزه نمایم.»

آیت الله ‌ای که آن زمان نماینده امام خمینی(ره) در دانشگاه تهران نیز بود، در جمع دانشجویان در پاسخ به سوالی پیرامون اتهامات و توهین های علی تهرانی چنین گفتند: بعضی از حرف‌هایی که ایشان زده‌اند، اتهام نیست دشنام است. مثلا فلانی آدم جاه طلبی است. این دیگر تهمت نیست، دشمنی است _ بنده به نوبه خودم از اینکه یک شخصی به من اهانت کند، نه فقط ناراحت نمی‌شوم و اهمیت نمی‌دهم، بلکه به آسانی حاضرم از اهانت و دشنام او بگذرم و اگر تهمتی هم وجود داشته باشد، حاضرم که اصلا درصدد رفع تهمت بر نیاییم. به این علت که آن را که حساب پاک است از محاسبه چه باک است.»

واکنش آیت الله بهشتی به نامه شیخ علی تهرانی

آیت الله دکتر بهشتی در نامه‌ای به تهرانی درباره اتهاماتی که به وی منتسب شده بود در صفحه اول رومه اطلاعات مورخ ۲ بهمن ۱۳۵۸ چنین می‌نویسد: همان طور که امام امت تأکید فرمودند _ و نظر بسیار صحیحی هم هست و نظر ما نیز این است که_ تا این اصل از سوی شورای نگهبان تفسیر نشده اگر آقای فارسی انتخاب می‌شدند یک انتخاب دارای شائبه، انتخابی که در آن یک شائبه و خدشه‌ای وجود دارد، امام امت تاکید داشتند که انتخاب رئیس جمهور مستم خدشه‌ای بر قانون اساسی نباشد یا رعایت قانون اساسی مستم خدشه‌ای در انتخاب رئیس جمهوری نباشد، پس برای اینکه هم قانون اساسی هم رئیس جمهوری از هر نوع خدشه و شائبه به در و منزه بمانند انصراف آقای فارسی در این دوره موجه بود.»

شهید مظلوم بهشتی این گونه ادامه می‌دهد: ایشان گفته‌اند که آقایان هاشمی، بهشتی و ‌ای تصمیم دارند از طریق کار حزبی در مجلس شورا برنده شوند، آیا فعالیت یک حزب برای اینکه رئیس جمهوری نامزد کند. برای اینکه فعالیت کند برای انتخاب شدنش و برای اینکه نمایندگانی که صالح می‌داند اینها را به مجلس بفرستند. اینها توطئه است؟ اصولا فلسفه تشکیل حزب این است و ما به همین منظور اقدام کردیم برای تشکیل حرب جمهوری اسلامی.»

تکذیب اظهارات تهرانی توسط دانشجویان

در صفحه ۴۷ ویژه نامه صخره سخت رومه ایران در سال ۸۹ آمده است آیت الله بهشتی با اشاره به بیانیه دانشجویان مسلمان پیرو خط امام که در رومه‌های صبح وقت منتشر شده است می‌گوید: دانشجویان پیرو خط امام اظهارات على تهرانی را تکذیب کرده‌اند. »

آیت الله بهشتی در بخش دیگری از این مصاحبه اظهار داشت: آقای علی تهرانی می‌گوید ایرانی الاصل نبودن آقای فارسی را حتی کودکان هم می‌دانند و در بخش دیگری از این نامه می‌گوید تعدادی از اعضای مجلس خبرگان قانون اساسی چنین تفسیری ندارند و فارسی را ایرانی الاصل می‌دانند! من تا خود آقای تهرانی نگویند که این اعلامیه از من است باورم نمی‌آید که از ایشان باشد؛ چون با شناختی که من از علم و تقوای ایشان دارم خیلی برایم باور اینکه این اعلامیه از ایشان هست دشوار است، [باید] بگویم بنام ایشان هست ولی بهر حال اگر ایشان نوشته باشند، اگر به راستی این اعلامیه از ایشان باشد، آن سابقه ذهنی که من از جناب آقای تهرانی داشتم و دارم با این آسان‌گیری ایشان در حکم کردن به اینکه این توطئه است، آن خیانت است، امام در انتخاب امام جمعه تهران اشتباه کرده‌اند، اینها را خیلی مشکل است برایم بپذیرم، مگر اینکه بگویم انسان‌های برجسته هم اشتباه می‌کنند.»

ایت الله بهشتی در ادامه سخنان خود گفت: آقای تهرانی باید توجه داشته باشند که وقتی در خبر رسانه‌های گروهی آمریکا و اروپا می‌آیند و به استناد همین حرف‌ها می‌گویند آقای بهشتی را ممنوع الخروج کرده‌اند، چه کرده‌اند؟ این شایعات را منتشر می‌کنند ایشان باید هوشیار باشند که دست‌هایی در کار است، وقتی آمریکا و اروپا با ما می‌جنگند این لابد بدین جهت است که احساس کرده‌اند در برخوردهای ی که با ما دارند ما محکم هستیم ما برای حفظ اصالت این انقلاب و مصلحت این امت با قاطعیت با آنها برخورد می‌کنیم.»

همراهی تهرانی با بنی صدر در مخالفت با حزب جمهوری

تهرانی در اولین دوره انتخابات ریاست جمهوری، از کاندیداتوری بنی صدر حمایت کرد و در همین رابطه در سفری که به تهران رفته بود گفت: بنده عقیده ام این است که بنی صدر از همه اینها شایسته‌تر است. این را اینجا به جوان‌ها هم گفتم در مشهد هم گفته‌ام چرا، چون که ایشان استقلال فکری دارد وابسته به حزب یا گروه خاصی نیست که منعکس کننده خواسته‌های همان گروه باشد. چون رئیس جمهور باید منعکس کننده خواسته تمام ملت باشد. بنی صدر بخاطر استقلال فکری حاضر است او را بکشند یا حتی به زندان افکنند و یا از ایران بیرونش بیاندازنند ولی فکر و ایده گروه و دسته خاصی را نپذیرد!»

شیخ علی تهرانی به عنوان نماینده امام و نیز با توجه به جایگاه منحصر به فردش در مشهد، با کمک دوستان خود، با جمع‌آوری اسناد و مدارکی علیه جلال الدین فارسی به تقابل با رهبران حزب جمهوری و کاندیدای آنان رفت.

تهرانی چندی قبل از این اقدام خود، در مسافرتی که به تهران کرد دیداری هم از دانشجویان مسلمان پیرو خط امام، به عمل آورد و به دنبال این دیدار اعلام شد که دانشجویان مستقر در سفارت اسنادی را در رابطه با ارتباطات چند تن از ان اعضای شورای انقلاب به ایشان داده‌اند که به آیت الله خمینی بدهد. شیخ علی تهرانی در مورد ارتباط دو عضو شورای انقلاب با ماجرای ارتباطات امیر انتظام اظهار داشت، من صریحا نمی‌گویم که این دو نفر آقایان بهشتی و رفسنجانی هستند و تا به حال اسم این دو نفر را نیاورده‌ام. البته نمی‌گویم نیستند و نفی نمی‌کنم!»

شیخ علی تهرانی در تاریخ ۱۵ فروردین ۱۳۶۰ در نامه‌ای خطاب به رئیس جمهور وقت _بنی صدر_ نسبت به روند دادگاه و محاکمه عباس امیرانتظام و متهم کردن وی به جاسوسی برای سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا اعتراض کرده و خواستار دخالت بنی صدر در روند محاکمه شد.

گرایش به سازمان مجاهدین خلق

شیخ علی تهرانی تحت تأثیر اندیشه‌های اقتصادی سوسیالیستی و چه بسا با تأثیرپذیری از کتاب اقتصاد مجاهدین خلق، آثاری در اقتصاد اسلامی نوشته بود. تهرانی از اواخر سال ۱۳۵۸ به این سو به تدریج به سمت هواداری از جریان‌های مخالف انقلاب کشیده شد و تقریبا مواضع مشترکی با لاهوتی داشت. با جدا شدن صفوف، تهرانی متمایل به مجاهدین خلق شد. وی در بهمن ماه ۱۳۵۸ ضمن نگارش متنی که در نشریه مجاهد» به چاپ رسید، به انتقاد از عملکرد امام خمینی (ره) پرداخت.

تندترین مصاحبه وی که با حمایت از برخی از هواداران سازمان مجاهدین خلق تحت عنوان معلمان مسلمان» مشهد انتشار یافت، حاوی برخوردهای تند وی بر ضد رهبران حزب جمهوری اسلامی و شخص امام خمینی (ره) بود.

تحرکات شیخ علی تهرانی با آغاز جنگ تحمیلی

تهرانی پس از آغاز جنگ تحمیلی عراق علیه ایران موضعی مخالف جمهوری اسلامی اتخاذ کرد و در اوج حملات عراق، با سخنرانی‌های غیرمسئولانه خود به تضعیف شخصیت‌های انقلابی پرداخت. او ابتدا سازمان مجاهدین را ناآگاه به مسائل اسلامی می­دانست و سپس به صورت غیر منتظره به حمایت از آنان پرداخت. او حتی فتوایی را در مورد وجوب قتل هواداران حزب جمهوری اسلامی صادر کرد. پس از تعطیلی دانشگاه‌ها از سوی شورای انقلاب که منجر به درگیری بین موافقان و مخالفان انقلاب شد، تهرانی طی تلگرافی به امام خمینی (ره) گروه‌های ی حمایت شونده از سوی بعضی از اعضای شورای انقلاب را عامل این درگیری‌ها ذکر کرد.

در اردیبهشت همان سال پس از آشوب در دانشگاه فردوسی مشهد به همراه طاهر احمدزاده و محمدتقی شریعتی بیانیه‌ای منتشر کرد. سپس در اقدامی دیگر طی نامه‌ای سرگشاده به آیت الله خزعلی ضمن حمله به او از مواضع مجاهدین خلق حمایت نمود. بدین ترتیب در سال ۱۳۶۰ ناچار دستگاه قضایی کشور وی را فاقد صلاحیت‌های لازم برای تصدی مسئولیت‌های کشوری و دینی اعلام داشت. در نتیجه در همین سال و با انتشار علامیه‌ای به حزب جمهوری اسلامی حمله کرد. در ادامه این فعالیت‌ها به اتهام حرکت‌های ضدانقلابی و حمایت از منافقین به حکم دادگاه انقلاب اسلامی مشهد دستگیر شد.

هاشمی رفسنجانی در ۳ آبان ۱۳۶۰ در کتاب عبور از بحران درباره توبه على تهرانی می‌نویسد: آخر شب، همراه احمد آقا منزل آمدیم. بازداشت شیخ علی آقا تهرانی مطرح شد، ایشان اعتراف کرده که اشتباه کرده و بریده است و حاضر به مصاحبه شده، ولی هنوز می‌خواهد دو پهلو صحبت کند»

هاشمی رفسنجانی در کتاب عبور از بحران در بیان خاطرات روز ۶ مرداد سال ۱۳۶۰ از ارتباط تهرانی با ملی – مذهبی‌ها پرده بر می‌دارد: آقای مهندس [مهدی] بازرگان، برای آقای شیخ علی تهرانی – که در مشهد بازداشت شده کمک می‌خواست.»

شیخ علی تهرانی به دنبال فرار بنی صدر و پس از خروج سران سازمان منافقین از کشور، در حالی که در مشهد بازداشت بود بصورت عجیبی از زندان فرار کرد و در فروردین ۱۳۶۳، مخفیانه به عراق گریخت؛ به محض ورود تقاضای پناهندگی ی نمود که مورد پذیرش رژیم بعثی عراق واقع شد.

وی پس از استقرار به عنوان سخنگوی رژیم عراق، تبلیغات علیه جمهوری اسلامی و مسئولین نظام را آغاز کرد. یک سال بعد همسرش نیز محل ست خود را به قصد ترکیه ترک کرد و از آنجا به عراق رفت.

 

۲ اردیبهشت ۱۳۶۴، خانم بدری ‌ای (همسر شیخ علی تهرانی) در یک کنفرانس مطبوعاتی در بغداد حضور یافت. وی در این کنفرانس گفت که به همراه ۳ دختر و ۲ پسرش برای پیوستن به پدرشان از میان جبهه ایران-عراق فرار کرده و به عراق آمده است و فاقد پاسپورت است.

هاشمی رفسنجانی در کتاب امید و دلواپسی – خاطرات سال ۶۴ – درباره این موضوع و ناراحتی آیت الله ‌ای می‌گوید: آقای ‌ای با ناراحتی، خبر فرار [خانم بدری حسینی ‌ای] خواهرشان را – که همسر شیخ علی تهرانی است – با پنج فرزندش، از کشور دادند. از ترکیه اطلاع رسیده است که او اکنون در ترکیه است ولی می­خواهد به عراق برود.»

شیخ علی تهرانی مهمان ویژه صدام حسین بود و در باغی بزرگ در بغداد به سر می‌برد؛ و در آنجا برای سال‌های طولانی در رادیو فارسی زبان بغداد مشغول به تبلیغات ضد جمهوری اسلامی بود. رژیم صدام از سخنان شیخ علی تهرانی علیه امام خمینی (ره) و جمهوری اسلامی، برای شکنجه روحی اسرای ایرانی در بند استفاده می‌کرد.

در کتاب خاطرات آیت الله هاشمی رفسنجانی درباره این ماجرا آمده است: علی تهرانی در تابستان سال ۱۳۶۳ پس از فرار از کشور، در مصاحبه‌ای با هفته نامه آلمانی اشپیگل به دروغ‌گویی پرداخت، از جمله گفت: آقای رفسنجانی به من گفته است که اگر ما عراق را به دست آوریم، دو کشور ما به ­صورت یک کشور و آن هم بزرگترین صادرکننده نفت، درخواهد آمد. ما جمعا شصت میلیون جمعیت خواهیم بود و قدرت عظیمی در اقتصاد جهانی خواهیم داشت.»

سخنان تهرانی از رادیو فارسی زبان بغداد در بین سران نظام جمهوری اسلامی انعکاس خبری خاصی دارد. حجت الاسلام هاشمی رفسنجانی در این رابطه می‌گوید: عصر، احمد آقا آمد و راجع به اظهارات بی اساس على اقا تهرانی از رادیو بغداد و فحاشی‌های او گزارش داد.»

بازگشت به ایران و رأفت اسلامی

ایشان می‌گفت من در دادگاه به استناد آیاتی (از جمله آیات ۶۰ و ۶۱ سوره احزاب) گفتم من سه بار محکوم به اعدامم و دفاع هم نکردم و با پذیرفتن اتهام و قبول سه بار اعدام دادگاه پایان یافت

شیخ علی تهرانی پس از یک دهه، بالاخره سال ها پس از پایان جنگ و در سال ۱۳۷۴ خود را در یکی از پاسگاه‌های مرزی تسلیم نمود و بلافاصله به تهران منتقل شد.

دادگاه ویژه ت وی را به اتهام همکاری با دشمن در زمان جنگ، صدور فتوا علیه نیروهای انقلابی و تحریک ارتش عراق به کشتار مردم ایران محاکمه و وی را محارب تشخیص داد؛ اما با توجه به اینکه شخصا خود را تسلیم نیروهای نظامی ایران کرده بود با تخفیف به بیست سال حبس خارج از محل ستش محکوم کرد. شیخ علی تهرانی از کارهای گذشته خود اظهار ندامت کرد و خود را مستوجب اشد مجازات دانست.

شیخ علی در دادگاه با تاکید بر صحت مواضعش اعتراف کرد: والله العلی العظیم موحدتر از آقای خمینی (ره) در جهان هنوز نیامده است» وی در نهایت با وساطت مسئولین نظام اسلامی و انقلابیون از زندان آزاد شد.

حسن یوسفی اشکوری از شرکت کنندگان در اجلاس ضدانقلابی کنفرانس برلین که در سال ۱۳۷۹ دستگیر شد و پس از گذراندن بخشی از کیفر خود آزاد گردید ۱۴ دی ۱۳۸۸ در سایت شخصی‌اش درباره شیخ علی تهرانی می‌گوید: پس از انکه در اوایل آذرماه پس از اعلام حکم به بند عمومی منتقل شدم با على تهرانی بیشتر آشنا شده و گفت و گوهایی طولانی در باب مسائل مختلف از جمله درباره خود ایشان با ایشان داشتم… ایشان گله­‌ای از این محکومیت نداشت چرا که ایشان می‌گفت من در دادگاه به استناد آیاتی (از جمله آیات ۶۰ و ۶۱ سوره احزاب) گفتم من سه بار محکوم به اعدامم و دفاع هم نکردم و با پذیرفتن اتهام و قبول سه بار اعدام دادگاه پایان یافت.»

عادت به حرف‌های بی اساس همیشگی

شیخ علی تهرانی عادت به زدن حرف‌های بی اساس داشته و دارد. وی با بیان سخنانی بی مبنا درباره نحوه و میزان دینداری مردم در جمهوری اسلامی ایران گفته بود: نماز را در کل کشور حدود یک درصد از مردم می خوانند و در آموزش و پرورش و در مدارس بچه ها را گول می زنند و مردم را با استدلال های غلط گمراه می‌کنند و بعضی‌ها را خانه‌نشین کرده‌اند و زمامدار هم در خصوص گمراهی جوانان بی‌تفاوت است و شاید هم خود زمامدار نداند و شاید خود او هم بگرید… .»

شیخ علی تهرانی اکنون در منزل خود در حوالی خیابان گرگان تهران جلساتی را برگزار می‌کند و در این جلسات اقدام به تخریب چهره نظام اسلامی می‌نماید: در سه ماهه گذشته مقدار ی ۲۰ درصد افزایش یافته است که تمام این گناه‌ها به گردن وزرا و رئیس جمهور است. تلویزیون به عنوان برنامه کودک، رقاصی و مطربی نشان می‌دهد. قرآن عالم نمی‌خواهد قرآن عامل و عمل‌کننده می‌خواهد. یک ­مشت آدم انگلیسی و آمریکایی در تلویزیون جمع شده‌اند و به اسم برنامه کودک همه گونه برنامه خواب و رقاصی به خورد بچه‌ها می‌دهند و این می‌شود که بچه‌ها کیف و جیب­بر می­شوند و چون گرانی است و نوجوان‌ها دوست دارند بستنی بخورند، اما گران است، می‌روند ی می‌کنند. امروز کسانی که به قرآن، خدا و رسول خدا پشت کرده‌اند به صندلی ریاست چسبیده‌اند، اینها خودشان را عالم می‌دانند؛ اما عالم دنیایی هستند. من اینها را بر هم کوبیده و له کرده‌ام!»

افراط و تفریط در مواضع

وقتی کتاب اقتصاد اسلامی آقا شیخ علی تهرانی را نزد آقا مصطفی آوردند، آن را شدیدا رد کرد و گفت: مؤلف، عمامه‌ای بر سر افکار کمونیستی گذاشته است

تهرانی در نوع مواضع خود، بسیار تند و نامتعادل است. درباره او این امکان بود که به سرعت موضع خویش را نسبت به مسئله‌ای عوض کند و در موضع جدید، با همان شدت و حدّت رفتار کند. وی در طرفداری از امام و الفاظی که در عشق و علاقه خود به ایشان به کار می‌برد، افراط می‌کرد؛ چنان که بعدها نیز در دشمنی با ایشان به افراط گرایید.

آیت الله مسعودی درباره تهرانی می‌گوید: آشنایی ما از مدرسه حجتیه بود. ایشان ابتدا با مثنوی و عرفان و مسائلی از این دست سروکار داشت مدتی با این افکار و اوهام مشغول بود تا این که ناگهان خبر رسید که ایشان مثنوی و حافظ را کنار گذاشته و مدعی است که این کتاب‌ها نجس هستند و آنها را با انبر بر می‌دارد. ما از این چرخش تعجب کردیم. حالت عدم اعتدال در رفتار و گفتار این فرد به چشم می‌خورد. تهرانی از نظر درسی پیشرفت خوبی داشت و هم بحث مرحوم آقا مصطفی بود.»

آیت الله یزدی هم با اشاره به خاطرات روزهای مدرسه حجتیه می‌گوید: این آقای تهرانی در مدرسه حجتیه هم که بود، قدری خشک بود.» وی از رفتار مخصوص او صحبت کرده می‌گوید: وقتی در سیرجان به دیدنش رفتم، یک مرتبه در خلال ناهار، او به ناگاه از جای برخاست و ایستاد به نماز.»

برای تحلیل و بازشناسی رفتاری – اخلاقی افراد باید به نحوه تعامل آنها با محیط اطراف و رخدادهای اجتماعی که ماهیت انسان را بروز می‌دهد، توجه کرد. در بازخوانی عدم ثبات رفتاری وی، مرحوم آیت الله مهدوی کنی می‌گوید: ایشان از شش هفت ماه یا یک سال بعد از اینکه من طلبه شدم به مدرسه لرزاده آمدند و مشغول تحصیل شدند. ایشان ۱۹ ساله بودند و من ۱۴، ۱۵ سال داشتم. حجره من پهلوی حجره ایشان بود. یک شب دیدم که دیوار حجره ما کوبیده می‌شود گویا کسی محکم به دیوار می‌کوبد، آمدم ببینم چه شده، دیدم که شیخ علی کله‌اش را به دیوار می‌زند. گفتم علی اقا چه کار می‌کنی؟ گفت: من حاشیه‌های کتاب جامع المقدمات را که می‌خوانم درست نمی‌فهمم، سرم را به دیوار می‌زنم تا مغزم باز شود و بفهمم. البته ما آن وقت به عمق مطلب پی نبردیم، می‌گفتیم شیخ علی آقا خوب درس می‌خواند، واقعا هم خوب و زیاد درس می‌خواند، ولی بعدها که این جریان‌ها پیشامد فهمیدیم که این آقا از اول غیر عادی بود. بله ما با شیخ علی آقا سال‌ها مباحثه می‌کردیم، ولی غالبا بحث‌های ما به مجادله می‌کشید و ایشان در مدرسه فیضیه داد و فریاد زیاد می‌کرد و کلمات تندی می‌گفت.»

آیت الله سید منیرالدین حسینی شیرازی (ره) هم می‌گوید: به یاد دارم، وقتی کتاب اقتصاد اسلامی آقا شیخ علی تهرانی را نزد آقا مصطفی آوردند، آن را شدیدا رد کرد و گفت: مؤلف، عمامه‌ای بر سر افکار کمونیستی گذاشته است.»

شیخ مرده‌ای که هنوز زنده است!

اگر پیشینه درخشان مایه مصونیت افراد از خطا و اشتباه بود نبایستی شیخ علی تهرانی سر سفره شراب صدام می‌نشست و به امام فحش و ناسزا می‌داد

علی رغم خبرهایی که از مرگ تهرانی منتشر شده است، وی هنوز زنده است. نوری‌زاده که به دلیل اقدام علیه امنیت ملی بارها دستگیر شده از دیدارش با تهرانی در آبان ۱۳۹۲ پرده برمی دارد: هفته پیش رفتم به دیدن شیخ علی تهرانی. گمان من بر این بود که وی سال‌ها پیش از دنیا رفته؛ و یا آنجا که دخترانش گفتند: نخیر، زنده است، تصورم بدین سوی رفت که احتمالا او را رنجور و از پای افتاده خواهم دید؛ اما وقتی وی را دیدم، جانانه جا خوردم.»

در پایان برای جمع بندی مطالب جا دارد به بیانات حجت الاسلام و المسلمین سید حمید ، رئیس بنیاد تاریخ پژوهی ایران معاصر درباره تهرانی، استناد کنیم: مگر شیخ علی تهرانی سابقه مبارزاتی نداشت و شاگرد امام نبود؟ مگر شیخ حسینعلی منتظری حاصل عمر امام شمرده نمی‌شد؟ دیدید چگونه به امام پشت کردند و به آن مرد خدا خون جگر دادند … اگر پیشینه درخشان مایه مصونیت افراد از خطا و اشتباه بود نبایستی شیخ علی تهرانی سر سفره شراب صدام می‌نشست و به امام فحش و ناسزا می‌داد!»

 

منبع: کتاب بازگشت از نیمه راه –علی الفت پور


از همه قشرها، قشر روحانى مسئولیتش بیشتر باشد؛ براى این‌که، هر کس بیشتر نزدیک به اسلام است بیشتر مورد مسئولیت است. انبیا از همه کس مسئولیتشان زیادتر بوده است. آن‌ها در عین حالى که مسئولیتشان از همه بیشتر بود، به آن امرى که وظیفه داشتند عمل کردند و هیچ قصورى نکردند. علماى هر ناحیه مسئولیتشان از سایر طوایف بیشتر است، این‌ها عذر ندارند …

ادامه مطلب


مفهوم حوزه انقلابی 

همچنان که در شماره قبل اشاره شد، یکی از مهم‌ترین نیازهای جامعه امروز ما، مطالبه انقلابی‌گری و تفکیک جریان‌های انقلابی از غیر انقلابی به ویژه در نهاد حوزه و ت به عنوان پرچم دار انقلاب اسلامی است.

چنانکه گذشت با مطالعه و بررسی دیدگاه‌های آیت‌الله ‌ای در ارتباط با موضوع انقلاب» نیز می‌توان مهم‌ترین دغدغه ایشان را حفظ هویت انقلاب اسلامی» در دوره کنونی توصیف نمود. از بیانات و عملکردهای رهبر انقلاب که در مقاطع مختلف با مردم و مسؤولان نظام داشته‌اند به دست می‌آید که تأکید اصلی معظم‌له بر وم صیانت از شور انقلابی، حفظ روحیه انقلابی‌گری و انقلابی عمل کردن می‌باشد.

ادامه مطلب


بررسی شخصیت شیخ علی تهرانی

 

مقدمه:

شیخ علی مراد خانی ارنگه معروف به تهرانی» فرزند عزت الله در سال ۱۳۰۹ در روستای ارنگه در یک خانواده مذهبی به دنیا آمد. وی پس از فراگرفتن تحصیلات ابتدایی با تشویق پدر به تحصیلات حوزوی روی آورد. پس از فراگرفتن مقدمات علوم دینی به تحصیل دروس خارج فقه و اصول از محضر آیات عظام بروجردی و امام خمینی پرداخت. پس از اتمام تحصیلات حوزوی به تبلیغ و وعظ مشغول شد و در سال ۱۳۴۰ از طرف حضرت امام (ره) جهت ارشاد و تبلیغ مردم لرستان عازم خرم آباد گردید.

ادامه مطلب


مفهوم حوزه انقلابی 

همچنان که در شماره قبل اشاره شد، یکی از مهم‌ترین نیازهای جامعه امروز ما، مطالبه انقلابی‌گری و تفکیک جریان‌های انقلابی از غیر انقلابی به ویژه در نهاد حوزه و ت به عنوان پرچم دار انقلاب اسلامی است.

چنانکه گذشت با مطالعه و بررسی دیدگاه‌های آیت‌الله ‌ای در ارتباط با موضوع انقلاب» نیز می‌توان مهم‌ترین دغدغه ایشان را حفظ هویت انقلاب اسلامی» در دوره کنونی توصیف نمود. از بیانات و عملکردهای رهبر انقلاب که در مقاطع مختلف با مردم و مسؤولان نظام داشته‌اند به دست می‌آید که تأکید اصلی معظم‌له بر وم صیانت از شور انقلابی، حفظ روحیه انقلابی‌گری و انقلابی عمل کردن می‌باشد.

ادامه مطلب


سخنرانی‌های افتتاحیه دارالتبلیغ نشان می‌دهد که تحولات سریع دوران معاصر و تهدیدهای بی‌سابقه فرهنگی که مرزهای کشورهای اسلامی را درنوردیده و به قلب‌ها و ذهن‌های جوانان مسلمان و شیعه سرایت کرده بود، محرّک اصلی مؤسسان دارالتبلیغ اسلامی به شمار می‌آمد. به همین دلیل نسل‌های نوگرای حوزوی احساس می‌کردند که با ابزار سنتی نمی‌توان در برابر هجمه‌های نوین فرهنگی ایستادگی کرد و باید طرحی نو درانداخت.

ادامه مطلب


رهبر معظم انقلاب منظومه فکری مشخص و معینی دارند که همه عملکرد ایشان منطبق با این منظومه فکری است. این منظومه فکری در بخش های مختلف فردی، خانوادگی، اجتماعی، ملی، منطقه‌ای، جهان اسلام و بین‌المللی طرح و برنامه مشخص دارد که در 50 سال اخیر در قالب کتب، بیانات، پیام‌ها، نامه‌ها و ابلاغیه‌های مختلف ارائه شده است و گستردگی آن در همه موضوعات چشمگیر است.

ادامه مطلب


درآمدی بر تیپ‌شناسی یا تیپولوژی عالمان حوزوی و نیز مدل‌سازی زندگی عالمان برتر شیعی، می‌کوشد به لایه‌های اثرگذار و در عین مغفول از حیات عالمان شیعی ورود کرده و از رهگذر مطالعات شخصیت‌شناسی و طبقه‌بندی انواع شخصیت‌ها بر اساس کارکردهای گوناگون حوزوی منظری جدید از طبقه‌بندی تیپ‌های حوزوی ارائه نماید.

 

ضرورت توجه به سبک زندگی عالمان حوزوی

حوزه‌های علمیه شیعی دارای سرمایه‌های عظیم و بی‌نظیری به نام عالمانِ مجاهد هستند. سرمایه‌ای انسانی که می‌توان سال‌ها بر سر سفره آن نشست و بهره برد و فیض رساند. ظرفیت‌های فراوانی پیرامون این عالمان وجود دارد که تنها باید با اندیشه و تدبیر به اصطیاد و اکتشاف و فراوری آن‌ها پرداخت. آنچه تاکنون از عالمان مورد توجه و نظر حوزویان بوده است، خروجی‌ها و تولیدات علمی آن‌هاست. هرچند همین سرمایه علمی نیز به‌ خوبی مورد توجه قرار نگرفته است ولی محور اصلی استفاده از عالمان سال‌های دور و نزدیک را تشکیل داده است.

اما وجه دیگری از زندگی عالمان وجود دارد که شاید بتوان آن وجه را مهم‌تر از وجه علمی برشمرد. حقیقت این است که تولیدات علمی یک عالم در متن زندگی و در بستر یک حیات فاخر و عالمانه پدید آمده است. سبک زندگی عالم و شیوه حیات او است که بستری مناسب برای پدید آمدن آثار و تولیدات علمی پدید می‌آورد. اساساً بدون وجود زمینه‌ای مناسب، هیچ‌گاه خروجی ویژه‌ای از محصولات علمی شکل نمی‌گیرد. ناظران تنها با محصول یک حیات طیبه و فاخر آشنا هستند ولی به آن روی سکه این محصول نگاهی ندارند؛ حقیقت این است که آن نوعِ زندگی چنین خروجی و محصولی را در پی داشته است.

غفلت از این واقعیت موجب شده برخی برنامه‌ریزان، هنگام طراحی نظام‌های آموزشی و با هدف تربیت عالمانی چون بزرگان و برجستگان تاریخ حوزه، تنها به مؤلفه‌های رشد علمی طلاب توجه کنند؛ غافل از اینکه طلبه برای رشد علمی مناسب نیازمند بستر‌های لازم در مجموع حیات طلبگی است تا درآن شرایط بذر علمی بکارد و محصولی قابل توجه درو نماید.

اساساً نگاه برخی برنامه‌ریزان به انسان نگاهی تک‌ساحتی است. ‌گویی نقشی برای عناصر و مؤلفه‌های گوناگون شخصیت‌ساز انسان‌ها وجود ندارد و انسان موجودی است که تنها با طی مسیری خطی و باریک که هیچ حاشیه و ملاحظه‌ای را برنمی‌تابد، باید رشد نماید. تلقی‌هایی از این دست، نظام آموزشی حوزه را در سال‌های اخیر با چالش‌های جدی در عرصه تربیت روبه‌رو کرده است.

در نگاه آنان، طلبه تنها به‌عنوان (انسانٌ عالم) نگریسته می‌شود. نظام آموزشی از او می‌خواهد که پا جای پای علامه طباطبایی، شیخ مفید، شیخ طوسی، خواجه نصیرالدین طوسی و ، بگذارد. اما‌گویی حتی شناخت صحیحی از این عالمان در دست ندارند. در این منظر، تنها لحظاتی که علامه‌ها و شیخ مفید‌ها، کتاب در دست داشته‌اند و یا قلم به کف گرفته‌اند و مشغول تولید بوده‌اند، دیده می‌شود؛ اما اینکه علامه، پیش از سحر در چه حالی بوده است و بین الطلوعین را چگونه سپری کرده است و شب‌ها پس از فراغت از تحصیل چگونه با خانواده معاشرت داشته است، اهمیتی داده نمی‌شود. ‌گویی علامه‌ها و شیخ‌ها، انسان‌هایی بریده از زندگی انسانی و اجتماعی بوده‌اند و حیات آن‌ها تنها یک رویه داشته و آن فعالیت علمی است. مراوده با خانواده و اجتماع و مردم و حکومت و ده‌ها مخاطب دیگر که هر یک می‌تواند تأثیری ویژه در شخصیت و مشی وی ایجاد کند، مغفول است.

اما باید دانست مجموع زندگی و رفتار و روش یک انسان است که به او شخصیتی متمایز از دیگران می‌دهد. این شخصیت بر اساس نوع روحیات و اقتضاءات طبیعی فردی دارای سبک زندگی خاصی می‌گردد. در بستر این سبک زندگی در جامعه زیست می‌کند و خدماتی را ارائه می‌دهد. نباید از تأثیر سبک زندگی و ویژگی‌های شخصیتی در خروجی‌ها و آثار علمی و اجتماعی عالمان غافل بود.

شخصیت‌های مختلف و نیاز به سبک زندگی‌های گوناگون

بدیهی است عالمان حوزه در طول تاریخ از کارکرد‌های گوناگونی برخوردار بوده‌اند. هر یک توانمندی‌های خاص و به همان میزان کارکرد‌های خاصی داشته‌اند. در این میان سبک زندگی‌های گوناگونی در بین عالمان رواج داشته است. چرا که هر کس متناسب با شاکله شخصیت خود مشی می‌کند.

از سویی طلاب نیز همه دارای استعداد‌ها و روحیات و توانمندی‌های یکسان نیستند. پس نمی‌توان به آن‌ها روش‌ها و برنامه‌های یکسانی را نیز پیشنهاد داد. تفاوت در شرایط افراد اقتضای تفاوت در برنامه‌ها را نیز دارد. از این روی باید مدل‌های مختلفی را برای تیپ‌های شخصیتی مختلف ارائه داد.

پس از تیپ‌شناسی عالمان باید هر تیپ شخصیتی را به یک مدل رفتاری قابل اجرا و پی‌گیری تبدیل نمود. مدل‌سازی از زندگی عالمان مهم‌ترین گامی است که باید با دقتی خاص انجام شود. تعیین استاندارد کلی‌ای که طبق آن زندگی برخی عالمان برای مدل‌سازی انتخاب می‌شود نیز یکی از مراحل قابل اهمیت است. چرا که باید همه تیپ‌های شخصیتی گوناگون در برخی کلیات محوری دارای وحدت نظر و رویه‌ای یکسان باشند؛ اما تفاوت‌هایی که در دل یک پارادایم رفتاری کلی پذیرفته شده انجام می‌شود، مشکل آفرین نخواهد بود.

مدل‌سازی از زندگی یک انسان برجسته، یعنی مطالعه دقیق و عمیق و همه‌جانبه حیات آن انسان و تفکیک عوامل موفقیت او در زندگی و طبقه‌بندی نوع رفتار‌های وی در عرصه‌های مختلف حیات فردی و اجتماعی.

چرایی و چگونگی مدل‌سازی حیات عالمان

مدل‌سازی از زندگی یک انسان برجسته، یعنی مطالعه دقیق و عمیق و همه‌جانبه حیات آن انسان و تفکیک عوامل موفقیت او در زندگی و طبقه‌بندی نوع رفتار‌های وی در عرصه‌های مختلف حیات فردی و اجتماعی. نگاهی که در صدد است از یک حیات برتر به یک مدل دست پیدا کند، ظرافت‌های خاصی را مد نظر قرار می‌دهد. در این نگاه عناصر کلیدی شخصیت انسانِ الگو شناسایی شده و عناصر فرعی و اصلی همه دارای یک طبقه‌بندی می‌گردند. عناصر رشد انسان در شرایط شخصیتی گوناگون دچار تفاوت می‌شود.

از سوی دیگر کمتر می‌توان الگو‌هایی را یافت که در همه ابعاد قابلیت الگوبرداری داشته باشند. از این روی نگاه الگوساز تلاش می‌کند، نظمی منطقی به برداشت از یک انسان برتر بدهد؛ یعنی با رویکردی معقول و منطقی با الگو برخورد کند. نگاه معقول می‌کوشد کاستی‌ها را از نظر دور نداشته و برای جبران آن پیشنهاد‌های مکمل ارائه نماید. به بیان دیگر مدل‌سازی تلاشی در راستای کارآمد‌سازی برداشت‌های شخصی و سلیقه‌ای از الگوهاست؛ اما باید توجه داشت الگوسازی دارای ظرافت‌های ویژه‌ای است. تفکیک و طبقه‌بندی ابعاد گوناگون حیات انسان و ارائه راهکار‌های عملیاتی بر اساس حیات فرد معیار موجب می‌شود تلقی‌های انتزاعی و غیرکاربردی جای خود را به مدل‌های عملیاتی و اجرایی بدهد.

توجه اهمیت الگوبرداری و مدل‌سازی از حیات عالمان شیعی

اما چرا باید به سبک زندگی عالمان اعتماد و اعتنا کرد؟ ما از یک مدل رفتاری برای زندگی یک عالم مؤثر یا یک رهبر اجتماعی همواره در پی بروز و ظهور برخی اوصاف ویژه هستیم. کارآمدی، پویایی و نشاط، نوآوری و علم‌گستری، جامعه‌سازی و رهبری اجتماعی، هدایت‌گری و تأثیر‌گذاری در سرنوشت اجتماع، برخی از این ویژگی‌ها به‌شمار می‌آیند. عالمان شیعه در طول قرن‌های متمادی نشان داده‌اند از زندگی‌هایی به شدت متفاوت با زندگی مرسوم و معمول اندیشمندان دنیا برخوردار بوده‌اند. پویایی و نشاط در لحظه لحظه حیات ایشان قابل مشاهده است. تولیدات علمی بی‌نظیر آن‌ها هنوز مایه رونق مراکز علمی جهان تشیع است. انسان‌هایی که پیرامون این افراد زندگی می‌کردند، عموماً انسان‌های متفاوت و برخوردار از حیات دینی رشدیافته و بالنده‌ای هستند که در سایه حضور این عالمان تعالی یافته‌اند. پدید آمدن این اوصاف و آثار نشان از کارآمدی حیات عالمان شیعی در طول تاریخ دارد. گواه بر کارآمدی و تأثیرگذاری آن‌ها صفحات زرین تاریخ تشیع است که مملو و مشحون از مجاهدت‌ها و رشادت‌ها و بالندگی‌ها و افتخارات است.

اما از زاویه‌ای دیگر زندگی عالمان از این جهت قابل اعتماد است که برگرفته از متن تعالیم و آموزه‌های وحیانی سامان یافته است. یک عالم نه تنها بر اساس سلیقه شخصی و یا میل طبیعی، رفتار عمومی خود را سامان نمی‌دهد، بلکه او در صدد است لحظه به لحظه روزگار خود را با منطق و ادبیات دینی چینش دهد. به بیانی دیگر می‌توان زندگی عالمان مهذب و مجاهد شیعی را ترجمان عینی آیات و روایات اهل بیت: دانست. این هم‌آهنگی و هم‌راهی با دین در زندگی ایشان محسوس است و موجب دلگرمی و اطمینان خاطر برای سوق یافتن به سوی آن می‌گردد. هرچند این هماهنگی تام و تمام نباشد ولی وجه غالب زندگی ایشان را تشکیل می‌دهد. همین غلبه و حداکثری بودن آموزه‌های دینی در متن حیات عالمان برای اطمینان به صحت روش و مشی ایشان کافی است. البته بی‌تردید هر آنچه که دارای زاویه با تعالیم دینی باشد غیرقابل قبول خواهد بود و محک ما تنها دین و عقل است.

تیپ‌های گوناگون شخصیتی عالمان

در اینکه عالمان دارای تیپ‌های شخصیتی گوناگون هستند، تردیدی نیست؛ ولی آیا این تفاوت‌ها موجب می‌شود از برخی مدل‌هایی که دارای تناسب با سلیقه و برداشت‌های ما هستند، چشم پوشی کنیم؟ باید توجه داشت هر فردِ دارای دغدغه خدمت به اسلام و جامعه اسلامی در هر سطحی از انگیزه که وارد حوزه می‌شود، یک ظرفیت به‌شمار می‌آید. کسی که محرومیت‌ها و سختی‌ها و ناملایماتی را به جان خریده تا به دین خدمت کند انسان باارزشی است. برخورداری از وصف دغدغه‌مندی موجب می‌شود نتوانیم به سادگی از کنار چنین انسانی بگذریم.
هرچند ممکن است سطح دغدغه‌های این انسان‌ها متفاوت باشد و نیز به لحاظ شخصیتی امکان پذیرش و تحول در دغدغه‌ها در افراد مختلف دارای تفاوت باشد، ولی با این حال ابتدا باید در راستای جدی‌تر کردن دغدغه افراد بر آمد و سپس در همان ایستاری که دیگر بیش از آن امکان ارتقا وجود نداشت برای فرد برنامه‌ای پیشنهادی ارائه داد.
قرآن نیز بر این واقعیت طبیعی تأکید می‌کند که مؤمنین دو دسته هستند. هر دو نیز در پیشگاه الهی مؤمن به‌شمار می‌آیند و مأجور خواهند بود؛ ولی یکی نسبت به دیگری دارای فضیلت و برتری است. این برتری به جهت برخورداری از جهت‌گیری و مجاهدت ویژه‌تر آن گروه از مؤمنین است. پس نفس این اختلاف طبیعی بوده و نباید موجب بدبینی و طرد آن دسته دیگر شود. آیه کریمه می‌فرماید:
لایستوی القاعدون من المومنین غیرأولی الضرر و المجاهدون فی سبیل الله بأموالهم و أنفسهم، فضل الله المجاهدین بأموالهم و أنفسهم علی القاعدین درجهً، و کلاً وعد الله الحسنی، و فضل الله المجاهدین علی القاعدین أجراً عظیماً(1)

از این‌روی باید در راستای کارآمد‌سازی حیات طلبگی هر دو طیف از طلاب تلاش کرد. مدل‌هایی متناسب با هر دو گروه فراهم آورد و اجازه نداد حتی یک نفر از انسان‌هایی که از استاندارد‌های تعیین شده مفید و مؤثر بودن برخوردارند، از نگاه دور بماند.

 

1ـ سوره نساء، آیه 95.

 


حضرت امام خمینی(ره) مُسکّن نمی‌دادند و بنیادی کار می‌کردند، یکی از این نمونه‌های بارز آن همین مسئله بود؛ حضرت امام(ره) در پاسخ عده‌ای از بزرگان لبنان برای مساعدت می‌فرمایند: شما توانایی ایستادن در مقابل اسرائیل و یا هر دشمن دیگری را ندارید مگر اینکه اتحاد داخلی برقرار نمایید و با هم برادر شوید.

 

جریان شناسی حوزه‌های علمیه لبنان|بخش دوم

اسباط: در مورد مرکز تجمع علما مسلمین» و ریشه‌های شکل‌گیری آن توضیحاتی ارائه بفرمایید؟

بعد از سال 1982م که رژیم صهیونیستی جنوب لبنان را اشغال کرده بود، عده‌ای از بزرگان از جمله شیخ احمداین در ایران حضور داشت؛ ایشان خدمت حضرت امام(ره) رسید و عرض کرد که ما الان اصلاً بحث شیعه و سنی نداریم و به هر حال کشور ما یک کشور اسلامی حساب می‌شود، چه بسا در آن جلسه کمک مالی یا تسهیلاتی خواسته بودند، من اطلاع دقیقی ندارم و این حرف خودم است، به هر حال مساعدت خواسته و گفته بودند که اسرائیل آمده و جنوب لبنان را اشغال کرده و به بیروت رسیده است و اینکه ما چکار کنیم؟ چه بسا هر یک از ما بودیم دستوری میدادیم، به عنوان مثال حکم جهاد یا اسلحه‌ای یا هر چیزی به آنها می‌دادیم.
اینکه می‌گویم حضرت امام خمینی(ره) مُسکّن نمی‌دادند و بنیادی کار می‌کردند، یکی از این نمونه‌های بارز آن همین مسئله بود؛ حضرت امام(ره) در پاسخ آنها می‌فرمایند:

شما توانایی ایستادن در مقابل اسرائیل و یا هر دشمن دیگری را ندارید مگر اینکه اتحاد داخلی برقرار نمایید و با هم برادر شوید.

بعد از آن جلسه در نیمه شعبان همان سال در بیروت مرکز تجمّع علما مسلمین ایجاد شد و تا به امروز در حال فعالیت است و به صورت متمرکز در سطح داخلی و بین الملل فعالیت‌های بسیار خوبی داشته و سالانه کنفرانس‌هایی برگزار می‌نماید.

حتی سال 96 حضرت آقا پیامی به دبیر کل این کنفرانس به اسم »شیخ ماهر حمود داده بودند،کنفرانس اخیری هم که انجام شده بود حضرت آقا مجددا پیامی به اسم ایشان داده بودند و یکی از علمای اهل سنت منطقه صیدا هم برای آن کنفرانس پیام داده بودند. با اینکه ایشان در بین اهل سنت برای خودش شخصیتی است و حزب دارد، و سنش نیز بالا است اما لباس رزم ‌پوشید و دوش به دوش و همراه بچه‌های مقاومت در عرصه جهاد حضور فعال داشت.

ما وقتی صحبت از اهل سنت داریم و بحث از وحدت اسلامی می‌کنیم، عده‌ای فکر می‌کنند ما منظورمان وحدت با وهابی‌ها است که هیچ اسم و رسمی از اسلام نبرده‌اند. در حالی که ما وقتی بحث شیعه و سنی داریم امثال شیخ ماهر حمود» منظورمان است، این‌ها را سُنی و برادران اهل سنت می‌دانیم، ما این‌ها را مسلمان می‌دانیم، و این افراد مد نظر ما هستند.

به هر حال این مرکز تجمع علما مسلمین الان 240 عضو از علمای تاثیرگذار دارد که 120 نفر شیعه، 120 نفر سنی و رئیس هیات امناء مرکز، شیخ احمد این است، ایشان از علمای اهل سنت و مدت مدیدی رئیس قوه قضائیه اهل سنت بوده. رئیس اداره مرکز هم یک شیخ شیعه به اسم آقا » شیخ حصان است؛ یک زمان در تاریخ لبنان، شیعیان با این غربت و محرومیت بودند، اما الان وقتی به بیروت می‌آیید، به وضوح می‌بینیم که شیعه جایگاه خاصی دارد و برخی مسئولیت‌های مهم دست شیعیان است.

اسباط: نهادهای اصلی مانند بهداشت و در حال حاضر در اختیار چه گروهی است؟

به صورت خاص در زمان کنونی بحث بهداشت لبنان دست شیعیان است؛ نه اینکه همه دست‌اندرکاران شیعه هستند، الآن در لبنان نبض بهداشت و درمان کشور، دست دو تا کشور است، یکی فرانسه و دیگری جمهوری اسلامی ایران، حتی پزشکان نخبه‌ای که به عنوان متخصص طبی فارغ التحصیل ایران هستند، از جایگاه ویژه‌ای برخوردارند، جالب است که مردم لبنان در صورت وجود دکترهای متخصص ایرانی و یا فرانسوی، گرایش به متخصصین ایرانی دارند و البته این فقط از روی ارزش معنوی نیست بلکه واقعیتی است که پزشکان ایرانی دارای تخصص بالایی هستند و فی الواقع الان در منطقه در بحث بهداشت، ایران به قطب بزرگی تبدیل شده است.

اسباط: آیا ما در بخش آموزش لبنان نیز فعالیت داریم؟

چه بسا در لبنان دانشگاه خاصی که متعلق به کشور ایران است را مشاهده نکنیم البته فقط یک دانشگاه آزاد هست که متاسفانه دولت لبنان این دانشگاه را به رسمیت نمی‌شناسد، احتمالا در این خصوص کم کاری و کوتاهی شده، چون در اکثر کشورهای منطقه دانشگاه آزاد وجود دارد و به رسمیت شناخته می‌شود. یک بار درباره دانشگاه آزاد جمهوری اسلامی ایران در بیروت بحثی شده بود؛ من گفتم یا منحل شود یا پیگیر مجوز‌ها و به رسمیت شناختن آن شوید و الان به عنوان یک موسسه خیلی کوچک در حال فعالیت است.

اسباط: در مورد حوزه‌های شیعیان و اهل سنت و رویکردهای علمی و جریانات مختلف آنها توضیحاتی را ارائه فرمایید؟

این بحث را در سه بخش مقدمه کلی و دو بخش شیعه و سنی مطرح می‌نمایم.

یک بحث کلی برمی‌گردد به فرهنگ حاکم بر فضای جامعه لبنان و آن هم این است که می‌بایست در یک کشور عربی زندگی مسالمت آمیز نهادینه شود؛ مثلاً مبنا را بر این قرار دهیم که حضرتعالی از حزب المستقبل هستید و من برادر شما از حزب‌الله هستم، که در اندیشه ی نقطه مقابل هم قرار داریم؛

برادری ما سر جای خودش هست و شب سر یه سفره با هم غذا می‌خوریم، یعنی دعوا با هم نداریم اما مبنای فکری ما هم در این حد اختلاف دارد و این مسئله در لبنان نهادینه شده و یکی از فرهنگ‌های رایج است. نمی‌دانم شما دیدید یا نه، در برخی مساجد ابریق‌هایی هست (در اکثر مساجد لبنان ابریق قرار ‌می‌دهند که به فاصله 5 الی 10 سانتی‌متر آب برای نوشیدن در دهن فرد ریخته می‌شود و به این نحو آب خوردن سخت می‌باشد ) که اینها بدون لیوان اما بدون اینکه با لب‌های آنها تماس بگیرد آب می‌نوشند و اگر فردی آشنا نباشد نمی‌تواند آب بنوشد و برای او کار سختی است، خیلی برایم عجیب بود که چرا این کار را انجام می‌دهند، ما این را دور از فرهنگ می‌دانیم و اصلاً جالب نیست، اما این یک فلسفه‌ای دارد، آنجا که بودم از آنها در مورد این نحوه آب نوشیدن سوال کردم که حکمت این قضیه چیست؟

 بعد گفتند اینجا مذاهب و طوایف مختلفی وجود دارد؛ از دُروزی» هست که اصلاً برخی علما، چه شیعه چه سنی اینان را مسلمان نمی‌دانند و یا کلیمی، یهودی، مسیحی، یا شیعه و سنی؛ این‌ها در یک‌ جا، با هم و بدون مشکل زندگی می کنند، چه بسا اصلاً یکدیگر را هم‌کیش خود نمی‌دانند و مثلاً برای مسلمانان طبیعتاً بحث‌های طهارت و نجاست پیش می‌آید، بخاطر اینکه مشکل شرعی هر یک از دوستان حل شود، به روشی آب نوشیده می‌شود که به دیگران بگوید من تماسی با آب نداشتم و این آب پاک مانده است.

 الان هم این فرهنگ زندگی مسالمت آمیز حفظ شده است و من نوعی که شیعه و دوستدار حزب الله هستم چه بسا دوستی از گروه و حزب دیگری نیز دارم، اما قرار نیست من از ارزش‌های خودم دست بکشم، با این وجود سلام علیک خودمان را با هم داریم، این قضیه جا افتاده و حالا در این فضا، طبیعی هست که شاهد تنش‌های به اصطلاح بین مذهبی زیادی نیستیم، نه اینکه اصلا وجود ندارد، تنش هست اما نه به آن شدت و حدتی که چه بسا در قم، مشهد یا مکاتب مختلف مشاهده می‌کنیم؛ طبیعی است که اینگونه اختلافات آنجا شدت کمتری دارد. به صورت کلی در مطالعات و پژوهش‌هایی که انجام داده‌ام، چهل تا مدرسه و حوزه علمیه را شمارش کردم، حتی یکی از آقایان که درس خارج هم دارد وقتی این را دید گفت اصلاً امکان ندارد، من خودم لبنانی هستم، چهل تا مدرسه نداریم، گفتم خب به هرحال من خدمت ایشان آدرس مدارس را تقدیم کردم.

اسباط: این پژوهش مربوط به حوزه علمیه لبنان را چه سالی انجام داده‌اید؟ آیا حضور مستقیم در لبنان داشته‌اید؟

این پژوهش مربوط به سال 1392ه.ش بوده است؛ بله بدون حضور در آنجا چنین کاری خیلی سخت و تقریباً غیرممکن بود. می‌بایست یک به یک مدارس را مراجعه کرد، با مدیر یا بنیانگذار و با مدیر داخلی و اساتید به طور مفصل سخن گفته می‌شد تا به نتیجه مطلوب رسید.

اسباط: این 40 حوزه علمیه که فرمودید متعلق به شیعیان لبنان می‌باشند؟

بله، همه متعلق به شیعیان لبنان است. من کتابی تحت عنوان: ظرفیت‌ها و چالش‌های تقریب مذاهب اسلامی در لبنان به رشته تحریر در آورده‌ام که انتشارات دانشگاه ادیان این کتاب را چاپ کرده است؛ فصل اول این کتاب برای خودش کتابی هست، یک جریان‌شناسی ی و اجتماعی که همه‌ جریان‌های ی، اعم از شیعه، سنی، مسیحی، دوروزی در آن مورد اشاره قرار گرفته است.

اسباط: شما از طرف دانشگاه ادیان این کار پژوهشی را انجام داده‌اید یا اینکه شخصی انجام داده‌اید و سپس دانشگاه ادیان این کار را چاپ کرد؟

من معمولاً سفرهایم سفر شخصی نیست، معمولاً در قالب ماموریت یا تبلیغ انجام می‌دهم، مثلاً به عنوان مثال این کار را انجام می‌دهم و وقتی عنوان می‌نمایم مورد استقبال واقع می‌شود و این امر که جایی مثل دانشگاه ادیان از این چنین کارهای پژوهشی استقبال نماید امری طبیعی می‌باشد. مقاله اخذ شده از این کتاب در مجلات پژوهشی و دارای اعتبار لبنان چاپ شده است، حتی این بحث کار ما به حدی در حوزه‌های لبنان تفصیلی وکامل بود که من دوست داشتم این کار به عربی ترجمه بشود، بعد چند نفر به من گفتند این از نظر امنیتی درست نیست، چون شما همه‌ی حوزه‌های علمیه لبنان رو با تفاصیل بیان نمودید و این اطلاعات می‌تواند در اختیار دشمن قرار بگیرد.

 


 

حضرت امام(ره) که ورود افرادی مانند سید حسین خمینی را به ت برای کشور خطرناک می‌دیدند، در نامه‌ای فعالیت ی را بر ایشان حرام اعلام ‌کردند و امر نمودند که وی به حوزه علمیه قم برگردد و به تحصیل علوم اسلامی و انسانی بپردازد.

 

مقدمه:
سید مصطفی خمینی فرزند حضرت امام (ره) دو فرزند داشت که حاصل ازدواجش با دختر آیت الله شیخ مرتضی حائری فرزند آیت‌الله حاج شیخ عبدالکریم حائری موسس حوزه علمیه قم بود فرزند دختر، سیده مریم نام داشت که پزشک شد و چندی در امارات متحده عربی (دوبی) و اکنون در سوئیس زندگی می‌کند و فرزند پسر، سیدحسین خمینی است که طلبه و شد و در سال‌های اول انقلاب اسلامی وارد عرصه ت شد. سید حسین خمینی هنگام انقلاب اسلامی درعنفوان جوانی قرار داشت و با سرنگونی رژیم مخلوع شاه از نجف به ایران بازگشت وی از همان ابتدا در طیف ابوالحسن بنی‌صدر و حامیان مجاهدین خلق قرار گرفت و حتی در مقابل چهره‌هایی نظیر علی‌اکبر هاشمی‌رفسنجانی، آیت الله صادق خلخالی و عبدالرحیم ربانی‌شیرازی موضع‌گیری نمود حمایت وی ازاین سازمان آنقدر شدت یافت که در اردیبهشت‌ماه 1360 و در کوران تیره شدن روابط بنی‌صدر و مجاهدین خلق با امام(ره) و به طبع آن عزل بنی‌‌صدر ، سید حسین طی یک سخنرانی درمشهد از بنی‌صدر حمایت نموده و به انتقاد از دکتر بهشتی و علی اکبر هاشمی رفسنجانی و توهین به محمد جواد باهنر پرداخت

.

مروری بر زندگی ی سید حسین خمینی فرزند شهید مصطفی خمینی

سید حسین خمینی تنها فرزند ذکور سید مصطفی خمینی و نوه سید روح­ الله خمینی بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران و مرتضی حائری یزدی است. وی در سال ۱۳۳۸ در تهران متولد شد و دارای ۳ فرزند به نام‌­های مهدی، محمد، على است.

بهمن ۵۷ بود که طبق معمول بسیاری از مردم برای دیدار با امام خمینی به مدرسه رفاه رفته بودند که صدای بلند مشاجره از اتاق امام خمینی به گوش رسید. شخصی یکریز در حال انتقاد از عملکرد بعضی از جریان­‌های انقلابی و از سویی دیگر حمایت از بنی­‌صدر بود. حجت­ الاسلام خلخالی به سرعت به اتاق امام وارد شدند و شخص مذکور را به زحمت سوار ماشین کردند. انحراف و بی‌­تقوایی سید حسین بر امام چون روز نمایان شده بود. چند روز بعد امام در نامه­‌ای فعالیت ی را بر سید حسین خمینی حرام اعلام نمود. امام ورود یک چنین افرادی را به ت برای کشور خطرناک می­‌دیدند و مثل همیشه پیش ­بینی امام درست از آب در آمد

.

ناسازگار با امام از ابتدا تاکنون

سید حسین خمینی هنگام انقلاب اسلامی در عنفوان جوانی قرار داشت و با سرنگونی رژیم مخلوع شاه از نجف به ایران بازگشت، وی از همان ابتدا در طیف ابوالحسن بنی­‌صدر و حامیان مجاهدین خلق قرار گرفت و حتی در مقابل چهره‌­هایی نظیر علی اکبر هاشمی رفسنجانی، آیت الله صادق خلخالی و عبدالرحیم ربانی شیرازی موضع‌گیری نمود. حمایت وی از سازمان آن­قدر شدت یافت که وی در اردیبهشت ماه ۱۳۶۰ و در کوران تیره شدن روابط بنی­‌صدر و مجاهدین خلق با امام (ره) و به طبع آن عزل بنی­‌صدر، طی یک سخنرانی در مشهد از بنی‌صدر حمایت نموده و به انتقاد از دکتر بهشتی و علی اکبر هاشمی رفسنجانی و توهین به محمدجواد باهتر پرداخت، که هاشمی در کتاب خاطرات خود با عنوان عبور از بحران درباره این ماجرا چنین می­‌نویسد: ساعت هفت صبح جلسه هیئت رئیسه داشتیم؛ در آن جلسه، سخنرانی پری روز حسین آقای خمینی در مشهد مطرح و به همه مطبوعات اطلاع داده شد که حرف­‌های او را ننویسند. ظهر، احمد آقای خمینی و آقای صانعی ناهار را مهمان من بودند؛ در مورد حسین آقا و صحبت­‌های مشهد بحث شد؛ باید به هر نحو که شده سعی کنیم که محفوظ بماند؛ برخورد را صلاح ندانستیم و راه ارشاد را پیشنهاد کردیم.
سید حسین از سال ۱۳۸۴ به کشور بازگشته است و در حال حاضر در شهر قم تحت نظارت است، اما از ادعاها و رفتار عجیب خود دست برنداشته و باز هم در ادامه جنگ روانی خود مدعی شده است که می­‌خواهد اسنادی را از چگونگی کشته شدن پدرش لابد به دست پدربزرگش یا اطرافیان او- منتشر کند

!

سیلی که حسین خمینی به گوش چمران زد!

نقل ­قولی وجود دارد که وقتی جلود نخست وزیر لیبی به تهران آمد، شهید چمران به خاطر دست داشتن لیبی در ربوده شدن امام موسی صدر از جلود خواست که برگردد. سید جوانی به چمران نزدیک شده و سیلی محکمی به گوش او می­‌زند و می­‌گوید: اینجا مملکت بابای منه، شما اگه ناراحتی می­تونی بری همون لبنان زندگی کنی.»
روایت دیگری نیز از این ماجرا وجود دارد. مهدی چمران برادر شهید مصطفی چمران در پاسخ به این پرسش که بنا بر برخی گفته­‌ها زمانی که وزیر کشور لیبی قصد ورود به ایران را داشت با مخالفت شهید چمران مواجه شد و در زمان ورود این فرد درگیری بین سید حسین خمینی و شهید چمران در فرودگاه مهرآباد رخ داده است می­‌گوید: اولا این واقعه زمانی بوده که (جلود) به ایران آمده بود و چون جلود، نخست­ وزیر لیبی بود، قرار شد یک نفر از نخست­ وزیری به استقبال وی برود و دکتر چمران را انتخاب کردند و وی هم نمی­‌خواست برود و اتفاقا به اصرار بنده نیز رفت.»

چمران ادامه داد: در آنجا شهید چمران در فرودگاه در پاویون منتظر می­‌ماند و بعد از اینکه هواپیما می‌­نشیند، سید حسین خمینی، گروه ابوشریف و تعدادی از بچه­‌های سپاه سید مهدی هاشمی از اصفهان آمدند و با اتومبیل شخصی خود داخل فرودگاه شده، روی باند و نزدیک هواپیما رفتند و جلود را سوار کردند و بردند، این مسئله با اتومبیل تشریفات فرودگاه صورت نپذیرفت بلکه خودشان با ماشین خود و با اسلحه این برنامه را انجام دادند و دکتر چمران دید که دیگر برنامه­‌ای نیست، خداحافظی کرد که بیاید؛ اما در سالن با سید حسین خمینی برخورد می­‌کند و سید حسین می­‌گوید من اجازه نمی­‌دهم شما جلود را ببرید و می­‌زنم، فلان می­‌کنم و دکتر چمران را تهدید می­‌کند.» و شهید چمران هم می­‌گوید: ما انقلاب کردیم و شاه را بیرون کردیم که این چیزها نباشد و می­‌خواهید شما استقبال کنید، بفرمایید.» و بلند شد و آمد.»

 

 آلت دست بنی صدر

سردار فضلی در بیان خاطره‌­ای از آلت دست شدن سید حسین خمینی چنین نقل می‌­کند: پای هیچ نیروی بعثی هیچ وقت به جزیره مینو نرسیده است، با حضور تعدادی از نیروهای داوطلب یک گردان برای اعزام به آبادان جهت شکستن محاصره تشکیل شد، اما بعد از مدتی که قصد اعزام به آبادان را داشتیم فرمانده گردان اعلام کرد سید حسین خمینی دستور داده است که به جزیره مینو برویم که بعد از اصرار بچه‌­ها، رفتن به جزیره مینو کنسل شد، و بعد از مدتی متوجه شدیم که بنی­‌صدر خائن برای اینکه گردان را بی­‌خاصیت کند این دستور را به سید حسین خمینی داده بود.»

 

امام پیغام داد: اگر دست به سلاحش زد با تیر او را بزنید»

پیرامون برخوردهای امام (ره) با نزدیکان و منسوبین خود نقل­‌های متعددی وجود دارد، اما خاطره­‌ای که از ایشان که به طور خاص به سیدحسین خمینی باز می­‌گردد، خواندنی است.

رومه جمهوری­ اسلامی در تاریخ دهم شهریور ماه سال ۷۸ در صفحه 13 خود، به نقل از سید حمید نوشت: اختلاف منافقین و جریان بنی­‌صدر روز به روز با امام و یاران امام بیشتر می­‌شد و سید حسین روز به­ روز بیشتر از قبل در برابر بهشتی و رجائی و باهنر و ‌ای و هاشمی و دیگران موضع­‌گیری می­‌کرد تا جایی­که در سال ۱۳۵۹ وقتی سید حسین خمینی می­‌‌رود در مشهد به نفع بنی­‌صدر سخنرانی می­‌کند، مردم به او حمله می­‌آورند، و می­‌خواستند سید حسین خمینی را بزنند و ایشان که مسلح بوده، سلاح کمری داشته، دست به سلاح کمری­‌اش می­‌برد، بچه­‌های کمیته جلوی او را می­‌گیرند می­‌برندش در یک اتاق دیگر. از همان­جا مسئولین کمیته تماس می­‌گیرند. با دفتر امام، پیغام به امام داده می‌­شود که آقای سیدحسین خمینی نوه شما در مشهد، از بنی­‌صدر دفاع کرده است و وقتی مردم به او هجوم آوردند، دست به اسلحه برده ما چکار کنیم؟

امام به مرحوم آیت الله اشراقی می­‌فرمایند که به مسئولین کمیته مشهد پیغام دهید که سید حسین خمینی تحت الحفظ به تهران اعزام شود و اگر دست به سلاحش برد او را با تیر بزنند.

آقای اشراقی به دفتر می­‌آید و از طریق آقای رحمانی که بعدها نماینده امام در نیروی انتظامی شدند به بچه‌­های کمیته پیغام می­‌دهند. ولی بخش دوم پیام امام را آقای اشراقی نمی­‌دهد و فقط می­‌گوید امام گفته آقای سید حسین خمینی تحت­ الحفظ به تهران اعزام شود. وقتی ایشان پیش امام برمی­‌گردد امام می­‌پرسد شما دستور من را ابلاغ کردی؟ ایشان می­‌گوید بله. امام گفت آقای اشراقی کامل ابلاغ کردی؟ آقای اشراقی که نمی­‌توانسته دروغ بگوید می­‌گوید نه، من قسمت دومش را نگفتم، امام به آقای اشراقی می‌­فرمایند برمی‌­گردی مجدد تلفن میزنی و هر دو قسمت پیام من را می­‌دهید.»

حمایت­‌های ناخردمندانه حسین خمینی از بنی­‌صدر در حالی صورت می­‌گرفت که خود بارها نسبت به جدایی از امام به وی هشدار داده بود. وی در پاسخ به نامه بنی­‌صدر نوشت: عده‌­ای از مخالفت امام با رئیس جمهور خوشحال خواهند شد اما دیده‌­ایم حضرتش تاکنون با تمام مسائل مختلفی که پیش آمده همچنان پشتیبان رئیس جمهور هستند و واقعیت این است که یک عده‌­ای مرموز و ضدانقلاب هستند که می­‌خواهند ریاست جمهوری را به مخالفت با رهبری برانگیزند و رئیس­ جمهور باید یقین داشته باشد که امام بالاتر از آن است که کسانی با حرف­‌هایی او را برانگیزند؛ البته امیدواریم ریاست جمهوری نیز با آگاهی خود جلوی نقشه­‌های شوم کسانی را که می‌خواهند ریاست جمهوری را به مخالفت با رهبری بکشانند بگیرد.»

 

به شما امر شرعی می­‌کنم که در بازی‌­های ی وارد نشوی

برخورد امام (ره) با سید حسین خمینی تنها به خاطره نقل شده در این زمینه محدود نمی­‌شود. امام (ره) در نامه­‌ای خطاب به او می­‌نویسد: پسرم، حسین خمینی! جوانی برای همه خطرهایی دارد که پس از گذشت آن­ها انسان متوجه می­‌شود. من میل دارم کسانی که به من مربوط هستند در این کوران­‌های ی وارد نشوند، من امید دارم که شما با مجاهدت در تحصیل علوم اسلامی و با تعهد به اخلاق اسلامی و مهارکردن نفس اماره بالسوء، برای آتیه مورد استفاده واقع بشوی.»

و در ادامه نیز با تأکید بر عدم ورود سید حسین به بازی‌­های ی به عنوان واجب شرعی تاکید می­‌کنند: من علاوه بر نصیحت پدری پیر، به شما امر شرعی می­‌کنم که در این بازی­‌های ی وارد نشوی و واجب شرعی است که از این برخوردها احتراز کنی! من به شما امر می­‌کنم به حوزه علمیه قم برگردی و با کوشش، به تحصیل علوم اسلامی و انسانی بپردازی.»

پس از این نامه، سید حسین راهی قم می‌­شود و حتی پس از فوت مرحوم حاج احمد خمینی، هدایت مؤسسه تنظیم و نشر آثار، حرم و بیت امام به سید حسن خمینی فرزند سیداحمدآقا و نوه کوچک­تر امام سپرده می­‌شود

.

تداوم مواضع بی اساس

بر اساس اعلام سازمان‌­های مختلف عراقی اشغال عراق توسط آمریکا نتیجه‌­ای جز پنج میلیون کودک عراقی یتیم و یک میلیون زن بیوه نداشته است

حسین خمینی از تفکرات رادیکالی چندان بی­‌بهره نبود. انقلاب صادر نمی­‌شود و این ندانسته خدمت به آمریکاست.» این عبارتی است که به نقل از سید حسین در رومه کیهان چاپ شده بود. سید حسین خمینی بعد از مدتی تحصیل در قم به عراق رفت وی در عراق طی گفت ­وگو با رومه واشنگتن تایمز از آمریکا به­ خاطر فتح عراق قدردانی کرد و گفت: مردم عراق نیروهای آمریکایی را به چشم آزادی­بخش می‌­نگرند نه اشغالگر، من می­‌بینم که روز به­ روز اوضاع کشور رو به بهبودی می­‌رود؛ من امنیت را احساس می­‌کنم و می­‌بینم که مردم از اینکه از رنج­‌های گذشته خلاصی یافته‌­اند شادمان هستند!»

این سخنان در حالی مطرح می­‌شد، که بر اساس اعلام سازمان‌­های مختلف عراقی اشغال عراق توسط آمریکا نتیجه‌­ای جز پنج میلیون کودک عراقی یتیم و یک میلیون زن بیوه نداشته است.

وی در بخش دیگری از مصاحبه خود با بیان اینکه مردم ایران باید دخالت نظامی امریکا را برای آزادی کشور خود بپذیرند افزود: مردم ایران واقعا به آزادی احتیاج دارند، آزادی واجب‌­تر از نان شب مردم است، اما اگر برای ایجاد آزادی راهی جز دخالت آمریکا نیست من فکر می‌­کنم که مردم ایران باید آن را قبول کنند، من هم این را قبول می‌کنم زیرا با اعتقادات و ایمان من هم­خوانی دارد.»

این در حالی است که رهبر کبیر انقلاب اسلامی حضرت امام خمینی بارها از آمریکا به عنوان شیطان بزرگ یاد کردند و در وصیت­نامه تاریخی خود آورده‌­اند: ملت ما بلکه ملت­‌های اسلامی و مستضعفان جهان مفتخرند به اینکه دشمنان آنان که دشمنان خدای بزرگ و قرآن کریم و اسلام عزیزند، درندگانی هستند که از هیچ جنایت و خیانتی برای مقاصد شوم و جنایت­کارانه خود دست نمی­‌کشند و برای رسیدن به ریاست و مطامع پست خود، دوست و دشمن را نمی­‌شناسند.»

 

 آمریکا الگوی مناسبی برای کشورهای جهان است!

سید حسین خمینی در گفت­وگو با خبرگزاری فرانس پرس خواستار برگزاری رفراندوم در جمهوری اسلامی ایران شد و گفت: در نامه­‌ای به رهبری جمهوری اسلامی ایران از ایشان خواسته‌­ام تا موضوع ولایت فقیه و نظام جمهوری اسلامی ایران را به همه­‌پرسی بگذارند تا مردم بتوانند به حق به این موضوع پاسخ دهند. رهبری نظام می­‌تواند با استناد به نص قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران دستور دهد تا همه­‌پرسی صورت گیرد. مادامی که ما در عصر غیبت امام زمان (عج) به­ سر می‌­بریم در جامعه، نظام ولایت­ فقیه نمی­‌تواند باشد. او همچنین با تمجید از دموکراسی به شیوه غربی، آمریکایی را الگوی مناسبی برای دیگر کشورهای جهان خواند.»
در حالی­که امام (ره) با بیان اینکه ولایت­ فقیه مترقی­‌ترین اصل قانون اساسی است، در خصوص دلایل وم وجود ولایت­ فقیه فرموده‌­اند: استمرار اجرای احکام الهی که برای همیشه وجود این حکم ضرورت دارد؛ ماهیت و کیفیت قوانین اسلام که بدون حکومت و بدون حضور حاکم­ فقیه قابل اجرا نیست مثل احکام مالی، احکام ارث، احکام دفاع ملی، احکام حقوقی و جزایی و»

 

حسین خمینی، سخنران موسسه ضد ایرانی امریکن اینترپرایز

در تاریخ یکم مهرماه ۱۳۸۲، سید حسین در یک گردهمایی دیگر تحت عنوان دین، صلح، سازمان ملل و جوامع مدنی» شرکت کرده و سخنرانی نمود و در تاریخ چهارم مهرماه به دعوت موسسه امریکن اینترپرایز که به جناح محافظه­ کار تمداران ایالات متحده نزدیک است- در جلسه پرسش و پاسخی حاضر گردید و به سؤالات خبرنگاران و حاضران پاسخ گفت. مایکل لدین چهره شاخص این موسسه که با مواضع شدیدش علیه جمهوری اسلامی شناخته می­‌شود، اداره کننده این جلسه سخنرانی بود، در آغاز جلسه ضمن ارائه معرفی کوتاهی از سید حسین، از سوی موسسه خود ابراز خشنودی نمود که میزبان خمینی دیگری، در شهر واشنگتن و کشور آمریکاست.

سایت انگلیسی بی بی سی ۲۷ سپتامبر ۲۰۰۳ در مطلبی با عنوان خویشاوندان خمینی به دنبال اقدام در ایران» می­‌نویسد: در این نشست، سید حسین خمینی سخنرانی خود را با این جملات آغاز نمود: مردم ایران در ۲۴ سالی که از انقلاب بهمن ماه ۱۳۵۷ گذشته است به این نتیجه رسیده‌اند که رسیدن به دمکراسی و آزادی با آمیزش دین و حکومت میسر نمی­‌شود. حال مردم ایران مجددا در پی دمکراسی بوده و آزادی می­‌خواهند. مضاف بر اینکه تمامی راه­‌ها را نیز تجربه نموده‌­اند و مهم­تر از همه، تجربه حکومت دینی کاملا برایشان روشن گشته است که، دین و دولت نمی­‌تواند یکی باشند. مشکلات ی ایران را باید در تشکیل نظامی دمکراتیک جست.»

 

مهم­ترین خواسته من جدایی دین از حکومت است

در سال ۱۳۸۲ دوباره صدای سید حسین خمینی از نجف شنیده شد که در مصاحبه با رومه هلندی هندیلاد مواضع عجیب­‌تری اتخاذ کرده بود: به رغم ناامنی در عراق و خطراتی که از جانب ماموران مخفی جمهوری اسلامی برایم وجود دارد اکنون فضای باز و آزاد در عراق به من امکان می‌­دهد قفل سربسته دهانم را باز کنم و آنچه را رهبران ایران به نام مذهب و خدا بر سر مردم ایران می­‌آورند را افشا سازم. بدانید دیکتاتورهای مذهبی قادر نخواهند بود مانع من شوند. مهم­ترین خواسته من جدایی دین از حکومت است چرا که تا زمان

امام دوازدهم هیچ کس نمی­‌تواند به نام خدا و اسلام حکومت را به دست بگیرد.»

در این مصاحبه او آن­چنان به انتقاد از نظامی که امام(ره) ساخته بود، پرداخت که حتی این سخنان برای بیت امام هم سنگین آمد؛ به­ طوری که مطبوعات داخل کشور از قول یکی از نزدیکان بیت امام و بدون ذکر هویت او اعلام نمودند که اظهارات منتسب به سید حسین خمینی در باب نظام جمهوری اسلامی جعلی بوده و تکذیب می‌شود؛ اما سید حسین بار دیگر در مصاحبه صوتی­‌اش با علیرضا نوری­‌زاده در رادیو باران همان نقطه نظرات را تکرار و تبیین کرده و بدین­وسیله آن تکذیبیه را تکذیب کرد. این در حالی است که حضرت امام (ره) همواره بر پیوند دین و ت تأکید داشته و فرموده­‌اند:

امروز همه فهمیدند این را که این مسئله دخالت در امور ی از بالاترین مسائلی است که انبیاء برای او آمده بودند. قیام بالقسط و مردم را به قسط واردکردن مگر می­‌شود بدون دخالت در امور ی؟ مگر امکان دارد بدون دخالت در ت و دخالت در امور اجتماعی و در احتیاجات ملت­‌ها، کسی بدون اینکه [درامور ی] دخالت کند، قیام بالقسط باشد؟ یقوم الناس بالقسط» باشد.»

 

اتحاد با رضا پهلوی در برابر جمهوری اسلامی

همچنین یکی دیگر از مواضعی که از سوی سید حسین خمینی علیه جمهوری اسلامی ایران شهرت دارد، به تیرماه سال ۱۳۸۴ بازمی­‌گردد. زمانی که مجله آمریکایی ونیتی فر» از پیشنهاد سید حسین خمینی به رضا پهلوی برای اتحاد در برابر جمهوری اسلامی به­شرط صرف­نظر کردنش از پادشاهی خبر داد و گویا این پیشنهاد از سوی کریستوفر هیچنز خبرنگار این مجله که به قم سفر کرده بود به رضا پهلوی داده شده بود.
رومه واشنگتن پست، ۲۰ ژوئن ۲۰۰۶ در مطلبی با عنوان ایرانیان خارج از کشور ناامید به نظر می‌­رسند» می‌­گوید: او همچنین با کنجکاوی نظر خبرنگار را پیرامون طرح رفراندوم سازمان ملل برای تغییر نظام ایران جویا می­‌شود و ابراز تمایل می­‌نماید: روزی با رضا پهلوی دیدار و حتی با وی همکاری می­‌کنم، به­ شرط آنکه رضا پهلوی از پادشاهی صرف نظر کند.» هیچنز نیز پیام حسین خمینی را در آشپزخانه­‌ای واقع در زیرزمین یک خانه در واشنگتن به رضا پهلوی می­‌دهد که به ­قول او به شدت سعی می‌کند شاهانه جلوه ننماید. هیچنز می­‌نویسد: رضا پهلوی در باب سلطنت از ت بگو و نپرس پیروی می‌­نماید.»

پس از این مصاحبه، به گفته احسان نراقی از افراد نزدیک به خانواده شاه مخلوع، سید حسین در سفر خود به آمریکا با رضا پهلوی دیدار می­کند که رادیوهای بیگانه نیز پس از این دیدار اعلام کردند: در این دیدار رضا پهلوی به وی گفته است که جد من به ایران خدمت کرد و سید حسین هم در پاسخ گفته است جد من به ایران خیانت کرد.» عبارتی که پس از انتشار آن از سوی سید حسین خمینی هیچ گاه مورد تکذیب قرار نگرفت

.

حمله حسین خمینی به حجاب اسلامی

حسین خمینی در مصاحبه با العربیه در حمله­‌ای آشکار به حجاب اسلامی می­‌گوید: رهبر کنونی ایران به­ هیچ‌­وجه از شئون و رهبری پدربزرگم برخوردار نیست. من کتاب‌فروشی دور حرم حضرت علی را به تدریس در قم ترجیح می­‌دهم. این­ها به ­زور و با اعمال خشونت و وحشی­‌گری ن را به حجاب داشتن وا می­‌دارند. ر

 

سلسله یادداشت‌های حجت الاسلام عالمیان| بخش دوم

از منظر رهبر معظم انقلاب، حوزه سکولار مولفه هایی دارد که برخی از آنها عبارتند از: 1- کناره گیری و انزوا   2- تحجر و جمود  3- بی‌خبری   4- بی‌تفاوتی  5- نگاه غیر جدّی به حکومت   6- بی‌بصیرتی  7- جهل و بی‌خبری

ادامه مطلب


 

»مکتب در فرآیند نواندیشی» اثری است انتقادی پیرامون بازخوانی نواندیشی محسن کدیور در حوزه شیعه‌شناسی که توسط حسن علی پور وحید نوشته شده است و در نشر معارف سال 1394 به چاپ رسیده است.

 

کتاب مکتب در فرآیند نواندیشی» اثری است انتقادی پیرامون بازخوانی نواندیشی محسن کدیور در حوزه شیعه‌شناسی که توسط حسن علی‌پور وحید نوشته شده است و در نشر معارف سال 1394 به چاپ رسیده است.
این کتاب در سه بخش نواندیشی در حوزه امامت، نواندیشی در حوزه فقاهت و نو اندیشی در حوزه مکاتب تنظیم گشته است و نسبت به نظرات کدیور در هر سه حوزه به بحث می‌پردازد که البته تا کنون واکنشی مستدل نسبت به این کتب توسط وی نشان داده نشده است.

بخش اول:

نواندیشی در حوزه امامت

کدیور در حوزه امامت به انکار ابعاد چهارگانه به نام امامت کلامی می‌پردازد: عصمت، علم غیب، نصب الهی و نص را منکر می‌شود و می‌گوید: اعتقاد به عصمت، علم لدنی و غیر کسبی و نص الهی درباره ائمه ذاتی شیعه نخواهد بود، زیرا تشیع و ایمان مذهبی ناباوران به این امور بعید شمرده نشده است.»
نویسنده در نقد این سخن کدیور می‌گوید: اگر بنا به انتخاب امام توسط مردم بود، برخی از ویژگی‌های قطعی امامت مانند: عصمت، علم غیبی و افضلیت که در جای خود ثابت شده، از امور محسوس نیستند و تشخیص قطعی آنها جز بر پروردگار و پیامبر پنهان می‌ماند. پس انتخاب امت نمی‌تواند تضمین کننده این شروط اامی و تشخیص دهنده این صفات باشد و چه بسا نقض غرض شود و به انتخاب جاهل و فاسق بینجامد.
آیات زیادی وجود دارد که دال آن مبتنی بر نصب امامت از سوی خداست. اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم یا انما ولیکم الله و رسولهنمونه‌هایی هستند مبتنی بر این که افرادی غیر از نبی و رسول هستند که در درجه‌ای قرار دارند که می‌توانند در حکم جانشین رسول خدا، مانند رسول خدا و ویژگی رسول خدا را دارا باشند.

ادله روایی چند دسته است:

گروه اول روایاتی که انتصاب الهی و نبوی را پیش شرط قطعی امامت میشمارند.

گروه دوم روایاتی که پیش از تولد ائمه به نام آن تصریح دارد. (روایات امامیه)

گروه سوم روایاتی که پیش از تولد ائمه به نام آنان تصریح دارد. (روایات اهل سنت)

گروه چهارم اسنادی که در متون مقبول و مورد تاکید آقای کدیور آمده است.

وی سه متن نهج البلاغه، صحیفه سجادیه و خطبه‌های امام حسین(ع)» را معتبرتر از دیگر متون روایی می‌داند و بیشترین استناد و ارجاع را به آنها دارد. وی در رومه شرق نوشته است: یاد نداریم که سیدالشهدا، امام علی(ع) و دیگر ائمه برای معرفی خود بر جنبه‌های فرابشری استناد کنند، کافی است به نهج البلاغه، خطبه‌های امام حسین(ع)، ادعیه صحیفه سجادیه و سایر متون معتبر دینی مراجعه کنید. بین امامتی که حسین بن علی(ع) تبیین کرد و یا امامتی که در نهج البلاغه و متون معتبر دینی یافت می‌شود، با امامتی که از زبان برخی سخنگویان رسمی در محافل رسمی توجیه و تبلیغ می‌شود، چقدر فاصله است!»

در نهج البلاغه مکرر درباره بالا بودن منزلت اهل بیت(ع) مطالبی داریم که به نمونه می‌توانیم به کلامی از امیرالمومنین اشاره کنیم که می‌فرماید: سوگند به خدا که قریش از ما انتقام نمی‌کشد، جز به خاطر آنکه خداوند ما را از میان آنان برگزید.1»

در صحیفه سجادیه امام سجاد(ع) می‌فرماید: خداوندا! درود بفرست بر اهل بیت پاک پیامبر که برای اجرای فرمان خود انتخاب کردی و ایشان را خلفای خود در زمین و حجت‌های خود بر بندگانت قرار دادی. 2»
در خطبه‌های امام حسین(ع) نیز ایشان به این نکته اشاره داشتند: چرا علیه من با یکدیگر هم دست و هم یار شده‌اید؟ به خدا سوگند چنانچه مرا بکشید، حجت خدا بر خویش را کشته‌اید.3»

در دوازده فصلی که نویسنده برای بخش اول تنظیم نموده است، تلاش کرده تا به اثبات ابعاد مختلف امامت بپردازد و همین مسئله موجبات ردّ و نفی ادعاهای کدیور پیرامون امر امامت می‌شود که در واقع نشان می‌دهد شاید وی برای این امر تسلط کافی بر روایات نداشته است و الا دست به چنین اشتباه فاحشی نمی‌زد.

بخش دوم:

نواندیشی در حوزه فقاهت

یکی از مسائلی که برای مردم مسئله و مهم شده است و این اواخر نسبت به آن موضوع شبکه‌های ماهواره‌ای نشست‌ها، مستندات و می‌سازند، مسئله حجاب است. کدیور مدعی شده است که پوشاندن گردن به بالا و زانو به پائین برای ن لازم نیست و برای حجاب حکم اولی و ثانوی قائل است و محدوده‌هایی که ذکر شد را واجب نمی‌داند، مگر برای هنگامی که موجبات مفسده باشد.

در این بخش تلاش شده است که با توجه به نگاه فقهی کدیور به این مسئله، ابتدا به روایات مورد بحث در باب مسئله حجاب پرداخته شود، البته فقط به این نکته بسنده نشده است و کدیور در باب مصافحه زن با مرد نیز نظرات شاذ خویش را مطرح می‌نماید.البته کتاب مکتب در فرآیند نواندیشی» سعی می‌کند تا نگاه علمای گذشته را نیز مورد بحث قرار دهد و بدین وسیله ما به اشتباهی که وی در زمینه مسئله حجاب مرتکب شده است به صورتی مستدل، علمی و دینی پی ببریم.

در این فصل حتی فتاوای مرحوم منتظری استادِ جناب کدیور نیز مورد بحث قرار گرفته است تا اشتباه شاگرد به امری با این درجه از اهمیت را بر گردن فقط مسئله یابی نداند و ایراد را بایستی در جای دیگر جستجو نمود.

بخش سوم:

 نواندیشی در حوزه مکاتب

بزرگترین ریسک کدیور در حوزه نواندیشی به حمایت از بهائیان برمی‌گردد، وی خوف و خطرهای تاریخی و حیثیتی گام نهادن در این امر را خوب می‌شناخت ولی با انتشار مقاله‌ای با عنوان ظلم به بهائیان به حمایت همه جانبه از این فرقه انحرافی و ارتدادی اقدام کرد و در سایت‌های مختلف و به بهانه‌های گوناگون به حمایت از بهائیان پرداخت.

در این بخش از کتاب که به عنوان بخش پایانی محسوب می‌شود، نویسنده با رجوع به منابع تاریخی و فعالیت‌هایی که این گروه منحرف در ایران داشته‌اند، به اثبات انحراف آنها پرداخته است و علت مخالفت جمهوری اسلامی ایران را منوط به یک امر عقیدتی ندانسته است، کما اینکه در کشور ما فرقه‌های مختلفی با وجود اقداماتی که علیه کشورمان داشته‌اند، باز اجازه دارند تا به فعالیت‌های خویش ادامه دهند ولی هرگز به بهائیت فرصت این اقدام به صورت رسمی داده نخواهد شد.

بیت العدل به عنوان مقر اصلی بهائیت در اسرائیل قرار دارد و عمده افراد بهایی در ایران به عنوان جاسوس برای سرویس‌های مختلف دست به اقدام علیه امنیت ملی زده‌اند و از این رو نظام اسلامی به صورت جدی به مخالفت و مقابله با این فرقه انحرافی برخاسته است.

در نهایت کدیور سعی ندارد تا خود را از این گرداب رها کند و تلاش می‌کند تا هر چند به صورت محدود دست به گفتگویی خلاف چارچوب‌های خویش با منتقدین جدی‌اش داشته باشد.‌ شاید کدیور نمونه انسان‌هایی باشد که به جای مسیر منطق، به مسیر لجاجت و کج سلیقگی رفته‌اند و تلاش دارند تا از این مسیر ماهی خویش را از آب گل آلود کرده‌شان بگیرند.

 

شرح نهج البلاغه، ج 2، ص 185

صحیفه سجادیه، ص216

روضه الواعظین، ج 1، ص 166

 


هادی غفاری فرزند آیت الله حسین غفاری در سال ۱۳۲۹ در آذرشهر تبریز به دنیا آمد. مادرش دختر آیت­الله مقدس تبریزی بود .هادی غَفّاری عضو شورای مرکزی مجمع نیروهای خط امام» و رئیس مؤسسه‌ی الهادی است. وی نماینده سه دوره اول مجلس شورای اسلامی بود و در انتخابات مجلس چهارم، پنجم و هفتم رد صلاحیت شد. او فرزند حسین غفاری از ونی است که قبل از انقلاب ایران در زندان بر اثر شکنجه به شهادت رسید.

ادامه مطلب


طلبگی و تبلیغ دو یار ممزوج همیشگی‌اند که آوردن نام یکی، دیگری را هم در ذهن نقش می‌بندد، امری مهم و اساسی که پایه‌های دینداری یک جامعه را شکل داده و آینده دینی یک سرزمین را با خود به همراه خواهد داشت، در راستای تبیین اهمیت تبلیغ با حجت الاسلام مهدی طائب، استاد درس خارج حوزه‌علمیه قم به گفت‌‌وگو نشستیم که متن آن در در ادامه به خوانندگان گرامی تقدیم می‌گردد.

 

سابقه‌ای از دوران طلبگی و تبلیغ خود بیان فرمایید.

به اقتضای طلبگی و به اقتضای وجوبی که تبلیغ در اسلام دارد که از آن با عنوان واجب کفایی یاد می‌شود بنده هم وارد مسلک طلبگی شدم و از آنجایی که اقتضای اول و بالذات طلبگی تبلیغ است در این عرصه نیز ورود کردم.

تبلیغ هدایت خود و دیگران است، همان‌طور که شیخ قدوسی از طلبه‌ای سؤال کرد که چرا می‌خواهی طلبه شوی؟ و طلبه پاسخ داد که می‌خواهم آدم شوم و به سایرین هم کمک کنم که آدم شوند و این مسأله مورد تشویق شیخ قدوسی قرار گرفت.

اصولاً تبلیغ فرایند، برایند و محصول طلبگی است، منتها شیوه‌های تبلیغ ممکن است متفاوت باشد، کسی با قلمش تبلیغ می‌کند، دیگری با زبانش پیامی را می‌رساند، کسی اقامه جماعت می‌کند و فردی رفاه عمومی با نام دین و اسلام ایجاد می‌کند که همگی در قالب تبلیغ انجام می‌شود.

ماهم به اقتضای طلبگی از زمانی که شرایط فراهم شد به تبلیغ پرداختیم و از آنجایی که دوران تبلیغ بنده مصادف شد با پیروزی انقلاب بیشتر محتوای کارتبلیغی بنده در راستای پیروزی انقلاب و بعد از آن جنگ تحمیلی بود.

بهترین جایی که خداوند برای تبلیغ مهیا کرده بود همین جبهه‌های نبرد است چرا که مخاطبان ما در جبهه‌ها جوان و در سن و سال آمادگی پذیرش بودند و علاوه بر این محیطی که حاکم بود با حالت انقطاعی که به وجود می‌آورد نیز برای پذیرش محتوای تبلیغ کمک می‌کرد.

بعد از پایان جنگ تحمیلی در ایام محرم و صفر، ماه رمضان و ایام پیروزی انقلاب واعیاد و شهادت ائمه زمینه‌هایی بود که برای منبر و تبلیغ به نقاط مختلف می‌رفتیم و در کنار آن هم اگر ارگان و نهادها در موضوعاتی نیاز به جلسات تبلیغی و بصیرت‌افزایی داشتند حضور پیدا کرده و در حد استطاعت در عرصه‌های تبلیغی حضور پیدا کردیم.

با توجه به اینکه در حوزه شاهد فعالیت نهادهای مختلف تبلیغی از جمله اوقاف، سازمان تبلیغات، سپاه و ارتش هستیم با وجود این همه نهاد تبلیغی و هزینه‌هایی که صرف شده در سال‌های بعد ازانقلاب، توانسته‌ایم به نیازهای مختلف و بی‌شمار مخاطب پاسخ دهیم؟

تبلیغ از واجب‌های کفایی و حاکمیتی است؛ یکی از ادله‌ای که ما در اسلام به حکومت نیاز داریم همین واجب‌های کفایی است، واجب کفایی واجبی است که تا هنگامی که به حد کفایت نیست بر همه لازم است در رابطه با آن تا رسیدن به حد کفایت اقدام کنند.

اما فهم اینکه حد کفایت چه زمانی است یک سازمان و ناظر می‌خواهد که اعلام نماید. مانند جهاد که یک واجب کفایی و در عین حال یک امر حاکمیتی است و در آن ناظر پیامبراکرم(ص) بودند و در زمان لازم کفایت نیرو مبنی بر به میدان آمدن یا نیامدن آن‌ها را ایشان اعلام می‌کردند. با توجه به این مهم مقوله تبلیغ برنامه ریزی، مدیریت و کمک می‌خواهد.

یکی از مصارف زکات حوزه‌های علمیه است که طلاب در آن درس بخوانند و تبلیغ دین کنند، اما چون قبل از انقلاب حاکمیت متمرکزی در جایی نداشتیم حوزه‌های علمیه متکفل این کار بودند و چون حوزه‌های علیمه خود درون حاکمیت‌های طاغوت زندگی می‌کردند به اندازه کافی قدرت برنامه‌ریزی به صورت علنی نداشتند و با محدودیت‌هایی رو‌به‌رو می‌شدند. در آن زمان بحث تبلیغ بیشتر در موضوعات فردی بود؛ اما با پیروزی انقلاب، ما حاکمیت اسلامی پیدا کردیم و بنابراین ضرورت برنامه ریزی در امر تبلیغ برای تبیین مقدارنیروی مورد نیاز، حد نیروی موجود، حد برنامه‌ریزی لازم و نیاز به تولید، همگی به حاکمیت برمی‌گردد؛ اما برای اینکه حاکمیت ما بخواهد به مراتب عالیه برسد نیاز به زمان، وجود دارد.

ما در خود مسأله حاکمیت هم بی‌تجربه بودیم. اسلام را همیشه در مدارس تجربه کرده و به امید اسلام حاکمیتی بودیم. وقتی اسلامی حاکمیتی به وجود آمد، ورود فقه دورن حوزوی به حاکمیت نیازمند یک تحول است هرچند که زمان بر هست.

برای این منظور سازمان تبلیغات و دفتر تبلیغات شکل گرفت و برای تبلیغ در درون کشور و بیرون کشور شورای هماهنگی ایجاد شد که بین این تبلیغات هماهنگی ایجاد کند. هیچ کدام از این امور دارای دید وسیع و برنامه ریزی وسیع نبوده، همه در حوزه‌های محدود فعال بودند و شورای هماهنگی فقط در امر مراسم ایجاد هماهنگی می‌کرد نه در امر تبلیغ. به همین دلیل به یک سری اقدامات جزیره ای تبدیل شده بودند که در راستای هماهنگی آن‌ها تلاش شده و در نهایت تقسیم کار می‌شد نه تقسیم برنامه‌ای که مثلاً یک سازمان در حیطه روستاها و یک سازمان در حیطه شهرها اقدام کند.

در کنار این، حوزه هم به دلیل معضلات و مشکلاتی که داشت دیر به میدان آمد و هنوز هم کامل به میدان نیامده است، به این معنا که حوزه می‌توانست به طور کلی خودش را در بخش تبلیغ دین در این حاکمیت وسیع ببیند؛ یعنی به گونه‌ای برنامه‌ریزی کند که کل حاکمیت موجود او را در امر تبلیغ دین و آموزش پشتیبانی کند نه اینکه زیر نظر این حاکمیت برود و تفاوت است بین اینکه حوزه زیر نظر حاکمیت برود و اینکه حاکمیت حوزه را پشتیبانی کند.

برای مثال حوزه باید برای امر تبلیغ چشم انداز ترسیم می‌کرد و این چشم انداز با چشم انداز کل حاکمیت متناسب می‌شد و در آن برنامه‌های پنج ساله و ده ساله تدوین، برای آنها بودجه تعیین کرده و هماهنگی‌های لازم با دولت را برای تزریق نیرو انجام می‌داد که دولت خرج هر کدام از نیروها را تأمین و حوزه در قبال آن، نیروهای مورد نیاز را تربیت می‌کرد. به این معنا که هر گاه بودجه داده نشد حوزه تعطیل نمی‌شود و راه خود را می‌رود؛ اما نیرویی که مورد نیاز دولت است در نهایت تربیت نمی‌شود.پشتیبانی حاکمیت از حوزه با استقلال حوزه هیچ منافاتی ندارد.

در زمینه اقدامات تبلیغاتی و برنامه‌ریزی، به دلیل فقدان چشم‌انداز و برنامه‌ریزی دقیق، و ظهور و بروز ضرورت‌ها به این معنا که نیاز و ضرورت به قدری واضح و آشکار بود که آحاد خودشان متوجه کمبودها شدند و به تبع اقتضای واجب کفایی، گروه‌های تبلیغی تشکیل شده و به‌صورت خودجوش به کارهای تبلیغی پرداختند.
به این دلیل که نهادهای متولی تبلیغ با نگرش تبلیغی وسیع وارد میدان نشده بودند آرام آرام خودشان به نحوی درگیر مسئل درون‌سازمانی شدند که مخارج آن‌ها از هزینه‌های بیرونی که به عنوان وظیفه اصلی این نهادها برعهده‌شان بود بیشتر و در عین حال این سازمان‌ها آنقدر بزرگ شدن که از اینکه برون زایی سازمان و محصول‌دهی آن بسیار کمتر از خروجی آن است به گونه‌ای غافل شدند که بیشتر بودجه‌های به‌دست آمده‌شان به‌منظور نگهداری خود سازمان هزینه می‌گردید.

این ضعف‌ها به دلیل اینکه گسترش سازمان بر اساس اهداف و تعریف دقیق از تبلیغ نبود و حتی به مرور هرچند در کلام مدیران نهادهای متولی امر تبلیغ، تبلیغ چهره به چهره مطرح می‌گشت؛ اما در عمل و اجرا تبیلغ چهره‌به‌چهره از اولویت این نهادها خارج و تربیت نویسنده و پژوهشگر در اولویت اول قرار گرفت.
به‌طور کلی و خلاصه اکنون شاهد عملکرد جزیره‌ای و غیر اولویت دار در تبلیغ هستیم در عین حال آماس کردن نهادهای متصدی تبلیغ از نظر تشکیلاتی به حدی است که بودجه‌ آن‌ها بیش از آنکه نتیجه بیرونی داشته باشد صرف هزینه‌های درونی می‌شود در عین حال عدم پشتیبانی از مبلغان فردی به گونه‌ای که قالب آنها در طول زمان و روند حرکتی دچار زمین‌گیری و فرسودگی می‌شوند که مجموعه این ها امروزه نیازمند چاره‌اندیشی است.

 عملکرد جزیره‌ای نهادهای تبلیغی چطور به وجود آمده و چه تأثیراتی خواهد داشت؟

سازمان‌های تبلیغی ما جزیره‌ای اقدام می‌کنند و در برخی امور شاهد این هستیم دو نهاد در یک حوزه هرچند غیر اولویت دار ورود پیدا کرده‌ و بسیاری از اولویت‌ها بر زمین مانده‌اند.

مردم ما در بسیاری از مناطق امروز از الفبای دین خود بی‌اطلاع هستند و بسیاری ازروستاها سال‌های زیادی است که حتی یک مبلغ به خود ندیده‌اند و از طرفی نهادهای فوق درصدد حل این مشکل فقط در حد یک پژوهشی که حالا در بایگانی هم خاک می‌خورد برآمده اند.

اهمیت پژوهش بر کسی پوشیده نیست؛ اما از آنجایی که چشم‌اندازی نوشته نشده و بر اساس همین چشم انداز بدون برنامه‌ریزی، مأموریت شکل نگرفته چنین مسائلی پیش آمده است.

امروز ضروری است که یگان مشخصی همه این سازمان‌ها را بر اساس چشم انداز و برنامه‌ریزی مشخص با یکدیگر هماهنگ کند و تنها نهاد مشخص توانا در این بین حوزه علمیه است.

امروز حوزه علمیه در مسأله تبلیغ باید بازنگری کند.به دلیل اینکه فرایند تعلیم در حوزه باید تبلیغ باشد. ما برای خود حوزه نیرو تربیت نمی‌کنیم، بلکه برای تبلیغ نیرو تربیت می‌شود. مانند برنامه‌های آموزشی که باید در درون حوزه تدوین شود برای برنامه‌های تبلیغی هم کسی از بیرون نمی‌تواند برنامه‌ای ارائه کند و باید از درون حوزه باشد.

خود حوزه علمیه باید در حال حاضر متصدی شده و برای مسأله تبلیغ چشم انداز تعریف کند و مشخصاً عنوان کند که می‌خواهد بر اساس چه امری آن را تدوین کند و با توجه به آن در 50 سال آینده به کجا خواهد رسید، برای رسیدن به این جایگاه اامات چیست و سپس بر اساس آن برنامه نوشته شده مشخص شود که هر کدام از این ارگان‌ها و نهادهای موجود چه برنامه‌ای را می‌توانند انجام دهند در این مسیر نهادهای خودجوش‌ هم تقویت شود.

امروز در همه کشورها از کوچک‌سازی دولت‌ها سخن گفته می‌شود، چرا که تجربه بشر نشان دهنده این است که وقتی دولت‌ها بزرگ شدند و کار را از دست بخش خصوصی گرفت و انقدر آن را بزرگ کرد که بودجه را درخودش صرف کرده و چیزی از آن به بیرون درز نمی‌کرد. بنابراین این یگان های مردمی و یگان هایی که در خود حوزه توانایی دارند باید مورد تشویق قرار بگیرد نه تنها در قم، باید نهادهای تبلیغی در سایر استان‌ها هم متصدی امر تبلیغ باشند و این زمینه را ایجاد کنند که طلاب شهرستان ها هم مجموعه تبلیغی خودجوش ایجاد کنند.

بر اساس این چشم انداز باید رابطه بین امام جمعه‌ها و مبلغان، رابطه بین تبلیغ وائمه جماعت و رابطه بین تبلیغ وت موجود از جمله سپاه و ارتش مشخص شود و اگر رابطه تبلیغ بر اساس چشم انداز و برنامه های موجود تدوین شود آن وقت مشخص می‌شود که چقدر امکانات تبلیغی داریم که روی زمین مانده است.
 

حال حاضر مشاهده می‌شود که مبلغان آموزش‌های لازم را نمی‌بیند و مورد حمایت مادی و معنوی چه در دوران تبلیغ و چه بعد از آن قرار نمی‌گیرند، علت این موضوع چیست و آیا می‌توان آن را به ضعف مدیریت مربوط دانست ؟

این موضوع به دو دلیل برمی‌گردد، به طور کلی برای امر تبلیغ برنامه‌ریزی دقیق و چشماندازی نداریم که بر اساس آن اامات را بفهمیم و بر اساس اامات امور را اصلاح کنیم و مسأله دوم اینکه یگان‌هایی که برای این امر ایجاد کردیم از جمله سازمان تبلیغات و دفتر تبلیغات که متصدی امر تبلیغ بوده اند دچار ضعف شدند، در نتیحه به اموری پرداختند که برای امر تبلیغ دخالتی ندارد و یا سرمایه‌گذاری در این زمینه ضعیف بوده است. برای نمونه دفتر تبلیغات باید برنامه ریزی می‌کرد که مربیان دفتر تبلیغات در چه زمینه‌هایی ضعف دارند و اگر از نظر اجرایی نمی‌توانند برنامه را به پیش ببرد، ارگان‌های دیگر را فراخوان کند.

این امور که درحال حاضر در ارگان‌ها در حال اجراست انقدر در اولویت نیست که ضعف‌های موجود را برطرف کرده باشد، از طرفی رابطه بین بودجه و اقدامات این سازمان‌های تبلیغی هماهنگ نیست. امر مسلم است که بودجه دریافت شده در برنامه ریزی‌ها خرج شده؛ اما دریک سازمان بزرگ شده و آماس یافته و در اموری که اولویت ندارند هزینه شده است و معلوم می‌شود که این پول خرج مقدمات بسیار دور شده است.
اگر مبلغان ما سطح زندگی‌شان با پژوهشگران یکی نیست معلوم است که دفتر تبلیغات راه اشتباهی را طی می کند. اگر یک پژوهشگر ما با پولی که از دفتر تبلیغات می‌گیرد سطح زندگیش به حدی بالا رفته که از طلبه بسیار فاصله گرفته است یعنی دفتر تبلیغات راه را اشتباه رفته و بودجه را در امر غیر اولویت دار خرج کرده است.
فرمان آتش به اختیار رهبرمعظم انقلاب با وجود این نهاد ها به این معناست که عملکرد این نهادهای موظف را کافی ندیدند و فرمودند در این آتش به اختیار سراغ ارتباط چهره به چهره بروید، یعنی نقص عمده ما دراین زمینه است. از گذشته همه پژوهش‌های رهبر معظم انقلاب در امر بیان و سخنرانی بوده است و اگر این بیان و سخنرانی‌های ایشان نبود ما نقیصه‌های بسیار داشتیم و نشان می‌دهد که بیان بسیار مهم‌تر از سیاه قلم زدن است.
اگر روی مبلغانمان خوب سرمایه‌گذاری می‌کردیم مبلغان ما در تبلیغ تبدیل به پژوهشگرهای بسیار عالی می‌شدند همانطور که امروز بیان مرحوم آیت الله فلسفی و شهید مطهری تبدیل به کتاب شده است.
پژوهشگر ااماً مبلغ نیست؛ اما اگر به درستی روی مبلغ سرمایه‌گذاری شودد ااماً مبلغ می‌شود، اشکال ما در حوزه این است که برای ما تبلیغ در متصدیان اولویت اول نیست.

بر سر راه گروه‌های خودجوش و مبلغان جوان که رویش‌های حوزه هستند و فعالیت‌های مختلف در مناطق گوناگون دارند که ممکن است از بسیاری از این نهادهای موظف مفیدتر باشند چه خطرها و آسیب هایی وجود دارد که ممکن است سرعت حرکت آنها را گرفته و در نهایت آنها را به یکی از همین نهاد های موظف آماس کرده تبدیل کند؟

تا مادامی که هر نهادی درآمد ثابت معین و رو‌به رشد از یک نهاد مشخص نداشته باشد دچار این اسیب نمی‌شود یعنی تا هنگامی که یک مجموعه مردمی اجبار دارد پول را از مردم گرفته و خرج تبلیغ کند. سازمان حوزه علمیه قم در طول تاریخ دچار فربهی مدیریتی نشده و دلیل آن این است که وابسته به خمسی است که از مردم گرفته شده و وابسته به دین مردم است. به محض اینکه تبلیغ حوزه به بیرون کاسته شود پول به درون می‌آید و دین مردم کاسته شده و دیگر خمس نمی‌آید و کار خراب می‌شود.این ویژگی سبب شده است که مدیریت حوزه همیشه انطباق خوبی با تبلیغ داشته است .

نهادهای مردمی باید حمایت شوند؛ اما هرگز دچار درآمد ثابت رو‌به‌رشد نشوند و اگر شد باید مراقبت شود که مثل این نهاد های موجود دچار اشتباه در اولویت‌ها نگردند وگرنه هر سیستمی که دارای درآمد ثابت بوده و به مردم ارتباطی نداشته باشد فرایندش دچار فربهی می شود که دولت‌ها نمونه بارز آنهاست.

بهترین روش این است که نهادهای تبلیغی موجود از این گروه‌های خودجوش کار بخواهند و در قبال آن پول پرداخت کنند و در نتیجه یک ستاد باید فعال باشد، در امر آموزش هم باید ستادی عمل شود و امر نظارتی بر این نهاد های خودجوش بسیار ضرورت دارد که خود حوزه علمیه به عنوان نهاد نظارتی وارد عمل شده و هماهنگی بین این نهادها را ایجاد کند.

 


آخرین مطالب

آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها